نویسنده برای کسب جایزه نمینویسد؛ در نتیجه گرفتن جایزه یا نگرفتنش نمیتواند تأثیری بر کیفیت نوشتنش داشته باشد. به نظرم هنوز تأثیر افراد یا رسانهها به مراتب بیشتر از جوایز است…

شایسته نوروزی: نویسنده کتاب «اتللوی تابستانی» نسیبه فضلاللهی متولد ۱۳۵۷ در اصفهان است. او کارشناس ارشد ادبیات نمایشی است و پیش از این کتاب، آثاری چون «شکارچیان در برف» (۱۳۹۶، نشر ثالث، شایسته تقدیر هشتمین دوره جایزه ادبی هفتاقلیم)، ترجمه نمایشنامهای به نام «کلاسپیشرفته» (اثرترنس مکنالی، ۱۳۹۸، نشر آگه) را نیز در کارنامه ادبی خویش دارد. همچنین وی کتاب «داستان اصفهان» را که شامل آثار نویسندگان اصفهان است در سال ۱۳۹۳ گردآوری و توسط نشر بهنگار وارد عرصه چاپ کرد. کتاب «اتللوی تابستانی» در اولین دوره جایزه ادبی اصغر عبداللهی، عنوان مجموعه شایسته تقدیر را کسب کرد و همچنین در لیست بلند برگزیدگان جایزه مهرگان ادب جای گرفت. به همین بهانه با نسیبه فضلاللهی گفتوگویی ترتیب دادهایم که در ادامه میخوانید:
***
کافه داستان: در این مجموعه داستان شخصیتپردازی بسیار خلاقانه است و پرداختن به دغدغههای متفاوت شخصیتها با دقت انجام شده. چطور از دغدغهها، تکیه کلامها و جزئیات زندگی اقشار مختلف در اعصار مختلف، مطلع بودید و توانستید آنها را در جای درستی از داستان بنشانید؟
نسیبه فضلاللهی: اطلاع یافتن از احوالات شخصیت، نحوه حرفزدن و آرزوها یا تمنیاتش، یکی از بدیهیترین درسها برای روایت قصه، فیلم یا نمایشنامه است. شما به عنوان نویسنده شروع به شخصیتپردازی میکنید اینکه چندسالش است؛ در چه محیط جغرافیایی یا تاریخی زندگی میکند و چه وابستگیهای فرهنگی دارد. اگر شخصیتی که انتخاب میکنید معاصر خودتان باشد دردسر کمتری دارید اما گاهی که شخصیت در دوره تاریخی یا جغرافیایی متفاوتی از شمای نویسنده زندگی میکند. پس ناگزیرید که تحقیق کنید، در کتابهای تاریخی و بومشناسی تا با اقلیم منطقه و تاریخش آشنا شوید.
کافه داستان: با توجه به تنوع زمانی داستانها و این موضوع که زمان در داستانهای این مجموعه نقش مهمی دارد، چه مسئلهای در انتخاب مدت زمان وقوع وقایع و دوره تاریخی داستانها تأثیر داشته است؟
فضلاللهی: برای زمان وقوع داستانها فقط در یکی دو مورد آگاهانه زمان را انتخاب کردم، مثلاً در مورد داستان اتللوی تابستانی چون میخواستم داستانی درباره حضور هدایت در اصفهان بنویسم پس زمان وقوع داستان را شهریور ۱۳۲۰ انتخاب کردم، یا مثلاً در داستان یونس جنگل حرا، زمان داستان را موقعی انتخاب کردم که غواصان ایرانی در یک گور دستهجمعی پیدا میشوند. در مورد داستان عروسی شاهانه هم همینطور. اما در داستانهای غرقاب و سیبل چرخان زمان وقوع داستان زمان معاصر و روزگار خودمان است.
کافه داستان: در «عروسی شاهانه» داستان طوری پیش میرود که راوی و مخاطب مثل منوچهر بین آشفتگی اتفاقات روایت گیر میافتند و برخی ماجراها مثل همان گلدان سفالی، جلوی پای مخاطب فرود میآید. یا در داستان «غرقاب» فرم داستان نیز مثل محتوا دچار سیلاب است و فلشبکها مثل شلیته سرخ مرجانه پدیدار میشوند. آیا این تشابه بین فرم و محتوا اتفاقی بوده یا به عمد این تشابه شکل گرفته است؟ در کل نظر شما در مورد وجود این تشابه در داستان کوتاه یا رمان چیست؟
فضلاللهی: به نظر من عنصری که باعث میشود مخاطب همپای شخصیتهای داستان جلو بیاید و وقایع داستان را از سر بگذراند تعلیقهای روایتی است. باید سرنوشت شخصیتها و داستان برای مخاطب مهم باشد تا او به خواندن داستان ادامه بدهد. شما به عنوان نویسنده حربههای مختلفی برای اسیر کردن مخاطب در روایتتان در دست دارید. در مورد داستانهایی که شما اشاره کردید به نظرم آمد باید مخاطب را وسط دعوای هووها گرفتار کنم هم در عروسی شاهانه و هم در غرقاب تا آشفتگی فضا در کنه جان مخاطب نفوذ کند و درک درستی نسبت به داستان و شخصیتها پیدا کند.
