به طور کلی سال ۱۴۰۰، یک سال متوسط برای سریالهای نمایش خانگی بود. یکی دو اثر خوب، تعداد زیادی اثر متوسط و دو سه اثر ناامیدکننده. اما بهتر است انتظارمان را از نمایش خانگی نیز کمکم به اندازۀ انتظارمان از تلویزیون نزدیک کنیم. چرا که دیگر، پلتفرمهای نمایش خانگی، پذیرای طیف عظیمی از سریالها خواهند بود و تضمینی بر حفظ کیفیت سابق نمایش خانگی وجود نخواهد داشت…
نگاهی به روند نمایش خانگی سال ۱۴۰۰
کوروش مسکنی
با کوچ وسیع هنرمندان، از بازیگران گرفته تا کارگردانان به شبکههای نمایش خانگی و همینطور، قدرت گرفتن پلتفرمها در این بخش، دیگر ماجرا از این قرار نیست که نمایش خانگی، مخصوص سریالهای به خصوصی باشد که تهیهکنندگان، حاضر به ریسک روی آن باشند. با اعتمادسازی و افرایش بودجه در این بخش، حال شاهد همه نوع سریال هستیم. هم سریالهایی که حرف برای گفتن دارند و میآیند برای ماندگار شدن در لیست سریالهای ایرانی، و هم سریالهایی که نه در زمان پخش، به اندازۀ کافی موفق هستند و نه پس از پخش کسی یادش میماند که چنین سریالی وجود داشته! با این حال، در سال ۱۴۰۰ کماکان بودند سریالهایی که موفق به جلب نظر طیف عظیمی از مخاطبین شدند. در این یادداشت نگاهی کلی به عملکرد سریالهای نمایش خانگی در سالی که گذشت میاندازیم.
به عقیدۀ من، بعد از قورباغه، هنوز سریالی که در سطح بالا آغاز شود، در آن سطح پیش برود و در همان سطح به پایان برسد در نمایش خانگی عرضه نشده است. اکثریت سریالهای ۱۴۰۰، دارای سیر صعودی یا نزولی بسیار مشهودی بودند. اما بدون شک، بودند سریالهایی که با نوسان و فراز و نشیب، در مجموع عملکرد خوبی را از خود به نمایش گذاشتند. این فراز و نشیب، تمام و کمال وابسته به قصۀ سریال است. منظور فیلمنامه نیست؛ چرا که فیلمنامه ساختار خوب یا بد دارد و معمولاً این ساختار بهتر یا بدتر نمیشود. بلکه منظور، اتفاقات و کلیات طرح داستان است که در بعضی قسمتها پُرتر و جذابتر و در بخشهای دیگر، ضعیفتر ارائه میشود. به طور کلی تجربه نشان داده که برای مخاطب عام، طرح داستان در اولویت قرار دارد. سایر فاکتورها مثل بازی بازیگران، شیوه کار کارگردان، حتی جزئیات فیلمنامه، اگر صرفاً در سطح متوسط و قابل قبول هم باشند، ممکن است مشکلی برای پذیرش سریال توسط مخاطب ایجاد نکنند و البته که در کنار قصۀ سریال، تأثیر انتخاب بازیگران را نمیتوان در لیست عوامل جذبکننده قرار نداد؛ حتّی اگر از نظر فنی انتخاب خوبی نبوده باشد، صرفاً با مهندسی درست و آمادهسازی کار برای پذیرش توسط مخاطب میتوان موفقیت کار را تضمین کرد.
موفقترین سریال ۱۴۰۰
اگر بخواهیم سریالهایی که موفقیت بیشتری را در سال ۱۴۰۰ به خود اختصاص دادند نام ببریم، نظر مردم بدون شک را به «زخم کاری» خواهد داد. سریال مهدویان، با قصهای خشن و دارای فاکتورهای جوانپسند، تا حدی ساختارشکن و البته با بازی جواد عزتی، چهرۀ محبوب این سالها، بیشتر از هر سریالی در سالی که گذشت، نظر مردم را جلب کرد.
