از مصاحبه با «هاروکى موراکامى» به مناسبت انتشار نسخۀ ترجمۀ کتاب «آخرین سرمایهدار» اثر فیتزجرالد
هر بار که مینوشتم احساس میکردم دارم تغییر میکنم
مترجم: ستاره روشن
هاروکی موراکامی دربارۀ عشق، جنگ و اف. اسکات فیتزجرالد مىگوید: «وقتی رمانهای او را ترجمه میکنم پشتکار کسانی را به یاد میآورم که بهدنبال راههایی برای تغییر خود و یافتن ارزشهای جدید در موقعیتشان هستند».
هاروکی موراکامی نویسندۀ ۷۳ سالۀ ژاپنی به تازگی مصاحبهای با رسانهها از جمله The Sankei Shimbun انجام داده که همزمان با انتشار ترجمۀ ژاپنی او از کتاب «آخرین سرمایهدار» بود. این رمان اثری ناتمام از نویسندۀ آمریکایی، اسکات فیتزجرالد است که پس از مرگ وی منتشر شد.
موراکامی همچنین طیف وسیعی از موضوعات را پوشش داد: از اوکراینِ ویرانشده و جنگ گفت تا فیلم «ماشینم را بران» که اقتباسى از رمان او بود و جایزۀ اسکار امسال را هم گرفت و اینکه چگونه ترجمۀ رمان «آخرین سرمایهدار» باعث شد ارزش اشتیاق قلبی در نگارش رمان را بار دیگر بررسی کند.
هر بار که مینوشتم احساس میکردم دارم تغییر میکنم
«حتی قبل از اینکه رماننویس شوم آثار او را دوست داشتم و با پشتکار آنها را ترجمه میکردم. فیتزجرالد نقطۀ شروع من بود و بهنوعی برای من قهرمان ادبی محسوب میشود.»
موراکامی بسیاری از آثار فیتزجرالد را ترجمه کرده است. از جمله مجموعه مقالات شخصی او به نام «شهر گمشدۀ من» که اولین اثر ترجمهشدۀ آقای موراکامی در سال ۱۹۸۱ بود تا شاهکار جاودانۀ «گتسبی بزرگ» که در سال ۲۰۰۶ کرد.
«آخرین سرمایهدار» یک رمان ناتمام از فیتزجرالد است که در آن موقع از اعتیاد به الکل رنج میبرد و در نهایت هم در سن ۴۴ سالگی به طور ناگهانی بر اثر حملۀ قلبی درگذشت. آقای موراکامی نسخۀ سال ۱۹۴۱ را ترجمه کرد که شامل پیشنویسها و یادداشتهای فیتزجرالد بود که پس از مرگش ادموند ویلسون، دوست منتقد و نویسندۀ او در حوزۀ ادبی، آن را گردآوری کرد.
«وقتی در دوران دانشجویی آن را خواندم احساس ناامیدی کردم؛ اما وقتی بزرگتر شده و دوباره آن را خواندم کاملاً میخکوب شدم. تأثیر آن بهتدریج همانند غوطهورشدن در آبهای ولرم چشمۀ آب گرم در من رسوخ کرد. من خودم کتاب «تاریخچۀ پرندۀ کوکی» را در آن سن به پایان رساندم و هر بار که مینوشتم احساس میکردم دارم تغییر میکنم. «آخرین سرمایهدار» ناتمام است؛ اما اگر نویسنده میتوانست آن را تمام کند، فکر میکنم رمان شگفتانگیزی از آب در میآمد.»
جهانی بودن عجیب آثار فیتزجرالد
قهرمان داستان «آخرین سرمایهدار» مونرو استار است که در خانوادهای یهودی و فقیر به دنیا آمد؛ اما بهعنوان تهیهکنندۀ فیلم در هالیوود نامی برای خود دستوپا کرد. این رمان با نثری روان داستان شکوه و سقوط مرد زیرکی را روایت میکند که با رؤیاها و جاهطلبیهایش در صنعت فیلمِ تازه در حال ظهور هدایت میشود.
شخصیت قهرمان داستان فیتزجرالد ریشه در حقیقت داشته و از تهیهکنندۀ افسانهای یعنی «اروینگ تالبرگ» وام گرفته شده است. فیتزجرالد اولین بار زمانی که بهعنوان فیلمنامهنویس کار میکرد پس از کاهش محبوبیت سابق و همچنین فروش نرفتن رمانهایش، در پایتخت سینمای جهان با او روبهرو شد. این داستان نهتنها کارکردهای درونی صنعت روبهرشد فیلم را توصیف میکند، بلکه بهطور حیاتی دورۀ گذار ایالات متحده در دهۀ ۱۹۳۰ را به تصویر میکشد: درست زمانی که کمونیسم در حال جلب توجه بود.
«فیتزجرالد در دهۀ ۱۹۲۰ زندگی کرد که شاهد رونق اقتصادی، فروپاشی متعاقب آن و رکود جامعه بود که برای یک دهه به طول انجامید. او به شخصه آن انحطاط را سپری کرد و به جستوجوی راهی برای خروج از آن ادامه داد. اگر از این منظر نگاه کنیم، احتمالاً تجربیات مشابهی خواهیم داشت. وقتی رمانهای او را ترجمه میکنم پشتکار کسانی را به یاد میآورم که بهدنبال راههایی برای تغییر خود و یافتن ارزشهای جدید در موقعیتشان هستند.»
