«آسترید لیندگرن» نویسندۀ داستانهای «پی پی جوراب بلند»، عکسش روی اسکناسهای بیست کرونی سوئدی چاپ شده است. پیش از او هم تصویر «سلما لاگروف» نویسندۀ «ماجراهای شگفتانگیز نیلز»، روی این اسکناسها چاپ شده بود. یعنی ما داریم در مورد کشوری حرف میزنیم که تا این حد به نویسندههای خودش، به خصوص در حیطۀ کودک و نوجوان اهمیت میدهد…

مصطفی بیان: سولماز اسعدی، متولد ۲۹ تیر ۱۳۶۷ و دانش آموختۀ کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی و کارشناسی ارشد مدیریت حسابداری است. او از اوایل دهۀ نود نویسندگی را به طور جدی با حضور در کارگاههای داستاننویسی تهران آغاز کرد. اولین مجموعه داستانش را با عنوان «معشوقهی مایاکوفسکی»، اواخر سال ۱۴۰۰، توسط انتشارات «روشنگران و مطالعات زنان» به بازار کتاب عرضه کرد و این کتاب در کمتر از دو ماه به چاپ دوم رسید. عنوان کتاب برگرفته از یکی از چهارده داستان این مجموعه است. برخی از داستانهای این مجموعه برگزیدۀ جوایز ادبی جمالزاده، سیمرغ، نارنج، سقلاتون، بهاران، ارسباران و فرشته بوده است. سولماز اسعدی در یک دهۀ گذشته نقدها و یادداشتهای متعددی در نشریات مختلف منتشر کرده و برگزیدۀ جوایز مختلف ادبی بوده است. یکی از تکداستانهای او با عنوان «آچمز» در مجموعه داستانهای برگزیده آکادمی گردون به همت عباس معروفی در نشر گردون آلمان و سه داستان «کُن فیکون»، «تاج رز برای شاه بی سر» و «دیدن پسر صددرصد نامطلوب در عصر دلگیر ماه آبان» در مجموعۀ داستانهای برگزیدۀ «جایزه داستان سیمرغ» در سال های ۹۷ و ۹۸ و ۱۴۰۰ به همت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» و توسط نشر داستان به چاپ رسیده است. آنچه میخوانید گفتوگویی است با این نویسنده جوان و موفق کشورمان دربارۀ جهان داستانیاش به بهانۀ انتشار «معشوقهی مایاکوفسکی».
***
سولماز اسعدی در گفتوگو با «کافه داستان»:
عکس آسترید لیندگرن روی اسکناسهای سوئدی است
کافه داستان: شما زادۀ خراسان و بزرگ شدۀ تهران هستید. آیا دلیل این نکته که داستانهایتان کمتر در فضای خراسان و نیشابور رخ میدهد این است که سالهای شکلدهنده شخصیت شما در تهران گذشته است؟
سولماز اسعدی: من تا چهارم دبستان در نیشابور زندگی کردم. از آن پس بیش از بیست سال ساکن تهران بودم. گرچه گاهی روح یک شهر حتی با یک هفته زندگی کردن در آن، میتواند چنان در جان و روح فرد نفوذ کند که برای همیشه در موردش بنویسد ـ مانند حرفی که کامو در بیگانه میزند: «آدمی که حتی فقط یک روز زندگی کرده باشد میتواند صد سال را راحت در زندان بگذراند. آن قدر یاد و خاطره خواهد داشت که حوصله اش سر نرود.» ـ با این وجود سالها تجربۀ زندگی در تهران، خاطرات تلخ و شیرین بیشتری را در این شهر برایم رقم زده و بالطبع این مسئله در داستانهایم هم نمایان است.
کافه داستان: در کلاسهای داستاننویسی آموزش میدهند که از قبل هر شخصیت را با جزئیات توصیف کنید و طرح داستان را پیچ و تاب بدهید و شما در کتاب «معشوقهی مایاکوفسکی» ثابت کردید که این فرمول همیشه لازم نیست.
