انفعال سادهلوحانهای به اسم «امید»
یادداشتی بر کتاب «کاندید یا خوشباوری» اثر ولتر؛ ترجمه محمود گودرزی، نشر افق
رضا فکری
در میانهی عصر روشنگری که چالشی جدی میان آموزههای کلیسا و فلسفهی اومانیسم پدید آمده بود، نیاز به ارائهی چشماندازی درباهی وضعیت موجود، بیش از پیش احساس میشد. دورنمایی از راهی که انسان تا آن زمان و در پناه سنت مسیحی پیموده بود. انسانی که در نقطهای از عصر روشنگری، به اصالت تفکر خویش و نقش آن در شکلدهی به جهانبینیاش پی برده بود. ولتر در چنین شرایطی اهمیت نوشتن «کاندید» را حس کرد. او رسالهی کوتاه مونادولوژی لایبنیتس را تازه خوانده بود و از سمیّت امید و خوشباوری در جامعهی کلیسازده نگران بود. روشنفکری که قضاوقدر را به سُخره میگرفت و از تخدیر ذهن انسانها با امید و سادهانگاری هراسان بود. او در همین احوالات «کاندید» را که پیکارِسکی در نفی خوشباوری به شمار میآمد، نوشت؛ سفر قهرمانی به دل جهانی از فساد و ناامنی و بیاخلاقی. جهانی که با تلاش کلیسا میخواست روشن و سرشار از امید به نظر بیاید. شکی نبود که چنین رمانی با چنین مقاصدی، در بطن خود دنیایی هجو و کنایه پنهان کرده بود و ابعاد فلسفی و جامعهشناختیاش درخور تأمل بود
از منظر ولتر فقط عوام نبودند که مرعوب خوشبینیای میشدند که از کشیش گرفته تا فیلسوف آن را ترویج میکرد، بلکه اندیشمندان نیز قربانی چنین مصیبتی بودند و اغلب به دور از تحلیلهای مبتنی بر واقعیت، روزگار میگذراندند. به همینخاطر «کاندید» نهتنها تودهی جامعه، که نخبگان را نیز هدف تیغ انتقاد خود قرار داده بود. متفکران جامعالاطرافی همچون پانگلس در این رمان نمایندهی همین طبقهی الیت هستند که ولتر به طنز لقب «خداکیهاننادانشناس ماوراءالطبیعی» به آنها میدهد. کسانی که برای سادهدلانی همچون کاندید، شخصیت اصلی رمان، از فلسفهی وجودی هر چیزی شاهد میآورند تا بذر خوشبینی بکارند و انفعال و رکود درو کنند. پانگلس معتقد است از آنجا که هر چیزی برای هدفی ساخته شده، این هدف فقط به بهترین نتیجهی ممکن معطوف میشود؛ در واقع هیچ اتفاقی نمیافتد مگر اینکه بهترین باشد. با چنین نگاهی تمام جهان جز به سوی بهبود نمیرود. بهعلاوه، آنچه که پیش روی انسان قرار میگیرد، همیشه بهترین رخداد ممکن است. در تمامی طول سفری که کاندید طی میکند، نهتنها استادش پانگلس، که تمامی آدمهای دوروبرش نیز بر طبل خوشبینی میکوبند و در اوج فساد، غارت و تباهیای که کلیسا نیز بر آن مهر تأیید میزند، همواره به اینکه هر چه پیش آید، خوش آید، اصرار میورزند.
ولتر امیدی را که از این خوشبینی افسارگسیختهی رایج زمانهاش برمیآمد، در کانون مسائل لاینحل انسان عصر روشنگری میدید. امیدی که به تعبیر هانا آرنت خود به مانعی بزرگ برای آزادیخواهان در میآید و راه مواجهه با واقعیت را میبندد. آرنت در پاسخ به این پرسش که جهان در برابر نسلکشی یهودیان به دست حاکمیت نازی چه کرد، میگوید که جهان در این باره ساکت نماند، اما کاری هم نکرد و گویی به نوعی از رویارویی با واقعیت طفره میرفت، زیرا همین رویکرد صریح به فاجعه بود که میتوانست جوامع را برانگیزد و به دل مقابله با نظام تمامیتخواهی بیاندازد که همچون هیولا به جان همهی دنیا افتاده و جنگی ناتمام با آن در پیش گرفته بود. در «کاندید» نیز این فرار از واقعیت در گسترهای به قاعدهی همهی جهان دیده میشود.
کاندید در سودای آرمانشهر و در سفری که پهنای اروپا را درمینوردد، درمییابد که هیچ جای جهان از این تباهیِ پیشرونده و از این سیر فروپاشی در امان نیست؛ در حالی که استادش، رفیقاش، معشوقاش و اغلب آدمهایی که طی سفر میبیند، او را به خوشبینی و امیدواری فرا میخوانند. در خوانشی هزلآلود از آموزههای کلیسایی، ولتر به آنها رستاخیز پس از مرگ میبخشد تا این امید واهی تزریقشده به جامعه را به باد انتقاد بگیرد.
مسافرت کاندید برخلاف آنچه از سیر و سلوک یک رهرو انتظار میرود، روندی تکاملی ندارد. هر چه بر وخامت اوضاع افزوده میشود، به شکلی پارودیک درجهی امیدواری این مسافر راه حقیقت بالاتر میرود. گویی دیگر هیچ نوعی از مصیبت نیست که بتواند اندکی او را از این خوشباوری مهلک برهاند. این تصویر همان انسانی است که گرچه به اصالت اندیشهی خود پی برده، اما از آن پیشفرضهای نهادینه که تفکر قرون وسطایی در روحاش کاشته خلاصی ندارد. ولتر این بیماری امیدواری را عمدهترین مانع در راه تغییر جهان میداند. جهانی که حتی در سایهی روشنگری، خطر انحطاط را نمیتواند به راحتی از سر خود دور کند.