خوانشی بر داستان «انگیزۀ پنهان»؛ اثر پال ثُرو؛ ترجمه آلا پاکعقیده
سیدمحمدهادی موسوی
زندگیِ برساخته از دمپایی صورتی شناور در آب
داستان «انگیزه پنهان» یکی از جدیدترین داستانهای منتشرشده در مجله نیویورکر است. داستان، حول شخصیتی به نام «سال» روایت شده که به دلیل کهنسالی، درگیریهای ذهنی زیادی دارد. همسر او در پی نقل مکان به خانه سالمندان است، در حالی که او به آن مکان علاقه ندارد. سال، در گذشته گیر کرده و هیچ علاقهای به آینده ندارد.
این داستان، در ژانر «واقع نمایی»، روایت و متناسب با محتوا انتخاب شده است. راوی به صورت «سوم شخص محدود به ذهن سال» و زاویه دید، بیرونی است. بنابراین، راوی نیز، متناسب با «پارادیم مدرن» داستان انتخاب شده است. در حقیقت، راوی سوم شخص محدود به ذهن سال، به مثابه یک راوی اول شخص مدرن، روایت کرده و به ما اجازه میدهد با دنیای ذهنی و گذشته این شخصیت آشنا شویم. تمام این مؤلفهها، حکایت از یک داستان توصیفی دارد. داستانی که کنش و واکنش عینی شخصیتها چندان اهمیتی ندارد و تمرکز خواننده باید بر کنشهای ذهنی شخصیتها و دیالوگهای آنها باشد. از همین رو بیشترین تمرکز این نقد نیز بر کنشهای ذهنی و درونی داستان است.
روایت داستان، یک روایت مدرن است. روایت یک شخصیت که در تلاطم دنیای امروز گیر افتاده است. سال که گذشتۀ مبهمی دارد، بعد از سالها زندگی مشترک هیچ علاقهای به ادامه زندگی با همسر خود ندارد؛ از طرفی مشکلات مالی و بانکی، او و همسرش را مجبورکرده به خانه سالمندان نقل مکان کنند؛ مکانی که گذر زمان در آن، به کندی رخ میدهد. خانه سالمندان برای سال، نماد مکانی است که به او اجازه سفر زمان را نمیدهد و گویی با سکونت در خانه سالمندان، در چارچوب زمانی ساکنان آنجا (زمان حال) اسیر میشود. پلات داستان به تبع پارادایم مدرن آن، چندان مشخص نیست. عدم تعادل موجود در داستان، «تقابل سال با ذهن خود» و «تقابل گذشته با حال» است. به قول بیلی، همسر سال که میگوید؛ «پسرفت. یه بخش از پیر شدنه»، گویی بازگشت به گذشته، خود یک نیروی پیشبرنده زمان در داستان است.
سال، برخلاف جامعه مکانیکی پیرامون خودش، روحیه شاعرانهای داشته و مشکلات زندگی مدرن (مانند شکستن وسایل عتیقه، مشکلات بانکی و غیره) برایش اهمیت ندارد. برای سال مسائل روزمره و زندگی پیچیده، مهم نیست و ترجیح میدهد در دوران گذشته و کودکی خود سیر کند. گویی سفر در زمان علاج دردهای اوست. او علاقه به تغییر موقعیت خود ندارد. از نظر او هر زندگی، مختصات مربوط به خود را دارد که چندان قابل تغییر نیست؛ «خونۀ آدمهای دیگه، بوی عجیبی میده».
دنیای سال- مانند دنیای اساطیری- جهت فرار از زمان حال، به گذشته پناه میبرد. اما این گذشته، عیناً همان گذشته واقعی نیست بلکه گذشتهای است که در زمان حال و با شرایط امروز سال «برساخته» شده است. زندگی او برخلاف ظواهر بیرونی، مانند «یک دمپایی صورتی شناور در آب» است. استفاده از این تمثیل و ترکیب دمپایی صورتی که یک دمپایی غیرمعمول است در یک مکان غیرمعمول دیگر، دریا، نشان از آشفتگی زندگی سال دارد. گویی سال، قصد دارد با این تمثیل اثبات کند که یک آدم غیرمعمول در یک زندگی غیر متناسب گیر افتاده است. تلاش او جهت «حفظ تعادل» نیز در همین راستا روایت شده است. او تلاش میکند از زندگی مشترک و شرایط موجودش دور شود. همچنانکه در برابر غرش رعد و برق (تشبیه استفادهشده برای همسر) دوست دارد فرار کند؛ «سال دلش میخواست انگشتانش را بگذارد توی گوشش و فرار کند».
سال، دچار «اضطراب جدایی» است، او از جداشدن از خانه خود و کوچ به خانه سالمندان میترسد؛ همچنانکه از جدایی از همسر خود واهمه دارد. او اضطراب خود را به وضوح بیان میکند؛ «خانه، مفهوم خانه، مثل مفهوم ازدواج لازمهش اینه که توهم جدانشدن از یه آدم رو داشته باشی. و من دیگه این توهم رو نداشتم؛ الان هم اگه صادقانه بگم، ندارم». این اضطراب نیز ناشی از مشکلات دوران کودکی و جدایی احتمالی والدین وی میتواند باشد.
