سال ۹۹ برای نشر کتاب در ایران به گونهای بود که در هر دو جنبۀ مثبت و منفی، موازی پیش رفت و با وجود فشارهای اقتصادی، محدودیتهای تبلیغاتی و جلسات کتابخوانی و رونماییها، پیشرفتهای بسیاری در زمینۀ نشر و بازنشر آثار شاخص، به خصوص در زمینۀ داستان فارسی داشت. شکل جدید زندگی و قرنطینه نیز نقش بهسزایی در گرایش جامعه به سمت و سوی مطالعه داشت…
رمان ایرانی در سالی که گذشت
شایسته نوروزی
سال گذشته وقتی ابتدای یادداشت نوروزیام نوشتم: «در سال پر ماجرای ۹۸ بازار نشر کتاب، فراز و فرودهای زیادی را پشت سر گذاشت وبا چالشهایی روبهرو شد که بیسابقه بود…» تصوری از سالی که پیشرویمان بود نداشتم. سالی که به مراتب عجیبتر و پرماجراتر از سال قبل بر ما و همۀ جوانب زندگیمان گذشت و برحسب حافظۀ تاریخی بشر، بازار نشر کتاب یکی از تأثیرپذیرترین وجوه جوامع در زمان چالشها و اتفاقات بنیادی است. سال ۹۹ برای نشر کتاب در ایران به گونهای بود که در هر دو جنبۀ مثبت و منفی، موازی پیش رفت و با وجود فشارهای اقتصادی، محدودیتهای تبلیغاتی و جلسات کتابخوانی و رونماییها، پیشرفتهای بسیاری در زمینۀ نشر و بازنشر آثار شاخص، به خصوص در زمینۀ داستان فارسی داشت. شکل جدید زندگی و قرنطینه نیز نقش بهسزایی در گرایش جامعه به سمت و سوی مطالعه داشت. در ادامۀ این مطلب به عنوان نمونه، چند رمان ایرانیِ چاپ اول را که در سال ۹۹ وارد بازار نشر شدهاند، به صورت مختصر و اجمالی معرفی کردهام:
اسرار عمارت تابان؛ شیوا مقانلو؛ نشر نیماژ (در همین سال به چاپ سوم رسید)
ماجرایی عجیب از کاوشی محرمانه در منطقۀ باستانی قلعه بلقیس در خراسان شمالی که میتوان گفت به بُعد معمایی واژه «اسرارآمیز» پرداخته و معماهایی در دل دارد که گاه رازشان از فرطِ عیانی، ناپیداست. روایت تابان مانند روایت مادر تمام خردهروایتها و قصهها را در بر میگیرد و به سرانجام میرساند. بخش اعظم این روایتها جریانات ناتمام گذشتههای دور هستند؛ گویی در ایستگاهی از مسیر روایی خود گیر افتادهاند و با پاسخ خانم دکتر تابان رودکی به ایمیل استاد قدیمیاش، وارد مسیر یا ریل اصلی میشوند تا در حالی به سرانجام برسند که روایت کلی، با پایانی دور از انتظار رو در روی مخاطب است.
توفان سال موش؛ محمد قاسمزاده؛ نشر نیماژ
محمد قاسمزاده در هفدهمین رمان خود جهانی موازی یا خیالی خلق کرده است. جهانی با ویژگیهای خاص خودش ولی سرشار از عناصری که با زیست ایرانی امروز آشناست. این رمان روایتی است از روند شهرشدن روستایی به نام ملکان و ماجرای «ابراهیم پریافسا» یکی از ساکنین قدیمی ملکان که به این اتفاق معترض است. همین نارضایتی سبب میشود او به اولین زندانی شهر بدل گردد.
