مهدی بهرامی در گفتوگو با «کافه داستان»:
مخاطب «شانه برشن» جامعه ایران و خاورمیانه است

فاطمه آزادی: رمان «شانه بر شن» سومین رمان مهدی بهرامی بعد از رمانهای «گهواره مردگان» و «هشت پیانیست» است. کتاب «هشت پیانیست» شایسته تقدیر جایزه ادبی هفت اقلیم در سال ۱۳۹۹ شد. مهدی بهرامی کارش را در حوزۀ ادبیات با نوشتن رمان آغاز کرده است. به سبب انتشار رمان «شانه بر شن» که نشر نیماژ آن را منتشر کرده است، گفتوگوی کوتاهی با وی داشتم که در ادامه آن را میخوانید.
***
کافه داستان: ابتدا از ایدۀ کتاب «شانه بر شن» شروع میکنم که چگونه ذهن شما را درگیر کرد و اتفاقات بر محور آن قرار گرفتند و چه چالشهایی پیش روی خود در این انتخاب داشتید؟ سهم خیال و تخیل در پرورش این ایده چهقدر بوده است؟ چهقدر میشود در پرداخت چنین ایدهای از قدرت تخیل بهره برد؟ با توجه به روایت و اشرافی که در آن داشتید منابع مستند شما بیشتر از تجربیات زیستۀ دیگران بود یا رسانههای معتبر؟
مهدی بهرامی: نه فقط ذهن من که شاید ذهن بیشتر ما درگیر این پرسش باشد که چرا به رغم جنبشهای اصلاحطلبانه، انقلابها و… اکثر مردم کشورهای خاورمیانه به خواستههایشان نمیرسند و از شکستی به شکست دیگر میغلتند. چرا دیکتاتورها سرنگون میشوند، دولتها برکنار میشوند اما به صورت بینادی تحولی در سیاست، اقتصاد، آزادیهای مدنی و فردی و… رخ نمیدهد. «شانه بر شن» تلاشی است برای شبیهسازی یک جامعه به قصد کشف روابط و دلایل وضعیت موجود.
اما در پاسخ به بخش بعدی پرسشتان باید بگویم که واقعیت وخیال دو بازوی هر داستاننویسی هستند. تجربه تحقیق و تخیل. البته که هر داستاننویسی میتواند جهانی یکسره خیالی با جزئیات خیرهکننده وگاه اعجابانگیز بیافریند.
کافه داستان: پس از خواندن رمان میتوان این برداشت را کرد آنچه بیش از فرم و شکل مدنظر بوده درونمایه و محتواست. آیا چنین منظوری را مد نظر داشتید؟
بهرامی: تلاشم این بود که با پرهیز از افتادن در ورطۀ سادگی تکنیکها را چنان به کار بگیرم که ذهن مخاطب را بیشتر از روایت درگیر خود نکند.
کافه داستان: نقل قولی از شما دیدم با این مضمون که این اثر تازه با خوانندگان بیشتری ارتباط برقرار خواهد کرد. در شرایط حال حاضر که هنوز دوران قرنطیۀ کرونایی را میگذرانیم تا چه اندازه این امر یعنی خوانندۀ بیشتر برای کتاب را مهم و ضروری میپندارید؟ منظورم این است که به عنوان یک نویسنده اثر به این نکته و افزایش طیف مخاطبان توجه دارید؟
بهرامی: هر داستانی که به ناشر سپرده میشود حتماً مخاطب معینی را مدنظر دارد که اگر این چنین نباشد چه نیاز به چاپ و پخش آن. در مورد «شانه برشن» مخاطب مفروض، متن جامعه ایران وحتی خاورمیانه بوده. همه قشرها در ایجاد چنین وضعی نقش و اهمیت خود را داشته و دارند. وقتی رمانی با این طیف مفروض مخاطب مینویسی حتماً باید امکانات آن را هم فراهم کنی. شاید در «هشت پیانیست» و «گهواره مردگان» رمان های قبلیام مخاطب مفروض من محدودتر بود. پس فرم و زبان خودش را میطلبید.

از دید من سیاست هنری زنانه است. از بین بردن خشونتها و نابسامانی با نهایت لطافت ممکن. آنچه که شهرزاد بدون تعصب وخشم و با تحمل و بردباری انجام داد. سیاست اما در دنیا و به ویژه در خاورمیانه ذاتی مردانه و البته ابلهانه دارد. اعمال خشونت برای از بین بردن خشونت، اعمال جنایت برای کاهش جنایت.
کافه داستان: در رمان شما با مجموعهای از زنها روبهرو هستیم. اما یکی از شخصیتهای مؤثر زن روی زندگی هارون شهرزاد است. اگرچه این عشق یکطرفه ادامه پیدا نمیکند اما هارون بعد از آن مسیر دیگری را انتخاب میکند. شهرزاد نمادی از یک زن قصهگوست که یکی از راههای نجات در برابر ظلم و ستم را در قصه میبیند. به نظر میرسد این تفکر غالب بر نیروهای قدرتمندی است که در داستان حضور دارند. آیا خود شما هم میخواستید با روایت حضور شهرزاد در زندگی هارون ذهن مخاطب را به این نکته معطوف دارید تا روی این امر با دقت بیشتری تأمل کند؟
بهرامی: از دید من سیاست هنری زنانه است. از بین بردن خشونتها و نابسامانی با نهایت لطافت ممکن. آنچه که شهرزاد بدون تعصب وخشم و با تحمل و بردباری انجام داد. سیاست اما در دنیا و به ویژه در خاورمیانه ذاتی مردانه و البته ابلهانه دارد. اعمال خشونت برای از بین بردن خشونت، اعمال جنایت برای کاهش جنایت.
