کرونا بساط تئاتری را که در روند صعودیِ پنجسالهای رونق گرفته بود، به سراشیبی تندِ کسادی انداخت. سالنهای تئاتر برای مدتی تعطیل شدند و بازگشایی آنها نیز چارهساز رکودی که دامن هنرهای نمایشی را گرفته بود، نشد. رعایت پروتکلهای بهداشتی در کنار تبلیغاتی که برای تئاتر میشد، تماشاچیان اندکی را به سالنهای نمایش کشاند. نمایشهای کودک و نوجوان در بسیاری از سانسهای اجرا حتی یک تماشاچی هم نداشتند…
تئاتر در سالی که گذشت
تیر خلاصی بر پیکر تئاتر در حال احتضار
سعیده امینزاده
کرونا بساط تئاتری را که در روند صعودیِ پنجسالهای رونق گرفته بود، به سراشیبی تندِ کسادی انداخت. سالنهای تئاتر برای مدتی تعطیل شدند و بازگشایی آنها نیز چارهساز رکودی که دامن هنرهای نمایشی را گرفته بود، نشد. رعایت پروتکلهای بهداشتی در کنار تبلیغاتی که برای تئاتر میشد، تماشاچیان اندکی را به سالنهای نمایش کشاند. نمایشهای کودک و نوجوان در بسیاری از سانسهای اجرا حتی یک تماشاچی هم نداشتند. رویکرد پخش آنلاین نیز با ذات تئاتر که پویایی حضور و انرژی صحنه را میطلبد همخوانی نداشت و درست به همین دلیل نهتنها بر اقبال تماشاچی نیافزود، بلکه او را از نمایش دلزده کرد. در شرایطی که هر روز زخمهای کاریتری از کرونا بر تن فضای تبآلود جامعه وارد میشد، سیاستهای حمایتی برای احیای تئاتر کمک چندانی به بهبود وضعیت نکرد. محدودیت تردد و جلوتر کشیدن ساعات آغاز و پایان نمایشها که باز هم با ماهیت اجرای نمایش در تضاد است، هم تئاتریها و هم مخاطبانشان را ناامید کرد. برای هر دوی این گروهها حضور در چنین زمانی پای صحنۀ نمایش تقریباً غیرممکن بود. بنابراین چنین رویکردهایی نهتنها به اوضاع وخیم نمایش کمکی نکرد، بلکه آن را عمیقاً در دام بحران فرو برد. شاید این سخن نمایندگان خانۀ تئاتر و بسیاری از صاحبنظران این عرصه بیراه نباشد که سال ۹۹، سال تیر خلاصی بر پیکر تئاتر در حال احتضار بود.
نبض پر افت و خیز تئاتر در اواخر اردیبهشت ۱۳۹۹ با نمایشهای «است» به نویسندگی و کارگردانی پرنیا شمس در تئاتر مستقل تهران و «ابر شلوارپوش» به نویسندگی و کارگردانی علیرضا اخوان در تالار مولوی، تپیدن آغاز کرد. «است» با فضای سورئالیستیاش خوشآمد غرایی به علاقهمندان تئاتر در سال تازه گفت و امیدی در دل طرفداران جدی هنرهای نمایشی دمید. فضایی گروتسک از مدرسهای که در عین وهمآلود بودن تنهای به مناسبات اجتماعی روز در فضای آموزشی میزد، از «است»، نمایشی جنجالی برای آغاز سال تئاتری ساخت.
