از همان ابتدا که داستان نوشتن را یاد گرفتم دنبال تجربه و آزمودن خودم در انتخاب فرم متناسب با فلسفه هر داستانی بودم که قصد داشتم بنویسم…

فاطمه آزادی: مجموعه داستان «جاماندهها» شامل شانزده داستان و اولین اثر مریم عربی است که سال ۱۳۹۹ توسط نشر بان منتشر شده است. مریم عربی دانشآموخته زبان و ادبیات فارسی است. وی دبیر آموزش و پرورش بوده و نوشتههایش در برخی نشریات آموزش و پرورش به چاپ رسیده است. او داستاننویسی حرفهای را از سال ۱۳۹۲ با سیامک گلشیری و دورههای مجازی عباس معروفی شروع و با شرکت در کلاسهای اساتید دیگری علاوه بر تقویت مهارت داستاننویسی در زمینههای نقد ادبی، فلسفه، فلسفه رمان، چندصدایی، بوطیقای غیرارسطویی و نظریات ادبی ادامه داده است. علاوه بر فعالیتهای رسانهای ادبی، داستانهای او در برخی مجلات داستانی منتشر و در مسابقات داستانی به مرحله نیمهنهایی نیز رسیده است. به سبب چاپ اولین مجموعه داستان مریم عربی گفتوگوی کوتاهی با او داشتم که در ادامه میخوانید.
***
مریم عربی در گفتوگو با کافه داستان:
فرم سازندۀ مضمون و محتوای داستان است
کافه داستان: پس از خواندن این مجموعه میتوان گفت شما به عنوان یک نویسندۀ زن از پرداختن صرف به دغدغه زنان فاصله گرفتهاید و شخصیتهای زن در داستانهای شما منفعل نیستند و دست به کنش میزنند. اگرچه آسیب دیدهاند اما از مرحله آسیب گذر کردهاند و به تحول رسیدهاند. این را در برخی داستانها میبینیم. به عنوان مثال در داستان «تا دیدار شفق» یا «رفیقکشی» آیا با ساختن چنین شخصیتهایی خواستهاید از کلیشههای رفتاری زنان فاصله بگیرید یا خواستهاید نوع رفتار شخصیتها را هم نشان بدهید؟
مریم عربی: چیزی که باید توجه بشود این است که داستانهای این مجموعه داستانهای رئالیستی هستند. برای من چیزی که بیشتر اهمیت داشت برساختن این داستانها از واقعیت جامعه پیرامونم بود. به همین علت فقط شکستن کلیشه رفتاری زنان چیزی نبود که خواسته من را تأمین کند؛ بلکه نشاندادن بستر انفعالگرایی زنان این مرز و بوم و دلایل فرهنگی و اجتماعی آن و همچنین نشاندادن رنج این انفعال برای برخی و تسلیم و پذیرش آن برای برخی دیگر هم بوده. مسلماً برای نشاندادن راه آینده ناگزیر به نشاندادن زنان هنجارشکن هم بودم.
کافه داستان: نکته بعدی که در داستانهای شما دیده میشود استفاده از راویان واسطهای است که با آنها به شخصیت اصلی میرسیم. یک روایت غیرمستقیم. این شگرد باعث فاصله نویسنده از شخصیتهایش میشود تا داستان را از فاصلهای دور روایت کند. آیا با استفاده از دوری راوی خواستهاید خواننده در بیطرفی کامل درباره شخصیتها قضاوت کند؟
عربی: زمانی که داستانهای این مجموعه را مینوشتم مدام این فکر از ذهن من میگذشت که گاهی یک انتخاب یا رخداد میتواند تأثیری چنان بلندمدت بگذارد که زندگی شخصیتهای دیگری را حتی در زمانی دورتر تحتالشعاع خودش قرار بدهد. برای همین شما در بیشتر داستانها این فرورفتگی در زمان یک رخداد را میبینید. اینجاست که من سعی کردم دورترین راوی که هنوز تحتالشعاع آن رخداد هست را برای بیان داستانم انتخاب کنم. مسلماً هرچه راوی از دورتر نگاه کند، هرچند جزئیات را شاید نبیند ولی عمق و وسعت فاجعه را بهتر و بیطرفانهتر میتواند به خواننده نشان بدهد.
کافه داستان: حرکت شخصیتهای داستانهای شما از فضای آپارتمان و اداره به سمت پل، پارک، باغ و میدان جنگ است. این کارکرد حرکت شخصیتها را به دنبال دارد. اما از یک طرف هم نویسنده باید مراقب این حرکت در فضا باشد و روایت بیش از حد خواننده را دچار ملال نکند. چقدر در زمان نوشتن به این امر توجه داشتید؟
عربی: مکان برای من همیشه به عنوان بستری است که موقعیت و شخصیت در آن شکل میگیرند. میخواهم بگویم مکان را در ساخت شخصیت مؤثر میدانم نه فقط به عنوان عنصری در ساخت فضای داستانی. در عین حال شخصیت در فضای داستانی و اتمسفر حاکم بر داستان پرداخته میشود. پس فضا و مکان دو عنصری هستند که میتوانند شخصیت من را تکوین بدهند نه اینکه فقط در خدمت رخدادهای داستان باشند. اینها زمینههای روانشناختی و فرهنگی و جامعهشناختی شخصیت را میسازند. پس لازم است داستانها در بستر این سه ساحت مکانی یعنی خانه، جامعه و طبیعت نشان داده بشوند. هرچند در بیشتر داستانها خبری از طبیعت بکر و دستنخورده نیست.
