کتاب «کی کجا و چگونه آقای ایزدی دیوار صوتی را میشکند» داستان مردی تنها و زنمرده است که به هر طرف نگاه میکند بداقبالی میبیند. مادر پیری در بستر و دخترکی لال در خانه دارد. آقای ایزدی در کتاب احسان فولادیفرد نماد و سمبل است…
معرفی کتاب «کی کجا و چگونه آقای ایزدی دیوار صوتی را میشکند»؛ نوشته احسان فولادیفرد؛ نشر چشمه
چارهای جز سقوط نبود
دلارام دلنواز
کانت فیلسوف آلمانی نظریهای دارد مبنی بر اینکه انسان با توجه به عقلی که خداوند به او عطا کرده میتواند هویتش را شکل دهد. هویتی که هر لحظه میتواند از محیط و جامعه تأثیرپذیر باشد. اما او باید بتواند با اتکا به عقل خود گلیم حفظ تعالی انسانیتش را از آب بیرون بکشد. او میتواند تمام حقایق کلی و جزئی را بشناسد و درک کند. اما آقای ایزدیِ داستان، کاملاً تحت تأثیر محیط و ناکامیهای پیشکششِ آن قرار میگیرد و به سرعت سیر نزولی انسانیتش را نظارهگر میشود.
او به عنوان نمادی از انسان امروزی است که در جامعهای به ظاهر مدرنشده، محکوم به زندگی و مجبور به حفظ بقای خود است. ایزدی در ارتباط متقابل با دیگرانی است که در محل کار و زندگیاش، همجوار، همسایه، همکار و همراه او هستند؛ در پیشرفت منفی و سقوط شخصیت او نیز سهیم و مؤثرند؛ هویت تازهای به او میبخشند و یا شاید بتوان گفت به او تلقین میکنند.
کتاب «کی کجا و چگونه آقای ایزدی دیوار صوتی را میشکند» داستان مردی تنها و زنمرده است که به هر طرف نگاه میکند بداقبالی میبیند. مادر پیری در بستر و دخترکی لال در خانه دارد. آقای ایزدی در کتاب احسان فولادیفرد نماد و سمبل است. نماد انسانی که ماهیتی معین ندارد و نمیتواند داشته باشد؛ چرا که او هویت ثابت و مشخصی ندارد. از کنش و منش او هم نمیتوان به حقیقت ذاتش پی برد. آقای ایزدی شغلی جزئی در شهرداری دارد و در شهری کوچک زندگی میکند. او برای خودش پیشینهای غیرایرانی متصور است که به کمک همین فرضیه خود را همسان و شبیه به آدمهای دور و بر و محله و شهرش نمیبیند. اما چالشی که نویسنده برایش تدبیر کرده او را در روند قصهاش اینگونه متقاعد میکند که جبر محیطی که در آن زندگی میکند بیشتر از هر پیشینهای هویت نامعلومش را آشکار میکند.
با تقدیری تلخ در مواجهه با امکاناتی که محیط و جامعه و کارفرما برای ایزدی مهیا میکند او دچار رفتاری مختص و برآمده از تاریخ و جغرافیای محیط کار و زندگیاش میشود. رفتار و شخصیت بیانشدۀ او توسط فولادیفرد معلول علتهایی است که به او تحمیل میشود. هرچند او میتوانست در برابر جبر بیرحمی که به او حکمفرماست انسانیتش را حرام نکند. تنها یک انگیزه میتوانست او را از لبۀ پرتگاه سقوط در زندگی نجات دهد؛ آن هم عشق به دختری است که در کتابفروشی کار میکند. اما آن عشق و عاطفه هم توخالی از کار درمیآید. عشق یکطرفۀ او به شخصیتی طماع که مثل خیلی از عشقهای امروزی سرانجام درستی ندارد و نخواهد داشت. ایزدی از همان شروع ارتباط پی به ماهیت معشوق میبرد اما میخواهد که تا انتهای خواستنش پیش رود. در نهایت او خودش را در آن رابطه زورچپان میکند و به رضایت جسمی میرساند آن هم بیاذن دختر، با زور. او با اراده و تصمیمی از قبل طراحی شده به معشوقش دستدرازی میکند.
شروع آن رابطۀ نافرجام و همینطور پایان غیرانسانی و محکومش همزمان میشود با شروع مسئولیتی که شهردار بر عهدۀ او میگذارد. مسئولیتی که گویی قصد براندازی هویت فرضشدۀ قبلیاش را دارد. فرمان شهردار فرمان کشتن سگهای ولگرد شهر است که به ایزدی محول میشود. فرمانی که ایزدی را به هم میریزد و بارها او را به رد کردن دستور رسیده پیش میبرد. شهردار هم که به عنوان نمادی دیگر از یکی از بخشهای فرادست جامعه به شمار میرود، فرد مورد نظرش را خوب میشناسد و بر نقاط ضعفش واقف است، او را در موقعیتهایی قرار میدهد تا توان نه گفتن را از او بگیرد. او به عنوان یک نفر از همان طبقۀ فرادست با هر ترفندی طبقۀی نیازمندش را وادار به پذیرفتن شرایطی تحمیلی میکند.
در کنار این عشق نافرجام جزء مهم و تأثیرگذار دیگری در قصۀ آقای ایزدی وجود دارد. آن هم موجودی نه حقیقی نه تخیلی است به نام «چیز». تمثیلی از وجدان یا نفس آدمی یا هر موجودی نامرئی که او را به هر طرفی که میخواهد سوق میدهد، تشویق میکند. راه تسلط «چیز» بر آقای ایزدی ایجاد دردی نفسگیر است که او را ناچار به پذیرش دستوراتش میکند. «چیز» در تن آقای ایزدی متحرک است و در هر جایی از بدنش که بخواهد قرار میگیرد؛ در وقتهای تصمیمگیریِ ایزدی به حرکت درمیآید؛ با درد همراه میشود و او را در انتخاب یک راه از دوراهی، ترغیب به میل و خواهشِ خود میکند.
شخصیتهای دنیای آقای ایزدی به اندازۀ «چیز» به او نزدیک نیستند. خودش هم هیچ کس را همدم و همدل خود نمیبیند. معشوقش کلاش است و همکارانش هم او را با هر دستاویزی مورد تمسخر قرار میدهند. حتی او در پناهی که به تهران و غریبههایش میبرد باز هم احساس حقارت و ضعف و ناتوانیهای بسیار میکند. همه کس و همه چیز در اطراف، او را به سمتی ناشایست هدایت میکند. همه کس و همه چیزی که بهترین و مستدلترین دلیل برای او میشوند تا نزول و افول شخصیت و هویت خاصِ متصور خود را موجه بداند. افول همان هویتی که خیال میکرد حتی او را با شکل و شمایل ظاهری از آدمهای دوروبرش متفاوت میکند.
احسان فولادیفرد در ابتدای کتاب، لیستی از اتفاقهای داستان را برای خواننده تدارک دیده است. با وجود این آگاهیها از اتفاقاتی که در رمان رخ میدهد، اما همچنان داستان ایزدی برای خواننده همچنان هیجانانگیز و تکاندهنده است و او را دچار احساسات متناقضی میکند.