اسعدی: به نظرم اینطور نیست که در همۀ کارگاههای داستاننویسی یک دستورالعمل خاص وجود داشته باشد. لااقل در کلاسهایی که من شرکت کردهام بیشتر گفته میشد چه جوری ننویسید و توصیههای کمتری راجع به اینکه چه جوری بنویسید وجود داشت. تازه در برخی مواقع هم میگفتند حرفهایی که میزنیم وحی منزل نیست و جای اگر و اما دارد و معمولاً اینطور است، اما خیلیها هم بودهاند که این قواعد را رعایت نکرده و کارشان درخشان از آب درآمده است. به نظرم دست نویسنده باید در نوشتن و انتخاب سبک و سیاقش باز باشد وگرنه همۀ آثار شبیه هم خواهد شد.
کافه داستان: تا به حال شده که شخصیتهای داستانهایتان را براساس تجربیات زندگی شخصی و خودتان بنویسید؟
اسعدی: فکر میکنم این اتفاق کم و بیش برای هر نویسندهای رخ میدهد. حالا بعضی کمتر و بعضی بیشتر. مثلاً همینگوی اکثر آثارش را بر اساس اتفاقات زندگی شخصیاش نوشته است. اما همین همینگوی در «وداع با اسلحه» داستان عشقیاش را جوری به پایان میبرد که معشوقهاش در انتها میمیرد. اما در واقعیت آن زن پرستار همینگوی را ترک میکند تا با شخص دیگری ازدواج کند. پس در داستان خیال، هنر و تکنیکهای نویسندگی با واقعیت زندگی در هم می آمیزد و حاصل کار چیزی است که شاید دیگر ربطی به واقعیت نداشته باشد. من هم وقتی مینویسم مدام فکر میکنم چهطور روایت کنم که جذابتر و داستانیتر باشد. به نظرم هنر نویسنده همین است. وگرنه صفحۀ حوادث روزنامهها پر از اخبار واقعی است که ارزش ادبی ندارند. من هم هدفم وفاداری به قلم است و کاری به این که واقعیت چه بوده یا اصلاً ممکن است چنین اتفاقی در واقعیت رخ دهد یا نه ندارم. سعی میکنم جوری بنویسم که حتی یک داستان شگفت آنقدر باورکردنی به نظر برسد که خواننده حس کند هم اکنون برای خودش در حال وقوع است. البته متأسفانه بعضی از خوانندگان به خصوص وقتی در داستان از راوی اول شخص استفاده میشود، راوی را با نویسنده اشتباه میگیرند.
کافه داستان: چند سالی ساکن سوئد هستید. آیا با انجمنهای ادبی یا نشستهای ادبی و کتابفروشیهای آنجا ارتباط دارید؟ از حال و هوای نشستها و اخبار ادبی آنجا بگویید.
اسعدی: در این چند سال بیشتر در شهر کوچکی زندگی کردم که آنجا دانشجو بودم. هنوز درسم تمام نشده بود که کرونا شروع شد. متأسفانه در این مدت چنان که باید و شاید نتوانستهام با کتابفروشیها و محافل ادبی ارتباط بگیرم. خوب مهاجرت واقعاً مشکلات زیادی دارد و آسان نیست. گرچه چند باری به یک نشر و کتابفروشی ایرانی در استکهلم سر زده و با صاحبش گپ و گفتی داشتم. حتی دو دل بودم که مجموعه داستانم را در ایران چاپ کنم یا آنجا، اما در نهایت تصمیم گرفتم داخل ایران چاپش کنم.
کافه داستان: این روزها آثار بسیاری از نویسندگان خارجی در ایران ترجمه و منتشر میشوند و نسبت به آثار ایرانی تبلیغات بسیار گستردهتری دارند. آیا در سوئد شرایط نشر مانند ایران است؟
اسعدی: شاید جالب باشد بدانید «آسترید لیندگرن» نویسندۀ داستانهای «پی پی جوراب بلند»، عکسش روی اسکناسهای بیست کرونی سوئدی چاپ شده است. پیش از او هم تصویر «سلما لاگروف» نویسندۀ «ماجراهای شگفتانگیز نیلز» که وقتی من بچه بودم، انیمیشنش از تلویزیون خودمان پخش میشد، روی این اسکناسها چاپ شده بود. یعنی ما داریم در مورد کشوری حرف میزنیم که تا این حد به نویسندههای خودش، به خصوص در حیطۀ کودک و نوجوان اهمیت میدهد و البته که در مورد حمایت از تمام محصولات و صنایع داخلی چنین است. در مورد شرایط نشر در سوئد شاید اطلاعات من به تنهایی کافی و دقیق نباشد. دوست ندارم پاسخ پرسش شما را هم سرسری داده باشم؛ پس با مراجعه به وبسایت Nordstjernan به این نتیجه رسیدم. برخلاف سالیان گذشته، امروزه تعداد ترجمۀ آثار از انگلیسی به سوئدی به طرز چشمگیری کاهش پیدا کرده است. از جمله دلایل آن هزینۀ بالای ترجمه و بیصبری خوانندگان سوئدیِ اغلب مسلط به زبان انگلیسی، برای خواندن سریع آثار خارجی است. مردم سوئد بی آنکه نیازی داشته باشند منتظر ناشران داخلی خود بمانند، میتوانند کتابهای روز دنیا را به صورت آنلاین از وبسایتهای بینالمللی خریداری کنند. از طرف دیگر ناشران سوئدی هم بیشتر تمرکز خود را روی عرضۀ کتابهای سوئدی در بازارهای بینالمللی قرار دادهاند. مثلاً یکی از مترجمان گفته که اینروزها بیشتر وقتش را صرف ترجمۀ آثار سوئدی به انگلیسی میکند و نه بالعکس.