کافه داستان: در سالهای اخیر گرایش اکثر نویسندگان داستان کوتاه به این سمت و سو بوده که داستانهای موجود در یک مجموعه داستان با نقاط مشترک برجسته یا یک خط روایی متصل، کنار هم قرار بگیرند، ولی در این کتاب مخاطب با داستانهایی با تفاوتهایی بسیار و حتی ژانرهای متفاوت مواجه میشود. آیا موضوع خاصی شما را بر آن داشت تا این داستانها را برای این مجموعه انتخاب کنید؟ نظر شما در مورد ضرورت اشتراک بین داستانها که همچنان هم رهروان ثابتقدم خودش را دارد چیست؟
فضلاللهی: من در مجموعه قبلیام یعنی شکارچیان در برف به همین شیوه منظور نظر شما پیش رفتم، یعنی داستانهایی با حال و هوای مشترک. اما در مورد اتللوی تابستانی، آگاهانه دست به تجربه جدیدی زدم و داستانهایی با فضاهای تاریخی متفاوت و یا حتی ژانرهای مختلف را در کنار یکدیگر گذاشتم.
کافه داستان: در این مجموعه داستان، خط روایی داستانها به هیچ عنوان یکنواخت و خطی نیست و مخاطب با وقایع و شخصیتها غافلگیر میشود. شاید مدیریت این مسئله در رمان آسانتر از داستانکوتاه باشد. آیا هنگام نگارش و بازبینی، این مسئله برای شما چالش برانگیز بوده؟ چطور میتوان در خط روایی اینگونه داستانها وقایع و شخصیتها را مدیریت کرد که فرم داستان به هم نخورد یا از حوصله مخاطب خارج نباشد؟
فضلاللهی: همانطور که شما هم اشاره کردید روایت را به ترتیبی جلو میبردم تا تعادل روایت و داستان به هم نخورد و مخاطب هم از نحوه روایت و چینش اجزای قصه سردرگم نشود.
کافه داستان: نگارش کدام روایت یا پردازش کدام شخصیت یا اتفاق، برای شما چالشبرانگیز بود؟
فضلاللهی: یونس جنگل حرا، چون در اقلیمی بسیار متفاوت با زیستگاه خودم اتفاق میافتاد، علاوه بر کتابهایی که برای شناخت بهتر آن بوم خواندم سفری هم به صلخ رفتم و بعد داستان را نوشتم.
کافه داستان: در ادامه پرسش قبلی آیا پیش آمده که شخصیتی از داستانهایتان در جریان زندگی همراه شما باشد یا مثلاً در موقعیتی خاص به این فکر کنید که اگر فلان شخصیت بود در این موقعیت چه تصمیمی میگرفت؟ نظرتان در مورد ارتباط ذهنی یا احساسی نویسنده و کاراکترهای داستان چیست؟
فضلاللهی: نه چنین تجربهای نداشتم اما موقع نوشتن داستان، به دیالوگهای شخصیتها زیاد فکر میکنم که در پاسخ به یکدیگر چه میگویند یا چه واکنشی انجام میدهند.
کافه داستان: با توجه با آثاری که تا کنون نوشتهاید، اگر به عنوان منتقد به آنها بپردازید، به نظرتان نسیبه فضلاللهی در کدام یک متمرکزتر و سنجیدهتر عمل کرده است؛ ترجمه یا داستاننویسی؟
فضلاللهی: در ترجمه که به غیر از یک نمایشنامه و چند تکداستان، تجربه دیگری نداشتم در نتیجه منطقی است که در عرصه داستاننویسی آزموده شوم.
کافه داستان: نظرتان در مورد جوایز ادبی و تأثیر آنها بر ادبیات داستانیِ امروز چیست؟
فضلاللهی: نظر شخصی من این است که نویسنده برای کسب جایزه نمینویسد؛ در نتیجه گرفتن جایزه یا نگرفتنش نمیتواند تأثیری بر کیفیت نوشتنش داشته باشد. به نظرم هنوز تأثیر افراد یا رسانهها به مراتب بیشتر از جوایز است. اینکه بخواهیم جایگاه ویژهای برای جوایز قائل بشویم خطرناک است و میتواند سمت و سوهای نگرانکنندهای به داستاننویسی ما بدهد.