یادداشتی بر مجموعه داستان «فلامینگوهای بختگان»؛ نوشتۀ علی صالحی بافقی؛ نشر مرکز
رد جرقۀ آتش
مهسا شمسیپور
فلامینگوهای بختگان، مجموعه داستان کوتاهی از علی صالحی بافقی است که دی ماه ۱۳۹۸ توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است. این مجموعه دارای هشت داستان کوتاه است. داستانهایی که در راوی و سوژههای انتخابی با یکدیگر تفاوت دارند. اما آنچه در بین داستانهای این مجموعه یکسان به چشم میخورد، شبکۀ ارتباطسازیِ انسانهاست و کشمکشهای درونی که داستانها را به جلو هدایت میکند. علی صالحی بافقی، پیش از این در اردیبهشت ۱۳۹۸ مجموعه داستان دیگری با عنوان «چیدن یال اسب وحشی» را به چاپ رسانده و پیشتر از آن به عنوان شاعر، در جامعۀ ادبی به سال ۱۳۹۳، با انتشار مجموعه شعر «من یک دوزیستم» شناخته شده بود.
در بین هشت داستان کوتاه، مشاهده میشود که برخی از آنها نامهای سخت و پیچیدهای دارند. «منفیِ بیست دسیبِل» یا عنوان ششمین داستان «صرفِ فعل ماضیِ بعید» یا داستان هفتم با عنوان «هاش دواِس» خواننده را به این فکر میاندازد که با داستان پیچیدهای مواجه خواهد بود؛ اما هنگام خوانش داستان، با قلم شیوای نویسنده متوجه جذابیت و گیرایی آن میشود. داستانها بدون پیچیدگی خاصی نوشته شدهاند و لحن و زبان نویسنده، گرم و جذاب است. علی صالحی بافقی با سادهترین موضوعات توانسته قصههای جذابی برای خوانندگان خود بسازد و هنگام خوانش آنها را سر جای خود میخکوب کند.
اولین داستان، با عنوان «هیچکس» روایتی اول شخص است که با درد شروع میشود. اولین چیزی که از ذهن خواننده میگذرد این است که راوی با چه کسی حرف میزند و روی سخنش با کیست؟ درِ آسانسور جا به جا در میانۀ داستان باز و بسته میشود و از کسانی که سوار آسانسور شدهاند میخواهد «لطفاً مزاحم بستهشدن در نشوند!» داستان در کشمکشهای شدید آغاز میشود. میتوان گفت داستان «هیچکس» روی انگشت کشمکش میچرخد. راوی با خودش در جدال است؛ با زخمهای جانش و با صدای نازک و کشیدۀ ضبطشدۀ زنی که میخواهد کسی مانع بستهشدن در نشود! کشمکش خیال راوی با آزادی «سیا» و پایاندادن به اسارتی که موجب دربهدری راوی میشود. کشمکشها در «هیچکس» پایانی ندارد. «رحیم کوچیکه»، «اوستا»، «سمانه»… کشمکشهایی که به از دست دادن همۀ وابستگیها و تعلقات راوی در زندگی منجر میشود.
داستان «قیمتگذاری اشیا» با راوی اول شخص روایت شده است. در این داستان آنچه از قصه پیشی گرفته و جلب توجه میکند، شخصیتپردازی خوب داستان است. در داستان «قیمتگذاری اشیا»، حتی شخصیتهای فرعی به طرز خوبی قابل لمس و تشخیص هستند. حتی نمرۀ ۲۰ پلاک خانه هم انگار عمداً آورده شده تا به صاحبخانۀ آن شخصیت متمایز و ممتازی بدهد. این داستان، قصۀ سرراستی دارد که از گذشت شخصیت داستان سرچشمه میگیرد. با اشارات و تمثیلها، آرام آرام، شخصیتهای داستان شکل میگیرند و در جام افکار خواننده سرازیر میشوند و با جذابیت پیش میروند. تا جایی که داستان در دستانداز نامفهومیِ لغات گیر میکند و خواننده را حریص ادامۀ داستان و شیفتۀ قهرمان میکند.
داستان «منفی بیست دسیبل» روایتی اول شخص است. قصۀ داستان بین زمان حالی غمانگیز و ساکت و گذشتهای پر جنبوجوش در رفتوآمد است. زمان حالی که بوی انتقام میدهد. انتقامی در سکوت و بیخیالی و زمان گذشتهای پر از شور، هیجان وعشقی گریزآمیز. حرص خواننده در رفت و آمد زمانها به ادامۀ داستان هر لحظه تا انتهای داستان، قویتر شده و از بین نمیرود. اصل مطلب داستان از قصهای است که در گذشتۀ داستانی اتفاق افتاده و حال داستان پیامدی است که در پی وقایع گذشته به بار آمده است. میتوان گفت حال داستان در مقابل زمان از دست رفته لاغرتر به نظر میرسد. در پی رفت و برگشتهای حال و گذشتۀ داستانی جایی که به داستان صدمه زده است، رهاشدن گذشتۀ قصه است؛ اینکه خواننده سردرگم وقایعی میماند که با اشتیاق دنبال کرده و ادامۀ آن در بین اتفاقات حال، سرگشته رها میشود. داستانی نیمهکاره با انتقامی که به ثمر نشسته و بر بهت خواننده میافزاید و خواننده را سرگردان رها میکند.
