زمانی که در یک خاطره ساده رازی را کشف میکنیم یا علامت پنهان به سوی مفهومی گریزپا. زمانی که احساس میکنی خاطراتت حرفی برای گفتن دارند که به شکل و زبانی دیگری جز داستان قابل بیان نیست…

در آستانۀ نخستین سال قرن جدید گفتوگویی با علیرضا ایرانمهر، نویسنده، منتقد، مدرس و خالق آثاری چون «بارونساز»، «فریدون پسر فرانک»، «اسم تمام مردهای تهران علیرضاست» و … داشتیم که در ادامه میخوانید:
علیرضا ایرانمهر در گفتوگو با «کافه داستان»:
آرزویم راهیابی ادبیات مدرن فارسی به بازارهای جهانی است
کافه داستان: در نگاهی گذرا به سالی که گذشت، در حیطه ادبیات داستانی چه خاطرههایی از ذهن شما میگذرد که بخواهید از آنها بگویید؟
علیرضا ایرانمهر: جذابترین خاطرات ادبی برای من کتابهایی هستند که بهتر از انتظارم بودهاند. داستانهایی که آرام آرام سحر زدهات میکنند و باعث میشوند زمان متوقف شود. طوری که در هیاهوی زندگی روزمره تکهای از زمان جدا میشود؛ درخشان و متفاوت میشود؛ انگار در همان تکۀ کوچک از زمان اندازه همۀ آن سال زندگی کردهای. در سال گذشته خواندن رمان «مجوس» چنین کیفیت خاطرهانگیزی را برایم ساخت.
کافه داستان: به نظر شما خاطرهها چگونه به داستان تبدیل میشوند؟
علیرضا ایرانمهر: به گمانم زمانی که خاطرات شروع به زمزمههایی اسرارآمیز می کنند قدرت داستانی مییابند. زمانی که در یک خاطره ساده رازی را کشف میکنیم یا علامت پنهان به سوی مفهومی گریزپا. زمانی که احساس میکنی خاطراتت حرفی برای گفتن دارند که به شکل و زبانی دیگری جز داستان قابل بیان نیست. زمانی که یک خاطره قدرت و ظرفیت ابدی شدن داشته باشد ماده خوبی برای دگردیسی به شکل داستان است.
کافه داستان: از آرزوهای داستانی خود برای نخستین سال قرن جدید بگویید.
علیرضا ایرانمهر: بزرگترین آرزوی من برای قرن جدید راهیابی ادبیات مدرن فارسی به بازارهای جهانیست. شاید این تنها راهی باشد که ما را از درگیری همیشگی طوفان درون فنجان نجات دهد.