درامهای پرنوسان
در ردههای بعدی میتوان «خاتون»» و «جیران»» را قرار داد. کنار هم قرار گرفتن نام این دو ممکن است نقطۀ اشتراک این دو سریال را یادآوری کند: تأخیرات طولانی پخش این دو. «خاتون» که بعد از حدود دو ماه وقفۀ میانفصلی سر زمان مقرر پخش نشد و با تأخیر، سریال از سر گرفته شد. «جیران» نیز با تأخیری تقریباً یک ماه در پخش قسمت اول مواجه شد که این ماجرا بدون شک در روند جذب و حفظ مخاطب ایندو بیتأثیر نبوده است. «خاتون»»، بعد از پخش حدود بیست قسمت، صددرصد در لیست سریالهای دارای سیر نزولی قرار میگیرد. اما کماکان به سریالی ضعیف تبدیل نشده و این فرصت را دارد که در قسمتهای پیشرو در موقعیت بهتری قرار بگیرد. «جیران»» اما وقتی ناخودآگاه با «شهرزاد»، اثر پیشین فتحی در نمایش خانگی مقایسه میشود، خود به خود، ناامیدکننده تلقی خواهد شد اما به نظر میرسد باید به این سریال فرصت داد و صرفاً کندی داستان در قسمتهای ابتدایی و در برخی قسمتها تکراری حس شدن صحنههای و تصاویر را تنها نقاط ضعف مهم سریال تلقی کرد. برای بررسی ریزتر این سریال نیاز به یادداشتی اختصاصی بعد از پخش قسمتهای بیشتری از این سریال خواهد بود.
کمدیهای ۱۴۰۰
سریالهای کمدی هم، نه به قدرت قبل، اما در صحنه حضور داشتند. «دراکولا»ی مهران مدیری، به عنوان فصل دوم سریال «هیولا»، به اندازۀ فصل اول نتوانست نظر مخاطبین را جلب کند. «قبلۀ عالم» که یکی از دو سریال ۱۴۰۰ اختصاص داده شده به ناصرالدین شاه بود، بیشتر از هر سریال دیگری اسیر تیغ سانسور شد. به حدی که در کنار وقفههای متعدد، تعداد قسمتهای سریال کاهش پیدا کرد. «مردم معمولی»، سریال تک لوکیشنی رامبد جوان، در میانۀ راه با تغییراتی که گفته میشد به علت عدم رضایت مخاطبین صورت گرفته به کار خود ادامه داد و در رقابتی بیرمق با «دراکولا» به انتشار ادامه داد و به پایان رسید. «خوب، بد، جلف: رادیواکتیو» با زوج جمشیدی و درخشانی که در اوایل سال منتشر میشد شاید نتیجۀ بهتری را به عنوان یک سریال کمدی در میان رقبای خود به دست آورد. «نیسان آبی» هم به عنوان دومین اثر منوچهر هادی در سال ۱۴۰۰ عرضه شد و بدون شک نتیجهای بهتر نسبت به «گیسو»، سریال قبلی کارگردان گرفت. اما نیسان آبی، در قسمتهای آغازین، به علت تنوع زمانی روایت و تازه بودن بخشهای جذاب سریال برای مخاطب، به نظر میآمد که ممکن است با کمدی به یاد ماندنیتری روبهرو شویم، ولی رفته رفته نقاط قوت سریال کاهش پیدا کرد و به عنوان یک سریال معمولی به کار خود پایان داد.