کافه داستان: شما تجربۀ حضور در کارگاههای داستاننویسی محمدرضا گودرزی، محمدجواد جزینی و حسین سناپور را در تهران و کارگاه داستاننویسی آنلاین عباس معروفی را در خارج از کشور دارید. کارگاههای داستاننویسی هر یک از این بزرگواران سبک و سوی خاص خودشان را دارند و گاهی سبک همدیگر را نقد و رد میکنند. میخواهم نظرتان را دربارۀ کارگاه داستاننویسی و تجربهی حضور شما در کلاسهای اساتید مختلف بدانم.
اسعدی: از تجربۀ حضور در کارگاههای مختلف و آشنایی با سبک هر استاد راضی هستم. همۀ این بزرگواران اساتید زبدهای هستند و من مدیون آموزههای ایشانم. از هریک مطالب زیادی آموختهام که گاهی اتفاقاً منطبق و موافق با نظر دیگری بوده است و گاه متفاوت. به نظرم داشتن چند استاد مختلف، بیشباهت به چند صدایی در داستان نیست. هربار که کلاس تازهای که میرفتم با خود میگفتم: «عجب! پس میشود از این زاویه هم به موضوع نگاه کرد!» به علاوه محدود نکردن خود به یک استاد، مثل این است که به جای یک کتاب سه یا چهار کتاب خوانده باشید. مثلاً در کارگاهها پیش میآید که یکی از اساتید بیشتر تکیه بر نقد و تئوریهای آن میکند، دیگری به زبان داستان و معرفی سبکها اهمیت بیشتری میدهد، آن یکی به صورت تخصصی به نوشتن رمان میپردازد و دیگری به فرم و محتوا و مهم بودن دغدغههای اجتماعی اصرار میورزد. البته من کسی را که تازه میخواهد نوشتن را شروع کند به هر روز کلاس و استاد عوض کردن تشویق نمیکنم. خودم هم این کلاسها را طی ده سال رفتهام. هر بار هم به خودم فرصت میدادم تا مطالب یک استاد خوب در عمق جانم تهنشین شود و حالا که متأسفانه از این محافل دورم، بارها شده که مصاحبههای مختلف با نویسندگان مشهور جهانی و توصیههای آنها را به نویسندگان جوان میخواندهام که ناگهان به یک دستورالعمل و توصیۀ خاص رسیده و با خود گفتهام: «چه جالب! این حرف را فلان استاد هم همیشه سر کلاس میگفتند.» این مواقع واقعاً احساس قدردانی میکنم و همیشه از همگی آنها با افتخار یاد خواهم کرد.
کافه داستان: و سخن آخر؟
اسعدی: ضمن تشکر از مجموعۀ فعال و پرتلاش انجمن داستان سیمرغ و جنابعالی به عنوان دبیر انجمن، به خاطر حمایت از ادبیات داستانی ملی و منطقهای ایران و نویسندگان، امیدوارم ادبیات داستانی ایران در یکصدمین سالگرد تولدش، بتواند با حفظ دستآوردهای گذشتگان، با نگاه رو به جلو و پیدا کردن جایگاه اصلی و شایستۀ خود طی دهۀ آینده، نه تنها پیوند دوبارهای با مخاطبان داخل کشور برقرار کند، بلکه بتواند در عرصههای جهانی هم حضوری پررنگ و درخشان داشته باشد.