ما به افراد فیلسوف و قصهگو احتیاج نداریم، بلکه به افسران جنگلداری، دانشمند و جراحان دامپزشکی نیاز داریم. فرهنگ واسه افراد ثروتمنده، فرهنگ انحطاطه، به رم نگاه کن. به ایران نگاه کن، به بغداد نگاه کن. فرهنگ چی برای اونا به ارمغات اورد جز ویرانی…
یادداشتی بر رمان «خاطره کوچ»، نوشته عبدالرزاق گورنه؛ ترجمه فرشته عبدلی و غلامرضا امامی؛ نشر گویا
همه ما در نهایت کمی کمتر انسان هستیم
گلنوش شاهینراد
«در جهانی آکنده از تبعیض، ظلم، ترس و نفرت، همه آسیب میبینند. هم کسی که ظلم میکند و هم کسی که مظلوم واقع میشود. هم کسی که قربانی میکند و هم کسی که قربانی میشود. درنهایت برای همه بد میشود.»
این جملات را حسن میگوید. در گفتگو با دختردایی ثروتمند خود سلما. حسن جوان هجدهساله اهل کنگو که برای اولین بار مرزهای خانه را پشت سر میگذارد و به نایروبی میرود تا با دایی ثروتمند خود دیدار کند و از او سهم ارث نگرفتۀ مادرش را طلب کند. او میخواهد با این پول به اروپا برود و تحصیلات خود را در آنجا ادامه بدهد، غافل از اینکه سرنوشت برایش تقدیر دیگری از این دیدار رقم زده بود.
عبدالرزاق گورنه نویسنده یمنیتباری است که در زنگبار زاده شد. او در پی کودتا و انقلاب خونین در زادگاهش، در هجدهسالگی از زنگبار گریخت و در انگلستان پناهندگی گزید؛ در آنجا به تحصیل پرداخت و سالها در مقام استادی زبان انگلیسی در دانشگاه کنت فعالیت کرد. جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۲۱ به کتاب «خاطره کوچ» او تعلق گرفت. «خاطره کوچ» صدای رسای پناهندگان، تبعیدیان و مهاجرانی است که به ناگزیر در سرزمینی بیگانه زندگی میکنند ولی هیچگاه ریشهها و خاطرههای زادگاهشان را از خاطر نمیبرند.
عبدالرزاق گورنه در این کتاب، داستان زندگی خانوادهای در کنگو را تعریف میکند. خانوادهای از هم گسیخته که بار اصلی آن بر شانههای ظریف مادر قرار دارد. پدر شبها مست و زنباره است و روزها مسلمان نمازخوانی است که به مسجد میرود. دختر بزرگ بهتدریج به تنفروشی و فاحشگی روی میآورد؛ پسر بزرگتر بر اثر آتشسوزی میمیرد و مادر با سکوت خود، همه مصیبتهای زندگی را بر دوش خود میکشاند. در جایی از داستان مادر به پسرش حسن میگوید: «این قدرت انسانه. انسان با سکوتش ثابت قدم میشه. نمیذاره قدمهاش سست بشه.»
شخصیت اصلی داستان، حسن پسر کوچکتر است که میکوشد آشفتگی و رنجهایش را با پیادهرویهای متمادی در کوچه پسکوچههای کثیف و متعفن آرام کند. حسن در رویای آزادی و رفتن به سرزمینهای متمدن بیتاب است ولی با وجودی که درسهایش خوب است و بهرغم اصرار معلم و مادر به ترک زادگاه برای پیشرفت و تحصیل، حس گناه میکند که خانوادهاش را در کثافت و فقر و فحشا تنها بگذارد.
این داستان روایت تلاشهای انسانی است که در پی یافتن هدف زندگی تلاش میکند و تصویری شگفتانگیز از فروپاشی جوامع سنتی ، فقیر و تحت فشار را مینمایاند. سرنوشت جانهایی که در راه رسیدن به دنیایی دیگر در دریاها غرق میشوند یا در کوهها یخ میزنند و جان میسپارند. اما آنان که به سرزمینی دیگر گام مینهند، حتی در رویاهایشان به زبان خویش سخن میگویند، پیوسته و دلبسته و پایبند به میهن خویشاند.
معلم به حسن میگوید: «ما به افراد فیلسوف و قصهگو احتیاج نداریم، بلکه به افسران جنگلداری، دانشمند و جراحان دامپزشکی نیاز داریم. فرهنگ واسه افراد ثروتمنده، فرهنگ انحطاطه، به رم نگاه کن. به ایران نگاه کن، به بغداد نگاه کن. فرهنگ چی برای اونا به ارمغات اورد جز ویرانی؟»
حسن با قطار بهسوی نایروبی میشتابد در جستجوی فرصتی مبهم برای رسیدن به آزادی. سفر او، موفقیتها و شکستهایش، امید و ناامیدیهایش، همه خوانشی است برای درک و همدلی میلیونها نفر در کشورهای محروم و توسعهنیافتهای که از زیر یوغ استعمار شانه خالی کردهاند.
در مسیر کنگو به نایروبی برای دیدار با دایی متمول، موسی همسفر حسن که جوان پرانرژی و شادی است خود را دانشجوی ادبیات معرفی میکند و در تحلیلی که از شرایط اسفبار آفریقا میکند، اینجور میگوید: «تنها چیزی که میخواستم مدرک بود. من یک ماشین، خونه خوب، یک مرغ برای شام و چند تا زن شیک میخواستم. فکر میکردم ادبیات آسونه. درسته آسونه و چرته. تمام این مسائل علوم انسانی چرندن. ما حتی نمیتونیم یه پیچگوشتی برای خودمون بسازیم. این فناوریه که ما بهش نیاز داریم. گوش کن. شاید برای رشد کردن فقط باید هنر آفریقا رو برای مدتی فراموش کنیم.»
ولی این عبدالرزاق گورنه است که با قدرت واژگان و تخیل داستانسراییاش، با تکیه بر هنر و ادبیات، چنان عمیق و تأثیرگذار زندگی این مردم را توصیف میکند که خواننده را بیوقفه بهدنبال خود میکشد. آیا باید هنر و ادبیات را فراموش کرد تا بتوان خود را از منجلاب فساد و تباهی نجات داد؟ موسی دروغ گفته بود. او دانشجوی ادبیات نبود بلکه یک دلال فاسد و پولپرست بود. آری او دروغ گفته بود. هنر و ادبیات هرگز بیمعنا نیست. اگر تنها یک شعله برای روشنایی و نجات بشریت باشد، آن شعله همان هنر و ادبیات خواهد بود.