لاله فقیهی متولد سال ۱۳۵۶ در شهر رشت است. او داستاننویسی را از کارگاه کیهان خانجانی آغاز کرد و توانست سال ۱۳۸۸ اولین مجموعه داستان خود را به نام «از کجا تا کجا» به چاپ برساند. اکنون نیز رمان او با عنوان «مشیانک» توسط نشر قو منتشر شده است…
سه قهرمان در یک پیکر
معرفی رمان «مشیانک»؛ نوشته لاله فقیهی؛ نشر قو
دلارام دلنواز
لاله فقیهی متولد سال ۱۳۵۶ در شهر رشت است. او داستاننویسی را از کارگاه کیهان خانجانی آغاز کرد و توانست سال ۱۳۸۸ اولین مجموعه داستان خود را به نام «از کجا تا کجا» به چاپ برساند. اکنون نیز رمان او با عنوان «مشیانک» توسط نشر قو منتشر شده است.
نویسندۀ «مشیانک» شالودۀ رمان و تفکرات قهرمان اصلیاش را بر اساس یکی از افسانههای آفرینش به نام مشیانه و مشیانک نوشته است. افسانهای که از نخستین جفتِ بشر میگوید. جفتی که از نطفۀ کیومرث بودند و پس از کشتهشدن او به دستِ اهریمن بر روی زمین ریخته و از آغاز به روی زمین زاده میشوند. در تاریخِ اساطیری ایران وظیفهای برای زدودن جهان از شرّ اهریمن وجود دارد. لاله فقیهی برای بهتر معناکردنِ افسانۀ مشیانه و مشیانک و گرهزدن آن به باورهای قهرمانِ رمان از وجود ساقۀ ریواس در خانۀ او استفاده کرده است. ساقۀ ریواس برای قهرمان تمثیلیست از اتصال ازلی خودش و همسرش نریمان. استفاده از ساقۀ ریواس در واقع استفاده از یک ابزار ظریف و مفهومی است برای پیشبرد قصه و برای تشبیه ارتباط نورا و نریمان از گذشته تا حال یا حتی آینده. رابطهای که از نظر نورا برای خودش و همسرش به شک و تردید رسیده است. ساقۀ ریواس عاملیست که در انتقال پیام و زیباسازی روند داستان تأثیر بهسزایی دارد.
رمان «مشیانک» بر اساس سه نگاه از سه راوی در سه دوران متفاوت نوشته شده است. سه داستان که به صورت متناوب و در پی هم برای مخاطب فصلبندی شده و قهرمانهایشان را به مخاطب معرفی میکنند. اما پس از آنکه خواننده رمان را به صفحۀ آخر میرساند متوجه میشود که نویسنده در لایههای زیرین سه روایت به نوعی وحدانیتِ درونمایه اشاره میکند. روایت دو زن که همزمان در دو نقش زندگی میکنند و خودشان را به چالش میکشند. لاله فقیهی موازی با دغدغههای نورای قصه، زندگی تلخ بازیگر و پزشکیاری به نام فاطمه نشوری را به تصویر میکشد. داستانی با راوی دانای کل که با نثری مشخصتر از دو قصۀ دیگر خواننده را به فضای دهه بیست راهنمایی میکند. داستان سوم که آن هم به صورت موازی با قصۀ اکنونِ نورا پیش رفته و مخاطب را با خودش همراه میکند، داستانی است از گذشتۀ نورا؛ داستان کودکی تا جوانیاش. راوی خود نوراست با تکگویی درونی که از خودش و پدر و مادرش میگوید. از رازی میگوید که بیست و شش سال از او مخفی کرده بودند.
لوکیشینی که قصۀ نورا و نریمان را در آن میخوانیم یک آپارتمان است. آپارتمانی با ده واحد. آپارتمان و اهالیاش با خلقیات و عادات و باورها و اعتقاداتشان اِشل کوچکی هستند از مردمان جامعهای که خود قهرمان و همسرش و حتی من و شمای خواننده به آن آشنا هستیم. جامعهای شبیهسازی شده از جامعهای که در آن زندگی میکنیم. ده خانواده در ده واحد که یکی آرایشگر است یکی خیاط و یکی فالگیر و دیگری گلفروش و… از همین رو داستان پر است از شخصیتهای فرعی که هر کدام قصۀ زندگی خود را دارند و حتماً برای مخاطب جذاباند. خواننده میتواند برای تکتک شخصیتهایی که در طول قصه با آنها آشنا میشود تمثیلی از اطرافیانش را داشته و یک جور همذاتپنداری با قصه انجام دهد.
نورا و نریمان و رفقایشان میخواهند با فلیمنامهای نانوشته اما با ایدهای مشخص و طرحی پیشبینیشده اما ایجاد گرهای معلوم همسایههای آپارتمان را توی حیاط کنار هم جمع کنند. همسایهها هم بیخبر از دوربینی که از نگاهشان پنهان مانده خود واقعیشان را در آن چالش از قبل طراحیشده به نمایش میگذارند و میشوند بازیگر فیلمی که از ضبط آن بیخبر هستند. اما زلزلهای ناگهانی پیشبینی فیلمنامۀ از قبل نوشتهشده را دستخوش تغییرات و پیشبینیهای جدید میکند. نورا میخواهد هم نقش خودش را بازی کند هم نقشی که دلش میخواهد. او همۀ تلاشش را میکند تا در نقاب نقشی که باید ایفا کند، بی سروصدا جواب سؤالها و نگرانیهایش را در مورد نریمان به دست بیاورد. او به وفاداری نریمان شک کرده و به وجود رقیبی ناشناس فکر میکند. او هیچ حرفی نمیزند یا حرکتی نمیکند که همدستانش در تهیه فیلم (نریمان و دو رفیق) از آشفتگی حال و نقشی که نقش در نقش شده بویی ببرند.
نویسنده لوکیشن آپارتمان را طوری طراحی کرده که میان کوچهای در ضلع جنوبی ترمینال مسافربری قرار دارد. وجود ترمینال مثل ساقۀ ریواس هشدار یا کدی است برای خواننده. خواننده از صدای بوقهای گوشخراش اتوبوسها به آمدنها و رفتنها فکر کرده و سفری احتمالی در قصه را پیشبینی میکند. سفری که در انتهای قصه، نور را با خودش همراه و متحول میکند.
راوی رمان مشیانک، دانای کل وابسته به ذهن نوراست و نسبت به دیگر شخصیتها فقط مثل دوربینی ناظر رفتار میکند و صرفاً هر آنچه را که آنها رفتار میکنند و به زبان میآورند روایت میکند. رمان «مشیانک» با نثری پاکیزه و خوشخوان نوشته شده است. ادبیاتی غنی دارد با روایتهایی جذاب و مخصوص به قصه که هر کدام در زمان خودشان شکل میگیرند. نویسنده توصیفهای خوب و دقیق و عینی از شخصیتهای قصه را به نگارش درآورده است. تصویرها و روایتها خواننده را در فضای آپارتمان و حوادث و آدمهایش قرار میدهد؛ به گونهای که میتواند با تکتکشان همراه شود و سر از رمان مشیانک درآورد.