ویکتور سرژ معتقد است که نتیجۀ هولناک در فرآیند جستوجوی حقیقت، یافتن آن است. زیرا وقتی نویسندهای حقیقت را مییابد، دیگر آزاد نیست تا تابع تفکر اطرافیان و یا کلیشههای روز باشد. این نویسندۀ سختکوش روسی، در نیمۀ اول قرن بیستم و در اوج بنبستهای سیاسی شوروی سابق، دادنامۀ تولایف را نوشت…
یادداشت سردبیر؛ به بهانه بهار ۱۴۰۱
آیا دانستن حقیقت، نویسنده را متعهد به بیان آن میکند؟
رضا فکری
ویکتور سرژ معتقد است که نتیجۀ هولناک در فرآیند جستوجوی حقیقت، یافتن آن است. زیرا وقتی نویسندهای حقیقت را مییابد، دیگر آزاد نیست تا تابع تفکر اطرافیان و یا کلیشههای روز باشد. این نویسندۀ سختکوش روسی، در نیمۀ اول قرن بیستم و در اوج بنبستهای سیاسی شوروی سابق، دادنامۀ تولایف را نوشت؛ اثری که بیمحابایی و صراحت لحن او را برای دههها در مرکز توجه منتقدین ادبی قرار داد. تأملبرانگیزترین نکته در جستارهای او با موضوع «نویسنده و حقیقتجویی»، چالشی است که پیش روی نویسندگان قرار میدهد؛ اینکه نویسندۀ متعهد کیست و دامنۀ تعهد او تا کجاست؟ مسئلهای که با افزایش پیچیدگیهای جوامع امروزی، پاسخ به آن دشوارتر هم میشود. نویسندگان در برابر چنین معمایی استراتژیهای متفاوتی پیش میگیرند که هر کدام برای مدتی دنیای رسانه را تکان میدهد و منجر به صفآرایی هواداران و منتقدین در برابر هم میشود. سالی که گذراندهایم وقایع پرسشبرانگیز بسیاری در دل خود داشت که هر یک به نوعی با مسئلۀ تعهد هنرمند، تمرکز جامعه را به خود جلب کرده است. در این میان همواره سنجش عیار مؤلفِ متعهد، با ارزیابیهای شتابزده و متأثر از جریانهای روز همراه بوده و اغلب سمتوسویی به دور از واقعیت پیدا کرده است.
آنچه بیش از همه تعهد نویسنده را در معرض محک عموم قرار میدهد، حساس بودن او به رخدادهای جاری در جامعهاش است. آیا نویسنده باید مدام دربارۀ هر واقعهای واکنشی صریح و موضعگیری قطعی داشته باشد؟ بسیاری از نویسندگان کوشیدهاند در کنار رصد تحولات، در همان لحظات ابتدایی وقوع، تحلیلی دربارهشان بیان کنند؛ تحلیلی که بلافاصله هم در محکمۀ قضاوت عمومی قرار میگیرد. هر چه میزان حساسیت اتفاقات و ارتباط آنها با حوزۀ دانش و تجربۀ مؤلف بالاتر باشد، دامنۀ تأثیر آن بر مخاطبان نیز بیشتر است. هنرمندی که با تأکید بر تخصص خود و همزمان با به پرسش گرفتن صلاحیت دستاندرکاران، به سانسور اعتراض میکند، بازخورد بیشتری به نسبت کسی که به دور از دایرۀ حرفهای خود اظهار نظر میکند، از جامعه میگیرد.
