یادداشتی بر جلد اول مجموعه داستان نوجوان «قصه قو»؛ پسری با چشمهای آبی برّاق، انتشارات قو
ده داستان برای صدها سلیقه
نیلوفر نیکبنیاد
اگر مسیرتان به قفسۀ کودک و نوجوان کتابفروشیها افتاده باشد، حتماً متوجه شدهاید که بخش بزرگی از این قفسهها را کتابهای رمان، آن هم رمان ترجمه تشکیل میدهد و خبری از مجموعۀ داستانهای کوتاه نیست. توجیه ناشران هم این است که مخاطب رمان دوست دارد و مجموعه داستان استقبال نمیشود؛ در نتیجه فروش نمیرود و روی دستمان میماند. در چنین وضعیتی، نشر قو حرکت شجاعانهای انجام داده است. این انتشارات اقدام به چاپ مجموعه داستانی برای نوجوانان کرده و این نوید را داده که هر دو ماه یک بار جلد جدیدی از این مجموعه روانۀ بازار خواهد کرد. نام این مجموعه داستان برای نوجوانان، قصهی قو/ جلد اول است که در آن ده داستان کوتاه از ده نویسندۀ مختلف توسط قدرتالله نیکبخت گردآوری شده است. این کتاب با شمارگان دو هزار جلد و قیمت ۲۰ هزار تومان منتشر شده است. قدرتالله نیکبخت مدیر انتشارات و گردآورندۀ مجموعه داستان قصه قو، در ابتدای کتاب از نویسندگان باتجربه و همینطور نویسندگان جوان علاقهمند به این حوزه دعوت کرده با ارائۀ داستانهای خود او را در ادامۀ این مسیر همراهی کنند. در ادامه به معرفی داستانهای نخستین جلد از این مجموعه میپردازیم.
اولین داستان این مجموعه به نام «خانه رنگی» نوشته فاطمه ابطحی درمورد پسربچهایست که هر روز در مسیر برگشت از مدرسه به خانهای که دیوارهایش رنگی و زیباست نگاه میکند و تصمیم میگیرد یک روز بالاخره راز این خانه را کشف کند. او خانوادهاش را راضی میکند در تابستان کنار همین خانه فرفره بفروشد تا از این راه بتواند آدمهای خانه و رفت و آمدها را زیر نظر داشته باشد. داستان نثری روان و ساده دارد و شخصیتها در آن به خوبی پرداخته شدهاند. از نقاط قوت داستان حضور شخصیتی به نام پروفسور است که یک فرد خارجی است، با لهجه صحبت میکند و داخل خانهاش یک ببر نگه میدارد.
دومین داستان مجموعه «سلام، آقا!» نوشتۀ رفیع افتخار است. افتخار در این داستان شیطنتهای دوران نوجوانی را مورد توجه قرار داده؛ آن هم برای موضوعی که چندان شیطنتآمیز نیست و همین تضاد باعث شده داستان طنز بیشتری داشته باشد. پسر نوجوانی که شخصیت اصلی داستان است از قهر پدر و مادرش سوءاستفاده میکند و همۀ توانش را به کار میگیرد تا با هم آشتی نکنند. حتی با وجود اینکه مجبور است از خواهر نوزادش نگهداری کند، غذا گرفتن از رستوران را به حضور مادرش ترجیح میدهد و هر طور شده دوبههمزنی میکند. دیالوگهای طنز داستان، از ویژگیهای مثبت و نقاط قوت داستان هستند.
اسماعیل الهدادی با داستانی به نام «درخت توت» سومین نویسندۀ این مجموعه است. درخت توت داستان بسیار کوتاهی دربارۀ سه نسل است. راوی داستان نوهایست که یک روز شاهد بحث پدر و پدربزرگش بر سر بریدن یک درخت توت است و بعد، شاهد بندآمدن زبان پدربزرگ و حرف نزدنش. در واقع این داستان، ماجرایی عاطفی دارد و مقایسه از روزهای خوش پدربزرگ و روزهای ناخوشیاش را به خواننده نمایش میدهد.
«چولوق» نام چهارمین داستان این مجموعه، نوشتۀ عبدالرحمن اونق است. داستان در محیطی روستایی میگذرد. داستان نوجوانی که همراه پدرش گوسفندان را به چرا برده و مجبور میشود یک شب در باران و طوفان به تنهایی از جان گوسفندان مردم مراقبت کند. اگر از پس این کار بربیاید، به خودش و دیگران ثابت میکند که یک چوپان واقعی شده است. آشنایی با محیط روستایی، اصطلاحات گلهداری و واژگانی به زبان ترکی، از ویژگیهای خوب این داستان است که باعث جذابیت بیشتر آن برای نوجوانان امروزی میشود.
