صدای خوابزده، صدای خودِ آدم نیست. صدای کس دیگری است انگار؛ صدای کسی که پشتورو شدۀ همین خودِ ماست در یک جهان دیگر، در جهانِ خواب که مرز میان مرگ و زندگی است. انگار از سوی دیگرِ وجود آدم آمده باشد، از یک ساحت دیگر…
معرفی رمان «حفره»؛ نوشته محمد رضاییراد؛ نشر چشمه
زخمِ حفره
شهلا خدیوی
محمد رضاییراد نویسندۀ کتاب «حفره» دارای مدرک کارشناسی در رشتۀ ادبیات فارسی و فوق لیسانس رشتۀ فرهنگ و زبانهای باستانی است. وی سابقۀ فیلمنامهنویسی، نمایشنامهنویسی، کارگردانی تئاتر و پژوهشگری را نیز در کارنامه حرفهای خود دارد. فیلمنامههای او برنده جوایز متعددی از جشن خانه سینما و جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک شده است. فیلمنامۀ فیلم «کودک و سرباز » از او توانسته برندۀ بالن نقرهای جشنوارۀ سه قاره نانت فرانسه شود. نمایشنامههای درخشان «فعل» و «فرشتۀ تاریخ» بخشی از آثار وی در عرصۀ نمایشنامهنویسی است.
رمان «حفره» سال ۱۴۰۰ از سوی نشر چشمه به قلم محمد رضاییراد منتشر شد و در اختیار مخاطبین رمانهای ایرانی قرار گرفت. محور داستان به جای پرداختن به مسئله خود جنگ به تبعات آن توجه ویژه داشته و سعی دارد تأثیرات مخرب آن را بر روی روح و روان خردسالی منعکس کند که بیش از هر کسی گرفتار صاعقۀ جنگ شده است. به تعبیر دیگر رمان سعی دارد بازتاب جنگ را در پیشینۀ پسربچهای نمایش دهد و رفتارهای عجیب آیندۀ او را اینچنین توجیه نماید. پیکان ایدۀ رمان «حفره» بر روی لایههای درونی انسانی دست میگذارد که زخمهای عمیق و دردناکی بر آن باقی است و تقریباً با هیچ چیزی ترمیم نمیشود. این زخمها که حاصل حفره است در هر فرصتی سر باز میکنند و جراحت، همه جا را برمیدارد.
این داستان از رضاییراد با برخورداری از یک موقعیت دردناک انسانی و لحظههای خاص که گاهی بار خشونت را به صورت پررنگ به همراه دارد، مخاطب را به تفکر وامیدارد. داستان با پرداخت به موقعیت تراژیک و دردآور پیرامون کودک و پلیس سعی دارد به وجوه دیگر کارکترها نیز بپردازد و در این راه از شخصیتهای فرعی وام میگیرد. شخصیتهای فرعی که در رفت و آمد خود به داستان، جنبههای بیشتری از رخ شخصیتهای اصلی را به مخاطب مینمایانند. نویسندۀ این کتاب علاوه بر قصۀ جنگ، خواننده را وارد ماجرای معمایی میکند که پلیسی با جان و دل درگیر گشودن گرههای کور آن است. ساختار داستان بهگونهای چیده شده که به صورت یک فصل در میان درباره سرنوشت همین کودکی که ناخواسته درگیر جنگ شده به گذشته سرک میکشد و موازی با احوال آن کودک جنگزده دوباره سوار بر ارابۀ زمان به دورۀ بعد از آن بازگشته و به جریان تعقیب و گریز قاتل زنجیرهای میپردازد. جایی که سرگرد اداره آگاهی مسئولیت پرونده را برعهده دارد.
تمامی ماجراها در فضایی واقعی و رئال و همچنین با تعلیق رخ میدهد و کتاب سعی دارد با نمایش، فضایی عینی با جزئیات ارائه دهد. قلابی که در شروع داستان قرار داده شده کنجکاوی مخاطب را برای پیگیری ادامه داستان بهخوبی تحریک میکند و این تنها معطوف به آغاز داستان نیست. هر فصل در جایی تمام میشود که مخاطب تشنۀ کشف ادامۀ آن است. رمان «حفره» سعی دارد با تکیه بر ساخت موقعیتها خواننده را همراه کند. رمان در روزهای شروع جنگ بین ایران و عراق آغاز میشود و از همین نقطه تعادل داستان بر هم میریزد. خواننده از همان آغاز به فضای ملتهب و ناآرامی پرت میشود؛ سپس بحران وارد قصه شده و زندگی کودکی که با خانوادهاش در جزیرهای مرزی ساکن است با اولین تیرهای بلای جنگ زیر و رو میشود. جنگ آغاز میشود و کودک برای زنده ماندنش، همپای مردان کارزار درون حفرهای میجنگد. او به حفرهای پناه میبرد و همین مأمن تا پایان عمر برای روح و جسمش سرپناهی میشود.
«حفره» به دلیل توجه به دو موضوع تاریخ جنگ تحمیلی ایران و عراق و همچنین داشتن درونمایۀ پلیسی و معمایی میتواند طیف گستردهای از مخاطبان را به خود جذب کند. هر یک از دو خط داستانی علاوه بر استقلال موضوعی خود و روایتی جداگانه در نهایت در نقطهای به هم میپیوندند. روایت گذشتهای دور و روایتی دیگر تلاقی میکنند و ماحصل آنها تزریق این مطلب است که وضعیت کنونی شرارت را در دالان تاریک و مخوف گذشتهای دهشتناک تشریح و کالبدشکافی نماید. حفره به عنوان مفهومی غالب بر کل داستان سایه گسترانیده است و همۀ عناصر در خدمت به آن به کار گرفته شده است.
نحوۀ چینش و تعداد حوادثی که رخ میدهد ریتم داستان را تند کرده است. انتخاب زاویه دید سوم شخص برای ارائه نماهایی که در طول داستان به مخاطب ارائه میشود کارآمد بوده و در پیشبرد بهتر اتفاقات طرح مؤثر بوده است. «حفره» که سال ۱۴۰۰با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه، در ۱۶۵ صفحه با قیمت ۴۸ هزار تومان منتشر شده، رمان اثرگذار و قابل تأملی است که برخی از تصاویرش در ذهن مخاطب ماندگار میشود. رمان «حفره» حفرهای در ذهن خواننده حفر میکند که برای کشف اعماق آن باید اندیشید و کاوید. آنقدر که تا هستۀ درد برسی.
در بخشی از این رمان میخوانیم:
«صدای خوابزده، صدای خودِ آدم نیست. صدای کس دیگری است انگار؛ صدای کسی که پشتورو شدۀ همین خودِ ماست در یک جهان دیگر، در جهانِ خواب که مرز میان مرگ و زندگی است. انگار از سوی دیگرِ وجود آدم آمده باشد، از یک ساحت دیگر. صدایی هراسآور است. صدای مسخشدۀ مرده؛ صدایی تجزیه شده. انگار آدمی بختک را بلعیده باشد…»