«فلامینگوهای بختگان» در چهارمین داستان مجموعه با عنوان «مردن دیگران» روی شانههای آذر مینشیند. داستان با زاویه دید سوم شخص، در فضای شلوغ ایستگاه فیروزکوه همراه زنی مستأصل به نام آذر آغاز و در ادامه به پیچ و خمهای افکار او وارد میشود. افکار زنی گریخته از ماجرای مرگهایی وحشتآور. نویسنده داستان را در رفت و آمد ذهن آذر و فلاشبکهایی به گذشته و تصاویری از داخل ایستگاه پیش میبرد و هر لحظه بر دلهرۀ خواننده در تصور جنازههایی بادکرده و رهاشده میافزاید. آنچه به داستان لطمه وارد کرده، عامل اتفاق است که در پایانبندی داستان از آن استفاده شده است. ضربۀ آخر در پایانبندی با یک اتفاق، روی تمام ماجراهای داستان خط بطلان میکشد و همان ضربهای است که «مردن دیگران» را از اعتبار ساقط کرده و به داستان ضربه زده است. پازل ماجرا که در ذهن خواننده با خواندن داستان روی هم قرارگرفته، ساخته و جدی گرفته شده است. اضطرابها، کشمکشها و دلهرهها، همه و همه با یک پیام چندکلمهای در پایان داستان به سخره گرفته و ویران میشود.
داستان «مگر برگشت» راوی سوم شخص دارد. داستانی که در ماشین آقاخان اتفاق میافتد. در جادۀ شلوغ شمال در یک بینالتعطیلی پرترافیک. آقاخان با شخصیتی سؤالبرانگیز و کمنظیر که شاید برای خواننده باورپذیری اندکی داشته باشد. مردی که در میانۀ درگیریهای ذهنی و افکار ناراحتکنندۀ نرسیدن به موقع به خانه، اندوه از دست دادن کلیهاش و غم بیماریِ لاعلاج تنها دخترش و غوطهورشدن در غصۀ اینکه سالهاست خانوادهاش را به یک مسافرت درست و حسابی نبرده، منطقاً باید غمگین و بیحوصله باشد؛ اما دستبهگریبان همۀ این فکرهای پریشان، برای ماشینِ کناری، بوق عروسی میزند و دستی میجنباند. «مگر برگشت» داستان تعامل پنج انسان در مسیر شبانه و چندساعتهای است که علی صالحی غیرمستقیم و با اشاراتی، زندگی هر کدام را در لفافۀ دیالوگها بیان میکند. ابتدای داستان به کندی پیش میرود. در میانه، داستان سرعت میگیرد و در سراشیبی تندی به پایان میرسد.
داستان «صرف فعل ماضی بعید» قصۀ بینقصی دارد. میشود گفت خواندنیترین داستان مجموعه است. داستان سرراست است. مستقیم میرود سر اصل مطلب، داستانی خوشخوان، با ریتمی تند. بیمکث و پشت سرهم گذشتۀ دور ادریس را صرف میکند و با چینشی ساده به انتها میرساند. شروع، میانه و پایانبندی داستان در خشم ادریس دست و پا میزند. تا آنجا که در پایان داستان، با بهآتشکشیدن خانۀ روجا، ادریس، انگار تمامی گذشتۀ دور خود را در آتش خاکستر میکند و به خشم و ندامت درونیاش پایان میبخشد!
«هاش دواِس» داستانی است با راوی سوم شخص. داستانی که میگوید و نمیگوید. داستانی با ریشه در گذشته و توهماتی در حال. حالی پر آشوب که پرندگان شوم بر سر آن به پرواز در میآیند. «فلامینگوهای بختگان» نیز آخرین داستان کتاب است. مونولوگی طولانی با مخاطبی که تا میانۀ داستان خواننده نمیفهمد چه کسی است. مانند اولین داستان مجموعه، داستان را میخواند تا به زوایای قصه اشراف پیداکند.
3 Comments
مریم عزیزی
خیلی ترغیب شدم که این مجموعه داستان رو بخونم ممنون به خاطر معرفی خوب این کتاب
Sadra
خیلی مفید بود ممنون
رضا
از منظر جالبی نقد شده .