نشانهها زیاد روشن نیستند. در واقع گاهی تاریک تاریکند. تعارف که نداریم. با انشالله ماشالله هم امورات بر وفق مراد نمیشود. من به نشانهها باور دارم. هرچند گاهی که زیاد تیره میشوند از آنها طفره میروم…
محمدرضا مرزوقی:
با انشالله ماشاءلله امورات بر وفق مراد نمیشود
در آستانۀ آخرین سالِ قرن و به بهانۀ فرا رسیدن بهار به سراغ محمدرضا مرزوقی، داستاننویس و کارگردان رفتیم و از او دربارۀ آخرین کتاب خوبی که خوانده، پرسیدیم. نویسندۀ رمان «راه دیگر» گفت: فکر میکنم همۀ کتابها خوبند و کتاب به مفهوم بد اصلاً وجود ندارد. این برداشت ما از کتابهاست که آنها را در دستۀ سیاه و سفید یا همان دوئیت خیر و شر قرار میدهد. کتاب شری وجود ندارد. وجود کتاب تماماً خیر است. اما تازگی شانس این را داشتم که خاطرات تاجالسلطنه دختر ناصرالدین شاه را بخوانم. زنی که حتماً از زمانهاش و خصوصاً مردان خانوادهاش دههها پیش بوده است. البته لذت اصلی را از مناسبات داخلی دربار ناصری و مظفری و بیش از آن مناسبات داخلی حرمسرا بردم. از نگاه یک ناظر که خود بخشی از این دربار است. بخشهایی از کتاب شگفتزدهام کرده بود. مثلاً بطالتهای مظفرالدین شاه و پر کردن اوقات فراغتش با زنان حرمسرایش که بیشتر به بازی کودکان میماند. خب تأسفانگیز هم بود. اینکه میبینی همین دیوانگان مملکت را و امورات مملکتی را در دست داشتهاند. لابد این هم از اقبال ما بوده که بریطانیا ملکه ویکتوریا داشته و ما سلطان ناصری و مظفری. تازه به زعم تاجالملوک و البته به حب دختر به پدر، ناصرالدین شاه بسیار سر بوده بر پسرش. بعد از خواندن خاطرات فکر کردم انگار سرنوشت یک مُلک این است که تاریخش دائم تکرار شود. فقط شکل و شمایلش فرق میکند. اصل قضیه که زمام امور را به دست نالایق بسپارند تا از دست اهل فن و نخبهها خارج باشد همواره مد نظر پادشاهان و امرا بوده. این ایرادی است که تاجالملوک به شیوۀ مملکتداری پدرش دارد و حتی اشاره میکند که سیاست پدرش این بوده تا بر اوضاع و آدمهایش مسلط باشد.
آفرینندۀ رمان «باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی» دربارۀ عادت ویژه و منحصربهفردش هنگام نوشتن داستان افزود: عادت خاصی ندارم. فقط زیاد ژست نویسندگی ندارم و سعی میکنم در راحتترین پوزیشن نشسته باشم که فکرم فقط متمرکز به نوشتن باشد. راحتترین شکل هم لمدادن روی کاناپه است که البته میگویند در دراز مدت مشکل ایجاد میکند. ولی موقع نوشتن بیشتر از اینکه نشسته باشم دور خودم میچرخم. پس به جای بزرگتری برای نوشتن نیاز دارم. برای همین همیشه جای نوشتنم در هال خانه است و اتاق کار بیمصرف میماند. اتاق کار فعلیام را دادهام به پرندهام چیکو. چیکو یک عروس هلندی ششماهه است. البته چون نر است به او میگویم داماد هلندی. بر خلاف اغلب دامادها بسیار مهربان و رفیق است.
نویسندۀ رمان «پسین شوم» دربارۀ قهرمان داستانی محبوب و همینطور ضدقهرمان یا شخصیت منفی و شرور داستانی که خیلی آن را میپسندد بیان کرد: سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در رمان «صد سال تنهایی» را زمانی خیلی دوست داشتم. پسر کولیاش آرکاندیو از او هم جذابتر بود و اورسولا همسرش بهترین این خانواده. ضد قهرمان محبوبم… یک شخصیت اصلی دارد رمان «خداحافظ گری کوپر» که زمانی خیلی دوستش داشتم. کلاً رومن گاری شخصیتهای شورشگرش را خیلی جذاب خلق میکند. جز در کتاب «مردی با کبوتر». دوباره قهرمان… شخصیت لُل. و. اشتاین در رمانی به همین نام از دوراس هم بینظیر است. زنی که عاشق میشود و عشقش را تعقیب میکند. زنی که دائم پرسه میزند. اصلاً پرسهزنها را دوست دارم. چون خودم زیاد پرسه میزنم. از همه اما ماندگارتر شخصیت آلبرتین رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» از پروست است. دختری با ویژگیهای غیرقابل پیشبینی، مطیع و در عین حال شورشگر در مقابل عشق دیوانهوار و بیمار مارسل که در نهایت ترکش میکند. در ادبیات خودمان خالد رمان «همسایهها» و بعد هم سیهچشم و مادر خالد و شاید بیش از همه بلور خانم. کلاً محمود در این رمان شخصیتهای بینظیری خلق کرده. به عنوان ضد قهرمان شاید عمواسدالله از رمان «دایی جان ناپلئون» را بشود مثال زد. هرچند او خیلی بینابینی است. خصوصاً وقتی از عشقش حرف میزند یکهو نگاه مخاطب را تغییر میدهد. فعلاً همینها یادم است.
از مرزوقی پرسیدیم اگر بنا باشد در یک عصر بهاری با شخصی چای بنوشد و گفتوگو کند، دوست دارد با کدام نویسندگان (در قید حیات و درگذشته) همنشینی داشته باشد و درباره چه موضوعی صحبت کند؟ وی گفت: حتماً یکی از آنها مارگریت دوراس است. بعد هم مارسل پروست و ویرجینیا وولف. پروست شاید اولین باشد. اگر حوصله داشته باشد اتاق خوابش را ترک کند. از ایرانیها احمد محمود، سیمین دانشور، گلشیری و منیرو که سالها است او را ندیدهام. البته خیلی زیاد هستند و ممکن است فکر کنید مگر من چقدر چای میخورم. چند وقت پیش شمال بودم و مقدار زیادی چای از تالش خریدم. خدا را شکر از بابت چای خیالم راحت است.
برگزیده کتاب سال ۹۸ برای رمان «دور زدن در خیابان یکطرفه» دربارۀ سال ١۴٠٠ گفت: نشانهها زیاد روشن نیستند. در واقع گاهی تاریک تاریکند. تعارف که نداریم. با انشالله ماشالله هم امورات بر وفق مراد نمیشود. من به نشانهها باور دارم. هرچند گاهی که زیاد تیره میشوند از آنها طفره میروم. اما حالا پرسیدید و مجبورم راستش را بگویم. نه… نشانهها تا حالا که دارم پاسخ شما را میدهم چندان روی خوشی نشان ندادهاند. ولی به هر حال ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم! بلکه طالع برگردد.