«آسفالت» نوشتۀ نوری ایجادی، نام پنجمین داستان مجموعۀ قصه قو است. این داستان شروع بسیار جذابی دارد. پدر با یک بغل روزنامه که عکس دخترش روی آن چاپ شده به خانه میآید و با داد و بیداد مشغول پارهکردن و بریدن روزنامهها میشود. نویسنده به خوبی با چنین شروعی توانسته مخاطب را جذب کند تا با ادامهدادن داستان سر از جر و بحث پدر و دختر دربیاورد و علت چنین رفتاری را متوجه شود.
قربان بخت راهبی ششمین نویسندۀ مجموعه داستان قصه قو است با داستانی به نام «پسرکی در سایه». داستان دربارۀ کودکان کار است. پسرکی که بیشتر از همسن و سالهایش میفهمد و همه دانشمند صدایش میزنند، تصمیم میگیرد سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرد اما صاحبکار متوجه میشود و تنبیهش میکند. حمایتهای رهگذری که هر روز برای واکسزدن کفشش به او مراجعه میکرد باعث میشود از تصمیمش کوتاه نیاید. نویسنده اگرچه میخواهد مستقیم پیام بدهد، با زبان و قلم روان خود مخاطب را جذب میکند تا داستان را ادامه دهد.
هفتمین داستان «مس قراضه، روحی شکسته» نام دارد و فاطمه ظهیری آن را نوشته است. این داستان بسیار کوتاه از زبان نوجوانی روایت میشود که شاهد رفتار مادر و خواهرش با مادربزرگ پیرشان است. مادر یک بار در صحبتهایش مادربزرگ را قراضه خطاب میکند و فرزند کوچک خانواده تصور میکند مادربزرگ را هم باید مانند سایر اسباب و اثاثیۀ قراضه به سمساریها فروخت. داستان بیشتر شبیه به یک داستانک است که میخواهد مفهوم مهمی را در کمترین تعداد کلمات بیان کند.
«جهاز دده عبدو» نام هشتمین داستان و به قلم فریبا کریمی است. این داستان به نوعی به افسانههای کهن که در آنها غول و پریان حضور داشتند، شباهت دارد. با این تفاوت که این بار غول به دنیای امروزی آمده، اما ورد برگشت به دنیای غولها را فراموش کرده و حالا با همدستی عبدو میخواهد این ورد را به یاد بیاورد. عبدو هم درگیر جورکردن جهاز است. پس بد نیست اگر این دو با هم معاملهای بکنند. داستان جهاز دده عبدو بسیار کوتاه است و همچون روایتهای کهن، زود ماجرا را مطرح میکند و زود هم به نتیجه میرسد. با این وجود گویش جنوبی داستان و حضور غول باعث جذابیت آن شده است.
زهره مسکنی نهمین نویسندۀ این مجموعه با داستان «پسری با چشمهای آبی براق» است. داستان دربارۀ پسرکی با موهای طلایی و چشمهای آبی براق است که یک روز ناگهان کنار ساحل ظاهر میشود و بعد در وسط بازار شهر بوم نقاشیاش را برپا میکند و مشغول برآوردهکردن آرزوهای مردم از داخل بوم نقاشیاش میشود. بچهها آرزوهایشان را دانهدانه از پسرک میگیرند اما بزرگترها میخواهند بیشتر فکر کنند و نقشه بکشند تا چیزهای بیشتری به دست بیاورند. غافل از اینکه شاید این فرصت همان یک روز در اختیارشان قرار گرفته بود. زهره مسکنی در این داستان مفاهیم بسیاری را به صورت نمادین مطرح کرده و این کار را چنان غیرمستقیم و در پس روایت داستانی جذاب قرار داده که هر نوجوانی را جذب میکند.
آخرین داستان این مجموعه «برای تو خوب شد و برای من بد» نوشتۀ مجتبی نظریپور است که در واقع به طور غیرمستقیم به نسبیبودن مفهومهای مختلف پرداخته. او در داستان چند برش از زندگی افراد مختلف را شرح داده که یک مفهوم برایشان معانی متفاوتی دارد. به عنوان مثال چطور آلودگی هوا یک نفر را خوشحال میکند و یک نفر دیگر را تا حد مرگ ناراحت یا چطور باران زندگی کسی را ویران میکند و زندگی یک نفر دیگر را آباد. همین روایت چندگانه از نقاط قوت داستان نظریپور است.