خوانندهها میآیند
«حرفهای» با بازی سیروان خسروی و «جزیره» با بازی امیر مقاره را به هیچ شکلی نمیتوان حتی به عنوان سریال متوسط تلقی کرد. جزیره، داستانی نزدیک به کلیشهها و به دور از اتفاقات نو بود. همچنین درست مثل «جیران»» که ما را به امید تکرار شاهکار پیشین کارگردانش به پای خود نشاند، جزیره نیز نتوانسته رضایتی به سطح «پایتخت»، ساختۀ پیشین کارگردانش، سیروس مقدم را به دست آورد. فاجعۀ از روی متن، دیالوگ گفتن بازیگران هم که بماند. «حرفهای» اما به قطع بالاتر از جزیره قرار میگیرد. البته نه به خاطر بازی خسروی، به هیچ عنوان. شاید فقط به خاطر پیچیدگی خوبی که در داستان ایجاد شده بود و به عنوان یک اثر نیمهجنایی، پایانی تقریباً غیرقابلپیشبینی برای آن انتخاب شده بود. البته که بازی سارا بهرامی، که رفتهرفته نقش پررنگتری در سریال پیدا کرد، بدون تردید از سطح بازیگران این سریال چند مرتبه بالاتر بود.
چون مردم دوست دارند
بعضی سریالها هم نه در دستۀ سریالهای فوقالعاده قرار میگیرند و نه میتوان آنها را فاجعه خواند. سریالهایی هستند که اگر با فضا و ماجراهای سریال ارتباط برقرار کنید میتوانید ضعفهایش را نادیده گرفته و به تماشای آن بنشینید. «میخواهم زنده بمانم»، «خسوف» و «ملکۀ گدایان» در این دسته قرار میگیرند. شاید «میخواهم زنده بمانم» به لطف تیم خوب بازیگری و صحنههای نو که در آن خلق شده به علاوۀ بعضی مفاهیم کمتر دیده شده در فیلم و سریالهای ایرانی که در سریال بود، در صدر این دسته قرار بگیرد. «ملکۀ گدایان» انگار همان «آوای باران» بود، با اندکی تغییرات و اضافه شدن چیزهایی که در تلویزیون نمیتوان نشان داد امّا در نمایش خانگی میشود. «خسوف» امّا در قسمتهای اول مانند یک کاردستی بود که مصنوعی بودن سر تا پای آن حس میشد. خسوف در هیچ نقطهای به اثری قوی تبدیل نمیشود امّا بدون شک از سطح ناامیدکنندگی آن کم میشود و اگر مخاطب صبوری باشید ممکن است تبدیل به سریال موردعلاقۀتان شود.
با احترام، فاجعه
«سیاوش» فاجعه است. به خاطر بازیگردانی فوق فاجعه، داستان مصنوعی و تلاش برای نشان دادن مفهومی تکراری، آن هم در ضعیفترین نسخۀ آن. (البته بازی درخشان مجید صالحی را فاکتور بگیرید.) «گیسو» فاجعه است. بدون توضیح. گیسو صددرصد ضعیفترین چیزی است که کسی در ۱۴۰۰ ساخته. عوامل سریال هم هرگز ضعف آن را انکار نکردند و صرفاً پاسکاری علت را شاهد بودیم. هرگز نمیشد با این همه چهره چنین چیزی ساخت و چنین فاجعهای تکرارنشدنی است. «میدان سرخ» را باید با بیشترین افسوس فاجعه خواند. چرا که میتوانست خیلی بهتر باشد. همانطور که بخشهایی از آن بهتر از ساختار کلی سریال بود اما ساخت، تدوین و جزئیاتی از فیلمنامه، پوست اثر را کنده است.
به طور کلی سال ۱۴۰۰، یک سال متوسط برای سریالهای نمایش خانگی بود. یکی دو اثر خوب، تعداد زیادی اثر متوسط و دو سه اثر ناامیدکننده. اما بهتر است انتظارمان را از نمایش خانگی نیز کمکم به اندازۀ انتظارمان از تلویزیون نزدیک کنیم. چرا که دیگر، پلتفرمهای نمایش خانگی، پذیرای طیف عظیمی از سریالها خواهند بود و تضمینی بر حفظ کیفیت سابق نمایش خانگی وجود نخواهد داشت. همیشه حتی آثار ضعیف، به قدری جیب پلتفرم را پر خواهند کرد که از تکرار فاجعههایی قبلی نترسند و امثال آقای منوچهر هادی بفرمایند که اگر کار من خوب نیست، پس چرا پلتفرم باز هم سریال من را منتشر میکند؟ که جوابش را هم ما میدانیم هم خود او. سال نو مبارک.