«پریافسا همانطور که با تمام وقایع زندگیاش کنار آمده بود، با کابوسهای بیداری هم مدارا میکرد. شیوهاش به این صورت بود که در برابر وقایع نمیایستاد. این شیوه را از ساقههای علف در چمنزارها یاد گرفته بود، وقتی باد تند میوزید، سر خم میکردند تا باد بگذرد و بعد دوباره راست میایستادند، درست برخلاف درختهای جوان یا تنومند که راست در برابر باد برجا میماندند و در بیشتر وزیدنهای باد، کمرشان میشکست و به زمین میافتادند. بار اول در شالیزاری بیرون لاهیجان به این خاصیت علف پی برده بود. پریافسا در برابر هر ناملایمی پوزخند میزد و ذهنش خیلی زود سرگرم رؤیاهای مضحکی میشد که از کودکی دستمایهاش بود. همهچیز در نظرش به مضحکه بدل میشد و دیگر ابهتی نداشت.« (از متن کتاب)
ماه غمگین، ماه سرخ؛ رضا جولایی؛ از سری کتابهای قفسۀ آبی نشر چشمه
این کتاب نیز مانند دیگر آثار جولایی به شکلی متفاوت و خلاقانه به ماجراهایی از دل تاریخ پرداخته است. گویی قصههایی ازگذشته ناگفته یا جامانده یا اتفاقات تاریخی و آدمهای خاص و عام حاضر در آن زمان، از زاویۀ دیگری رصد شده باشند. داستان این رمان، روایت روزهای آخر زندگی شاعر و روزنامهنگار منتقد و آزادیخواه، میرزاده عشقی است؛ روایتی که از خوابی شوم آغاز میشود و با اینکه پایان رَه پیداست با پردازش و قصهگویی خاص جولایی پیش میرود. هرکدام از شخصیتهای دیگر داستان در راستای قصۀ اصلی، قصۀ خود را میگوید.
بیُو بیُو بیُو (گاهشماری یک واقعۀ تا هنوز معمول)؛ ابراهیم دمشناس؛ نشر نیماژ
ابراهیم دمشناس نویسندهای است که به جز اقلیمِ روایات و شخصیتها، اقلیم و تبار واژهها را نیز درآثارش در نظر میگیرد یا به عبارت دیگر واژهها در آثار وی، صرفاً جهت بیان روایت نیستند و گاه خودشان به طور مستقل تبار و شخصیت دارند؛ که در این رمان نیز به شیوۀ نگارشی خویش وفادار است. روایتی به لهجۀ ماهشهری، از پس گفتوگوهای درونی و خاطرات شخصیتها تا بیتخوانیهای پیرزنان مجلسآرا که زمان را در زمان حال گم کردهاند.
من، شماره سه؛ عطیه عطارزاده؛ از سری کتابهای قفسۀ قرمز نشر چشمه
رمان دوم عطیه عطارزاده مانند رمان اولش روایتی شگفت از ذهنی خاص در مکانی ثابت است. جنونی که با قصههای متفاوت، آدمهایی را در یک آسایشگاه روانی در نزدیکی تهران طی دهه پنجاه شمسی کنار هم آورده است. من، شماره سه؛ روایتی است با ریتم تند و مانند خودِ جنون مملو از جزئیات و نظم در عین پراکندگی است. راوی داستان به سبب ذهنیت خاصی که دارد به وسیلۀ خطوط و نقاشیها با دنیای بیرون و دیگران ارتباط برقرار میکند. او به سبب نوع روابط و شخصیتهایی که با آنها در ارتباط است؛ روایتهای متفاوت و متعددی را شکل میدهد.
نیوتن زیر درخت گردو؛ لیلا صبوحی؛ نشر نیماژ
رمان جدید لیلا صبوحی روایت فراق و وابستگی خواهرانی دوقلوست که مانند آثار دیگر صبوحی با ساختار و نوع روایتی متفاوت و بدیع بیان میشود. خواهری سعی دارد راز عاشقانۀ خواهر دیگر را که درگذشته است از میان یادداشتهای باقیمانده از وی کشف کند، در این داستان نسبیت بین موقعیت دو خواهر (صبا و صنم) با قوانین فیزیک شکل میگیرد. نیوتن زیر درخت گردو، داستانیست از امروز با باورهای دیروز.