«ابر شلوارپوش» نیز پشتوانۀ همراهی داریوش مؤدبیان را برای نوشتن متن و دراماتورژیش داشت. چشماندازی به غیاب دیگری و تحولی که چنین واقعۀ سرنوشتسازی در «من» هر انسانی میسازد، مضمون اصلی این نمایش را تشکیل میداد. تم شاعرانۀ آن و عنوانش، قرابتش با نگاه مایاکوفسکی شاعر را به رخ میکشید و میتوانست در فصل رونق تئاتر، سکۀ توفیق به نام خودش ضرب کند. اما زمان با این دو اثر درخور تأمل یار نبود و دیری نپایید که سالنها موقتاً بسته شد. این روند تا اواخر خرداد ادامه داشت. پس از آن، میکائیل شهرستانی با نمایش «آگوست در اوسیج کانتی» در تالار مهرگان را به روی مشتاقان تئاتر باز کرد. «آگوست در اوسیج کانتی»، نوشتۀ تریسی لتس سال ۲۰۱۳ که فیلمی هم براساس آن در هالیوود ساخته شده است و بازی درخشان مریل استریپ و جولیا رابرتز را در کارنامۀ خود دارد، روایتگر ازهمپاشیدگی روابط خانوادگی در زندگی امروز است. وقتی یکی از اعضای خانواده گم میشود، باقی آنها تازه به عمق شکافی که در این پیوستگی خونی رخ داده، پی میبرند. این متن بیشباهت به کارهای یاسمینا رضا و اریک امانوئل اشمیت نیست. شاید تفاوت را بتوان در تعدد شخصیتها و عملگراتر بودن آدمهای نمایش «آگوست در اوسیج کانتی» دانست. میکائیل شهرستانی تلاش کرد خوانشی متفاوت از متن را با حداقل اکسسوار پیش چشم مخاطب تشنۀ نمایش در دوران کرونا به تصویر بکشد.
علیرغم فشارهایی که کرونا بر روند برنامهریزی تئاتر و فعالیت دستاندرکارانش وارد میکرد، تیر و مرداد و شهریور ماههای نسبتاً پر رونقی در مقایسه با سایر مقاطع سال ۹۹ بودند. تئاتر در این مقطع زمانی توانست نفسی تازه کند. بازار نمایشنامههای خارجی با دراماتورژیهایی در طیفی از ضعیف تا نسبتاً خلاقانه داغ شد. نمایشهای «سوءتفاهم» نوشته آلبر کامو، «آقای اشمیت کیه» نوشتهی سباستین تیری، «اسبهای پشت پنجره» نوشتۀ ماتئی ویسنیک و «مهمانسرای دو دنیا» نوشتۀ اریک امانوئل اشمیت، تلاشهایی هرچند به نظر شتابزده در عرصۀ بهکارگیری متنهای خارجی برای اجرا بودند و نشان دادند که معمولاً وقتی پای متنی با عیار بالا در ادبیات نمایشی به میان میآید، پویایی کارگردانان و طراحان را تحتالشعاع قرار میدهد و در اغلب موارد همان شکل کلیشهای و عاری از ابداعات دراماتورژی به مخاطب ارائه میشود. در این میان شاید نمایش «سوءتفاهم» اندکی گام را فراتر از همردههای خود برای اجرایی خلاقانه گذاشت. اما به طورکلی به نظر میرسد سنت اجرا بر اساس متون نمایشی کلاسیک به ترفندی زودبازده و بیدردسر برای بسیاری از گروههای نمایشی نیمهحرفهای تبدیل شده تا ضعفهای خود در زمینههای مختلف کار نمایش را با آن بپوشانند.
در میان اجراهای این دوره، نمایش «جیرجیرک» سروگردنی بالاتر از باقی همقطارانش ایستاد. آرش سنجابی در رویکردی که در آن رئالیسم جادویی بر روح قصهاش جریان داشت، تلاش کرد بیش از گنجاندن دیالوگ در متن از پتانسیلهای بدنی بازیگرانش برای روایت بهره بگیرد و از این جنبه در چشم تماشاچیان متمایز به نظر بیاید. جیرجیرک با وجود اطناب در بعضی صحنهها، تعدد شخصیتها، پراکندگی و چندلایهگی روایت که مدام تمرکز مخاطب را به چالش میکشید، طی دورۀ اجرای خود در تماشاخانه سپند، همواره ظرفیت سالن را تکمیل میکرد و پای منتقدان بسیاری را به تماشای خود کشاند.