البته بسیاری از فعالان عرصۀ هنر و ادبیات، صراحت و سرعت در اعلام موضع را دال بر تعهد و همراهی خود با اجتماع نمیدانند. برای آنها گذر از فوریت و درنگ طولانی بر ابعاد مختلف مسئله، به اتخاذ موضعی صحیحتر کمک میکند. آنها خودشان را با شرایط سازگار میکنند و با حرکتی بطئی و برنامهای درازمدت دربارۀ وقایع موضعگیری میکنند و واکنشهای آنی را برنمیتابند. نمونۀ آن را شاید در ترجمه و تألیف کتاب بسیار بتوان دید؛ جایی که اثر ممکن است با وضعیت موجود زاویهای داشته باشد و مترجم یا مؤلف را دربارۀ حذف، حک و اصلاح بخشی از متنش دچار مشکل کند. نویسندگان و مترجمین بسیاری از پذیرش این محدودیتها سر باز زده و ترجیح دادهاند موضوع را به گذر زمان محول کنند. بسیاری دیگر نیز ضمن پذیرش این موقعیت، سعی در تعدیل و تغییر حداقلی متنشان داشتهاند. افرادی که گاه از سوی منتقدین به مماشات متهم و از دایرۀ تعهد بیرون رانده شدهاند. سرژ از جملۀ همین آدمهاست. انتقادات او در کنار همراهیاش با حکومت وقت شوروی و همینطور تعمق و سکوت طولانیاش دربارۀ بعضی وقایع روز، نه به مذاق گروه غالب خوش میآمد و نه چیزی از حملات گروههای منتقد کم میکرد. سرژ اما اتفاقاً در حساسترین برهههای تاریخی، عریانترین مواضع خود را نشان داد.
گاهی ممکن است ابراز بیقیدوشرط نقد و نظر و در یک کلام بیان حقیقت، به نظر بسیاری از روشنفکران به مصلحت نویسنده نباشد و حرکتی چندان لازم و حیاتی به شمار نیاید. در یکی دو دهۀ اخیر برخی بنبستهای سیاسی و بحرانهای اجتماعی به چنین نگاهی دامن زدهاند و نویسندگان را به سکوت و تمرکز بر موضوعاتی دعوت کردهاند که هزینه و حاشیهای برایشان در بر نداشته باشد و آنها را از حملۀ طیف منتقدین در امان نگه دارد. اما مگر نویسنده میتواند عاری و خالی از آنچه در اطرافش میگذرد، چیزی بنویسد؟ ذات خلاقیت با واکنش به محیط پیرامونی گره خورده است. هنرمند خلق میکند، چرا که از جامعۀ خود و از رخدادهای آن اثر پذیرفته و میخواهد که در وقایع آن مؤثر باشد، جریان بسازد و آن را هدایت کند. بنابراین در بیان حقیقت هیچ شکی میان هنرمندان متعهد نیست، تنها شکل و روند آن ممکن است متفاوت باشد؛ گاهی سریع است و زمانی بطئی، گاهی در لفافه است و زمانی به صریحترین گونۀ ممکن. بنابراین معیارهایی که مدام بر قطعیت و محدودیت عرصۀ تعهد حرفهای میافزایند، نمیتوانند مرجع ارزشیابی هنرمند قرار گیرند.
سالی که گذشت اهل ادبیات و هنر را در بوتۀ آزمایشهای سنگین و پیچیدهای قرار داد. بسیاری از کاربران در انواع رسانههای اجتماعی در کنار واکنش به اتفاقات روز؛ از جنگ اوکراین گرفته تا تحریم بعضی جوایز و جشنوارهها، از اعتراض به تورم تا حمله به لغو مجوز یک فیلم، از انتقاد دربارۀ کوتاهی در روند قرنطینه و درمان کرونا تا نابودی محیط زیست و بحران آب، نویسندگان را نیز به موضعگیری دربارۀ آنها فرا میخواندند. برخی نویسندگان با وسواسی غریب، به کوچکترین رویدادها واکنش نشان دادهاند، به گونهای که در مواردی شأن و فیگور حرفهایشان را به چالش کشیدهاند و اعلام مواضع زودهنگام، بر روند تحلیل صحیح آنها تأثیری مخرب گذاشته است. البته که ادبیات و هنر عرصۀ بروز امکانهای بیپایان است و به تبع آن هنرمندان و نویسندگان میتوانند بینهایت راه و روش برای بیان حقیقت بیابند و در عین حال تعهد خود را نیز به حرفهشان ادا کنند. آنچه اصل ثابت و تغییرناپذیر در این موضوع به شمار میآید، تعهد به حقیقت و بیان بیکم و کاست آن، عاری از مرعوب شدن در برابر فشارها و سفسطههاست،. این اصل شاید در پیچ و خم بحرانهای پیدرپی و پیچیدۀ جامعۀ امروزی مغفول واقع شود و یا رنگ عوض کند، اما بیشک بدون آن نمیتوان حقیقت را جُست، هرچند که با چراغ و در ظل آفتاب.