بانو گوزن؛ مریم حسینیان؛ نشرچشمه (در همین سال به چاپ دوم رسید)
شیوۀ روایی رمان سوم مریم حسینیان، تازه و متمایز است. شروع روایت با قصۀ سادۀ زنی است که سعی دارد با پنهانکردن گذشتهاش زندگیای معمولی در محل کار، روابط و میان آرزوهایش داشته باشد. این در حالیست که آدمهایی رامیشناسد که در نوع خود خاص هستند. در ادامه، روایت شکل دیگری به خود میگیرد. زن باردار است و میخواهد با بروز گذشتۀ شگفتش، شکل دیگری به زندگی و روابطش بدهد. قصهها و اتفاقاتی عجیب، سیمای کلیشهای و معمولی زن را در جمع تغییر میدهد ودر این میان یک گوزن وجود دارد که با شاخهای بلندش گذشته را نبش کرده و مخاطب را با زمانی که پنهان شده مواجه میکند.
«صدای بابا نمیآید. گوزن انگار دارد چیزی را فشار میدهد به دیوار. جست میزند و سرش را بالا میگیرد. پیکر خونآلود بابا به شاخهای گوزن گیر کرده است. گوزن بلند میشود و هیکل لاغر و خونآلود بابا را دور سرش میچرخاند و پرت میکند به تنها اتاقمان که من در آن پناه گرفتهام. خودم را سریع کنار میکشم. جنازهی بابا محکم به در برخورد میکند و پرت میشود وسط اتاق. سایهی گوزن را جلوِ در میبینم که در تاریکروشن اتاق نگاهم میکند. از برقِ چشمهایش میترسم» (از متن کتاب)
سونات لال؛ میترا معینی؛ نشر نیماژ
«آنچه مهم بود قصهی آن سه نفر بود. قصهای که زنده مانده بود تا جانهای زیادی را بگیرد. شاید راز زنده ماندن آن قصه در همان جانهای گرفته شده بود وگرنه مثل باقی نقلهای جنوپریوار قلعه و خاطرات اصلان آن هم لابهلای دودهای منقل عمو گم میشد و خون نمیطلبید. اگر هزار و یک قصهی شهرزاد جان میداد، این یک قصه جان میستاند.« (از متن کتاب) سونات لال داستانیست مدرن از سنتهای ایلیاتی و ماجرایی پر از خردهروایتهای عجیب و شگفت. رمانی که در قالب روایت شخصیت اصلی داستان به وقایع مهم وسرنوشتساز عشایر میپردازد.
کابوسهای درخت پرتقال؛ مائده مرتضوی؛ نشرچشمه
«من هیچوقت از کابوسهایم نمیترسم. ترسم ازچیزهاییست که در واقعیت میبینم.» دومین رمان مائده مرتضوی، روایتیست عجیب از زن جوانی به نام هدیه که به خانهای قدیمی و نیمه متروکه رفته تا خودش را از آنچه بر او رفته برهاند. خانهای که میتوان گفت یکی از عناصر اصلی داستان است. این زن جوان، پس از مدتی متوجه رخدادی تکاندهنده میشود که همۀ معادلات وی را بر هم میزند. در این روایت زمانهای متفاوتی به تصویر کشیده شده که در هر کدام، نشانههایی برای کشف رازی پنهان وجود دارد. در واقع «کابوسهای درختِ پرتقال داستان زمانی است که انگار هیچوقت نگذشته است.»
هتل؛ هنگامه مظلومی؛ نشر ثالث
«من خیلی چیزها یادم میآمد. اصلاً میشود گفت چیزی را فراموش نمیکردم. و برای همین بود که به انجام هیچ کاری اعتقاد نداشتم. اگر همه چیز یادت بماند به مرور میفهمی آدمی برای جنبیدن باید فراموشکار باشد تا یادش نیاید که همیشه در حال پیمودن مسیری یکسان بوده.» (ازمتن کتاب) این رمان، داستان زندگی کارمند پذیرش شیفت شب یک هتل است که با دیدگاهی فلسفی و متفاوت سعی میکند جایگاهی بین آدمهای معمولی پیدا کند و روایت وی با ورود مسافری به نام مهتاب، شکل دیگری به خود میگیرد.