تنشهای عاشقانه و دلشکستگی
مونرو استار، قهرمان فیلم «تنش عاشقانه» و «دلشکستگی»، به شهرت فوقالعادهای دست مییابد و سپس دیوانهوار عاشق زنی میشود که شباهت زیادی به همسر مرحومش دارد. این موضوع حسی از عذاب و تراژدی قریبالوقوعى را بههمراه میآورد؛ درست شبیه به «گتسبی بزرگ» که آقای موراکامی آن را بهعنوان یکی از مهمترین کتابهایی که در زندگی خود با آن مواجه شده نام میبرد.
«تمام رمانهای فیتزجرالد عاشقانه هستند. حالا میخواهد عاشق زنیشدن باشد یا یک تحسین وسواسگونه. همیشه قلبی مشتاق با نوعی جاهطلبی آتشین به عنوان منبع انرژی وجود دارد و وقتی به آنچه میخواهید میرسید، درخشش خود را از دست میدهد. بسیاری از داستانهای او اینگونه است. میل عاشقانه و غم ناشی از آن برای من اهمیت شخصی دارد. من ممکن است طرح داستان را فراموش کنم، اما این حس باقی میماند.»
آنچه آقای موراکامی میگوید دربارۀ نگرش خلاقانۀ او نیز صدق میکند
«در این ۴۰ سالی که من رمان مینویسم، جامعه تغییر کرده است؛ اما فکر میکنم روشی که دل میخواهد تغییر نکرده است، بنابراین تنها کاری که میتوانم بکنم این است که به نوشتن دربارۀ چنین چیزهایی ادامه دهم. اگر شروع به سروصدا کردن بر سر موضوع یا اینچنین مسائلی کنم به جایی نمیرسم و این حرکت طبیعی داستان را تضعیف میکند. این چیزی است که من از نویسندگان مختلفی که آثارشان را ترجمه کردهام آموختهام.»
این یک جنگ بیمعنا و تراژیک است
فیلم « ماشینم را بران» بر اساس داستان کوتاه آقای موراکامی و به کارگردانی ریوسوکه هاماگوچی برندۀ بهترین فیلم بلند بینالمللی در جوایز اسکار شد. آقای موراکامی فیلم را در یک سالن تماشا کرد و گفت که این فیلم جذاب است.
«راستش را بخواهید وقتی فیلمی بیش از حد وفادار به کار اصلی ساخته شود عصبی میشوم. فیلم آقای هاماگوچی داستان و بسیاری از دیالوگها را تغییر داد. وقتی تغییرات بیشتری وجود داشته باشد خوشحالتر میشوم.»
پس از حملۀ ارتش روسیه به اوکراین در ماه مارس، آقای موراکامی ویژهبرنامهای را در پخش مخصوص خود یعنی «رادیو موراکامی» تحتموج «توکیو FM» اجرا کرد.
«این یک جنگ بیمعنی و غمانگیز است و امیدوارم هرچه زودتر به پایان برسد. بیشتر آهنگهای اعتراضیای که من در برنامه پخش کردم در دهۀ ۱۹۶۰ سروده شده. جنبش ضدجنگ از آن زمان تاکنون ادامه داشته است؛ اما با تمام این تفاسیر احساس میکنم هیچچیز تغییر نکرده و همچنان احساس ناتوانی میکنم؛ اما چارهای ندارم جز اینکه به حرف زدن دربارهاش ادامه دهم.»
آقای موراکامی شهره به «نویسندۀ دونده» است. او علیرغم برنامههای شلوغ نوشتنش هفتهای سه تا چهار بار میدود و سالی یک بار به دویدن ماراتن کامل ادامه میدهد.
«در نهایت نمیتوان بدون استقامت و تمرکز به نوشتن رمان ادامه داد.»
«من دوندۀ مسافتهای طولانی هستم. بنابراین معتقدم نیمۀ دوم مسابقه بسیار مهم است. خوبی رماننویس بودن این است که میتوانید برای مدت طولانی یکی باشید. مابقی مسائل دربارۀ استقامت است. من این احساس را دارم: تا زمانی که بتوانم یک ماراتن کامل بدوم، احتمالاً میتوانم یک رمان کامل هم بنویسم.»
رمان بعدی موراکامی
این مسئله کنجکاوی را دربارۀ رمان بعدی او برمیانگیزد؛ اما او میخواهد آن را مثل یک راز تجاری نگه دارد.
«من به هیچکس نمیگویم که دارم رمان مینویسم و تا موقعی که تمام شود کاملاً سکوت میکنم. سپس وقتی که کارم تمام شد فلش حاوی نسخه دستیام را به ویراستارم میدهم و میگویم: «بفرمایید.» دیدن شگفتی در چهرۀ سردبیرم لذت کوچک من است.»
دربارۀ فرانسیس اسکات فیتزجرالد فیتزجرالد
در سال ۱۸۹۶ در سنتپلِ مینهسوتا در ایالات متحده به دنیا آمد. اولین رمان او «این سمت از بهشت» در سال ۱۹۲۰ انتشار یافت و با تحسین منتقدان مواجه شد. او با سبک زندگی پرزرقوبرق خود که با همسر زیبایش زلدا به اشتراک گذاشته بود شور و هیجانی ایجاد کرد و به شهرت رسید. فیتزجرالد نیز مانند همینگوی بخشی از نسل گمشده در ایالات متحده است. از معروفترین آثار او میتوان به رمان «گتسبی بزرگ» در سال ۱۹۲۵ اشاره کرد. او در سال ۱۹۴۰ هنگام کار بر روی اثر «آخرین سرمایهدار» بر اثر حمله قلبی درگذشت.