کافه داستان: تعدادی از داستانهای شما با جنگ در ارتباط است. داستانهای «در دو لتهای» «رفیقکشی» و بعضی دیگر روایت موقعیتهایی است که تردید و دودلی بین دستزدن به عمل یا ایستادن و نظارهکردن را نشان میدهد. در داستان «جاماندهها» توجه به حیوانات را در اولویت قرار دارد. اما انگار داستان از نگاه خواننده ناتمام است. ما یک دریافت و مفهوم متفاوتتر از داستانهایی که پیشتر خواندهایم میخواهیم. خواننده در این داستان به کشف تازهای در موقعیت جنگ نمیرسد. منظورم این است که پرداختن به جنگ و روایت آن باید چیزی از واقعیت جنگ و دنیای نویسنده را به دنیای خواننده اضافه کند. بهزعم شما در داستانهایی که جنگ بستر روایت است این مهم برآورده شده است؟
عربی: از زمانی که «همینگوی» داستانی چون «پیرمرد سر پل» را نوشت یا «سلین» «دسته دلقکها» و «سفر به انتهای شب» را نوشت و زشتی جنگ را بیش از پیش نشان داد زمان زیادی گذشته و انسانها با برنامههای مختلف انساندوستانه خواستهاند نشان بدهند دیگر این فجایع جایی برای تکرار ندارد. من فقط خواستم به خودمان حتی انسان پسامدرن غربی و اروپایی بگویم سعی کنید به جنگ دامن نزنید. موقعیت دست بدهد همان فجایع نه تنها تکرار که این بار هوشمندانهتر، علمیتر و تکنیکیتر به تخریب جسمی و روانی انسان و طبیعت خواهند پرداخت. انسان امروز هرچند متمدنتر شده ولی نباید خوی قدرتطلب او را ندیده گرفت.
کافه داستان: یکی دیگر از نکاتی که در داستانهای شما به کار رفته استفاده از فضا و مکانهایی در تهران مانند پارک لاله، خیابان جمالزاده و … است. همراه شخصیتها یک سیر تاریخی و تحول مکان را داریم. آیا میخواستید گذر مکانها از بافت سنتی به مدرن را هم نشان دهید؟
عربی: زمانی که این داستانها را مینوشتم آگاهانه به این موضوع فکر نکرده بودم و تنها به موضوع و موقعیت داستانی و دورانی که داستان در آن اتفاق میافتد توجه داشتم. خب مسلماً اگر داستانی دارای بافت زمانی قدیمیتر بوده تهران قدیم را تا حدی در آن میشود دید و چون بیشتر داستانها در زمان کنونی هستند، تهران امروز را نشان میدهند.
کافه داستان: شاید بتوان گفت در کل با مجموعهای مواجهیم که در اکثر داستانها فرم ارجح است بر قصه. سؤالی که من از دوستان نویسنده میپرسم و هر نویسنده بنا به انتخابش پاسخ میدهد این است که آیا میشود گفت با توجه به فرمهای تکرارشده در ادبیات امروزی، شما در جستوجوی این هستید که روایت را با فرمی تازه همراه کنید و با این کارکرد میخواهید توجه خواننده را به این نکته معطوف دارید یا اینکه میخواهید از تکرار روایت داستان با شیوههای پیشتر استفادهشده فاصله بگیرید؟
عربی: میتوانم بگویم از همان ابتدا که داستان نوشتن را یاد گرفتم دنبال تجربه و آزمودن خودم در انتخاب فرم متناسب با فلسفه هر داستانی بودم که قصد داشتم بنویسم. همین باعث میشد در برخی داستانها فرم برجستهتر بشود. امروز به این نتیجه رسیدهام که فرم سازنده مضمون و محتوای داستان است. انسان این دوران هرچند شیفته روایت قصهدار باشد ولی از اعجاز و زیبایی فرم غافل نمیشود. این موضوع شاید مخاطب یا خواننده داستان را محدود کند ولی سطح اندیشه و علائق افراد را بالاتر خواهد کشید. من سعی میکنم سطح انتخاب خواننده عادی را به سطح خواننده هنردوست که ارزش زیبایی را میداند و تنها با ماجراها شگفتزده نمیشود برسانم.
کافه داستان: شما در اثر بعدیتان تا چه اندازه از لحاظ تکنیک و فرم و روایت همین روند را دنبال خواهید کرد یا طبق گفتۀ خودتان دنبال تجربههای متفاوت هستید؟
عربی: فعلاً دو کار بعدی را آماده چاپ دارم که هردو رمان هستند. باز هم سعی کردهام به فرم توجه داشته باشم. اما در کاری که فعلاً در دست دارم و تازه آن را شروع کردهام فرم بخش اعظمی از محتوای داستان را در بردارد. چند داستان کوتاه هم نوشتهام که در ادامۀ فرمهایی است که در مجموعه اول دست به تجربۀ آنها زدهام. امروز با نگاهی سختگیرانهتر به انتخاب فرم دست میزنم. فرم چنان با محتوا باید در هم آمیزد و یکی شود که قابل تفکیک نباشد. به طوری که اگر هرگونه تغییری در فرم ایجاد شود محتوا هم تغییر خواهد کرد و دیگر همانی که مد نظر نویسنده است، نخواهد شد. امروز با این نگاه جدی و حساس به فرم و محتوای داستانهایم فکر میکنم.