کافه داستان: یکی از راههای ایجادکردن دلالت ضمنی در اثر نویسنده این است که نویسنده فاصله خود را با سوژه از طریق دلالت ضمنی واژگان بسازد. با توجه به برخی اتفاقات مانند تعدی و آزار و صحنههای دلخراش میخواستید از یک نگاه بصری به وقایع نگاه کنید؟ انتخاب راویای که از ماجرا فاصله دارد در همین راستا بود؟
بهرامی: تلاشم این بود که راوی همچنان که تمرکزش بر شخصیت خاصی است و جهان را از چشمانداز او میبیند اما در دام همدلیای نغلتد که قضاوت و روایت را تحت تأثیر قرار دهد.
کافه داستان: اگر امکان دارد برایمان از سبک و شیوۀ نوشتنتان و ایدۀ بعدی و تکنیک و فرم و مضمونی که به کار خواهید گرفت بگویید؟
بهرامی: به نظرم کمکم داستاننویسان ایرانی به واقعگرایی روی خواهند آورد و تلاش خواهند کرد که امروز ایران را روایت کنند. البته که سانسور سد بلند و بزرگی است. در این راه اما چارهای جز گذشتن از این سد وجود ندارد که در غیر این صورت زیستن در مرداب سرنوشت همۀ ما خواهد بود. چندین تلاش ناکام داشتهام. برای اولین بار رمانی را در نیمه رها کردهام. نمیدانم چرا، شاید سیر تحولات جامعه چنان سرعتی دارد که مدام در ذهنت تغییراتی اساسی ایجاد میشود.
راجع به بخش دیگر سؤالتان و سبک نوشتنم باید بگویم که به نظرم تعیین زمان مشخصی برای نوشتن ضروری است. البته تنظیم این زمان بستگی به شرایط زندگی هر کس دارد. وقتی گهواره مردگان را مینوشتم شرایط کار و زندگیام طوری بود که فقط صبح زود امکان نوشتن داشتم. برای ماهها ساعت سه صبح بیدار میشدم. شاید به نظرتان اغراقآمیز بیاید ولی دقیقاً اینکار را انجام میدادم. سه تا پنج صبح مینوشتم؛ اوایل با قلم و کاغذ و دوباره و دوباره این کار را انجام میدادم. تجربه لذتبخشی بود. انگار آن ساعتها زمان خصوصی من و جهان روایتم بود. یک نوع تنهاشدن با دنیایی که در حال آفرینشش هستی. البته این بستگی به بیولوژیک شما دارد. بعضی از دوستان آخر شب مینویسند که من هرگز نتوانستم. برای «هشت پیانیست» به طور منظم از ساعت هفت ونیم تا نه ونیم صبح مینوشتم که این تقریباً برنامهای بود که برای «شانه بر شن» داشتم. مثل ورزش کردن بعد از سالها نوشتن، شما وابسته به نوشتن میشوید. تن و روانتان به آن محتاج میشود. اگر کلی کار انجام دهید، کلی موفقیت به دست بیاورید اما خوب و سر وقت ننویسید گمشدهای دارید، انگار گناهی مرتکب شدهاید؛ عصبی، درمانده و افسرده هستید. بدون شک در شرایط فعلی انرژی و بازخورد و البته منافع مادیای که شما از نوشتن به دست میآورید هرگز نمیتواند شما را به این همه زحمت وادار کند. روزی بزرگی گفته بود نوشتن عرقریزان روح است. به نظر من نوشتن عشقبازی روح است. حتماً که غم و سختی دارد اما از جنس غم و دشواری عشق. وقتی مینویسید و از نوشتنتان راضی هستید بسیار لذت میبرید. من به ویژه «هشت پیانیست» را خیلی دوست داشتم و از نوشتنش لذت زیادی بردم. گاهی چند خط مینویسم و چنان غرق میشوم که ساعتها در حالت کرختی دراز میکشم و از تمام دنیا جدا میشوم. تصورم میکنم تمام نویسندهها این لذت را تجربه کردهاند و همین وارداشان میکند به دوباره نوشتن. تعبیر جستوجوی مدام عشق، هوسبازی تمامنشدنی را دربارهاش به کار میبرم.
کافه داستان: شما نویسندهای هستید که کارتان را با رمان شروع کردید. چه ویژگیهای متفاوتی باعث میشود که شما بیشتر به سراغ رمان بروید و نه داستان کوتاه؟
بهرامی: البته من با داستان کوتاه شروع کردم. چندتایی هم در مجلات و مجموع داستان مشترک چاپ کردم. ولی در کل رمان را به دلایل مختلف بیشتر میپسندم. شاید دلیل شخصیاش همراهبودن برای مدت طولانی با آدمها و جهان رمان باشد و البته شکوهی که رمان دارد. از طرفی به نظر میرسد به ویژه به دلیل پلتفرمهای موجود در فضای مجازی داستان کوتاه تا حدودی دچار تغییر جایگاه شده. احتمالاً این صحبت مخالفان جدیای داشته باشد. اما به نظرم روز به روز داستان کوتاه بیشتر جایگاهش را در قلمرو ادبیات از دست خواهد داد. رمان احتمالاً تا مدتها فرم مسلط داستان خواهد بود.