پس از نمایشهایی همچون «جانکاه» به کارگردانی سعید رسولی که سال پیش تحسین جشنوارۀ تئاتر دانشگاهی و جوایز ویژۀ آن را با خود همراه داشت و «اودیسه ۲۰۲۰» که خوانشی متفاوت از سرنوشت اولیس بود، با اوج گرفتن کرونا نوبت به افول دوبارۀ تئاتر رسید. گرچه نمایشهای آنلاین محدودی همچون «غلطگیر مشکی» به کارگردانی علی ابراهیم و با بازی هانیه بهاری و «مرجان» به نویسندگی و کارگردانی آریان رضایی تلاشهایی برای نفسدمیدن در فضای راکد تئاتر بودند، اما استقبال از آنها چندان نبود. متن «غلطگیر مشکی» برای اجراهای اپیزودیک طراحی شده و همچنان نیز تا پایان سال اجرای خود را ادامه داده است. «غلطگیر مشکی» قواعد زندگی روزمره را به پرسش میکشد و میکوشد ذهن مخاطبان را به چالشی با چارچوبهای موجود زندگی فرابخواند. اجرای چنین نمایشی شاید در بحبوحۀ دلزدگیهای کرونا، به تماشاچیان انرژی تازهای برای مقابله با ناامیدی از وضع موجود بدمد. «مرجان» نیز شکلی هزارویکشبگونه در روایت دارد و روشی برای قصهگویاش پیش گرفته که برای مخاطبِ شیفتۀ داستان شنیدن چندان غریب نیست.
اواخر مهر، نمایش «مرفی» به کارگردانی نگین ضیایی چراغهای سالن سایه در تئاترشهر را روشن کرد. مرفی اتفاقاً مضمونی بسیار نزدیک به حالوهوای کرونایی جامعه داشت و با این مبحث کلیدی که «اوضاع بدتر از این نخواهد شد» موقعیت تیره و تاری را که تجربه میکنیم به بوتۀ ارزیابی میگذاشت. این نمایش برندۀ چند جایزه از جشنواره تئاتر دانشگاهی شده بود و در گیشه نیز با وجود قرار داشتن در یکی از دورههای اوج کرونا، بازخورد نسبتاً قابل قبولی گرفت. نمایش «لوله» به کارگردانی علیرضا اجلی هم در همین زمان در سالن استاد ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر به صحنه آمد. «لوله» نقدی استعارهگونه به فضای روز جامعه داشت. نمایشهای روباز همچون «عشق روزهای کرونا» به کارگردانی محمد رحمانیان پاییز نمایش را نفسی تازه بخشید. نمایشهایی همچون «لبخند با شکوه آقای گیل»، به کارگردانی میکائیل شهرستانی، «یاماها» به کارگردانی کهبد تاراج، «برونسی» به کارگردانی مرتضی شاهکرم و «گرگاسها» به کارگردانی حمیدرضا نعیمی، زمستان تئاتر را گرمی بخشیدند.
در سالی که گذشت با روالی کجدارومریز و با تعطیلیهای هرازگاهی و محدودیت ساعتهای اجرا، تئاتریها ناگزیر از بهکارگیری حداکثر انرژی با امکانات حداقلی و فشارهای روزافزون بودند. این دوره یکی از پرچالشترین روزهای تئاتر در دهۀ اخیر بوده است و شکیبایی اصحاب نمایش را بسیار به مبارزه طلبیده است. آنها ناگزیر بودند روزهای بسیاری را خانهنشین شوند و با قطع درآمد و بحران هزینههای کنار بیایند؛ با مصیبت از دست رفتن همکاران و یاران خود سازگار شوند و همچنان به راه خود در این گذرگاه خطیر و پرپیچ و خم ادامه دهند. تجربههای تئاتر آنلاین، اجرای روباز، اجرای محدود با رعایت حداکثری پروتکلها، تئاتر حرفهای را در کنار سایر کمبودهایی که داشته و دارد، به شکلی تازه محک زده است. به نظر میرسد این سال در تاریخ تئاتر ایران یکی از نقاط برجستهای باشد که در پس عبور از آن، تئاتریها نفسی تازه خواهند کشید.