راوی داستان گرچه به صورت سوم شخص محدود به ذهن استفاده شده اما «راوی غیر قابل اعتماد» است. راوی، دچار روانپریشی است. موقعیت زمانی خود را از دست داده و حتی در بازسازی خاطرات خود، دچار جایگشت میشود. از این رو نویسنده به خوبی توانسته فضایی را ترسیم کند که به هیچکدام از روایتهای سال، اعتماد نکنیم. ترکیب «برساخت گذشته» و راوی غیر قابل اعتماد، جذابیت زیادی به داستان داده تا ما به روایتهای سال اعتماد نکرده و برای کشف روایت واقعی از خلال ارائه اطلاعات داستانی راوی تلاش کنیم.
به عنوان مثال، سال یک روایت را چندین بار برای همسر و کودکان همسایه تعریف میکند. روایت یک روز بارانی که سال مجبور میشود در یک آلونک منتظر پایان باران بایستد و همزمان، کودکی با لباس زرد به آلونک وارد میشود اما با دیدن سال، ترسیده و فرار میکند. این کودک، همان سال است که در بازسازی خاطرات، اینگونه ترسیم شده است. اما سال هنگام تعریف این خاطره، آن را با شرایط امروز خود ترکیب و یک جایگشت و ادغام بین وضعیت فعلی و گذشته خود ایجاد کرده است. عدم قطعیت در خاطرات سال، به خاطر شرایط سنی، روحی و نشانههای متنی کاملاً مشهود است، به نحوی که حتی میتوان در وجود کودکان همسایه نیز تشکیک کرد. خود او در توصیف وضعیتش اذعان میکند که «این هم بخشی از ابهامیه که حالا احساس میکنم؛ منظورم وضعیت ذهنیمه. گیجم».
در بخش دیگری از داستان، هنگامی که سال در حال مرور خاطرات گذشته منتظر کودکان همسایه نشسته و خوشحال است که این کودکان باعث زنده نگهداشتن رویاهای کودکی او شدهاند، راوی اشاره میکند که «بیخبر، آمدند؛ انگار از فضای خالیِ دور از دروازه، شکل مادی به خود میگرفتند.» با توجه به مؤلفههای فوق میتوان حدس زد که گویی این کودکان نیز زاییده تخیل سال بوده و هر کدام دورانی از زندگی او را روایت میکنند؛ چه اینکه خود همین کودکان، خاطره سال از روز بارانی در آلونک را تصحیح میکنند! حتی راوی، یکی از آنها را «موج» مینامد که بیانگر وضعیت معلق خود سال نیز میتواند قلمداد شود.
در حقیقت داستان واقعی سال را باید در قالب همین جایگشت و ادغامهای روانی او جست. پدر و مادر در کودکی از هم جدا شدهاند. پدر او پلیس بوده و او را مورد تنبیه بدنی قرار میداده و او به خاطر احساس کمبودی که نسبت به حضور پدر احساس کرده (جمله روی تیشرت یکی از کودکان در مورد حضور مشترک کودک و والد در یک فعالیت اجتماعی است) همواره در پی یافتن یک پشتیبان مهربان (کلمه Cherub روی تیشرت یکی دیگر از بچهها) بوده که او را مورد حمایت قرار دهد. احساسی که اکنون جای خودش را به دلسوزی برای کودکان اطراف خود نشان میدهد. میتوان کشف کرد که سال در کودکی پرخور بوده و علاقه زیادی به شیرینی و کلوچه داشته است. او اصرار دارد کمبودهای خود مانند بیباکی، حفظ تعادل در شرایط تعلیق، نشاط، علاقه به شعر و سرزندگی را به صورت جایگشت- ادغام در شخصیتهای خیالی کودکان همسایه، بروز بدهد. اوج جذابیت داستان در همین عدم قطعیت روایتهاست؛ به نحوی که حتی روایت فوق را نیز میتوان مورد تشکیک قرار داد.
از نظر «زمانبندی» داستان دچار زمانپریشی است، اما جنس زمانپریشی این داستان خاص است. نویسنده به طرز هنرمندانهای زمانهای مختلف را در ذهن سال در هم میآمیزد که گاهی تشخیص زمان روایت، مشکل میکند. «زمانمندی» داستان، متناسب با محتوا و روایت مدرن تغییر میکند. نحوه روایت داستان، مانند محتوای آن به صورت افعال گذشته است. در جملات پایانی داستان نیز گویی نویسنده تلاش دارد نشان دهد که خواننده براساس این داستان، سرنوشت زمان حال سال را پیشبینی و شبیهسازی کند. به نظر میرسد زمان مطالعه این داستان، سال از دنیا رفته است. اگر چنین فرضی صحیح باشد، انتخاب زمانمندی، متناسب با محتوای داستان و ارجحیتدادن گذشته بر حال است.
«ریتم داستان» نامشخص است. به سختی میتوان تشخیص داد که بازه زمانی روایت چقدر است، اما قدر متعین، این داستان شامل سه دوره اساسی کودکی، جوانی و کهنسالی سال است و در این بازه، داستان گسترده شده است.
تمپو داستان» نیز به تبع ژانر و پارادایم روایت، کند و با سرعت بسیار کم روایت میشود. در حقیقت میتوان گفت تقریباً در هیچ قسمتی از داستان (به جز صحنۀ خیالی برخورد پسر پیراهن زرد با سال) داستان دچار هیجان در پلات و بسامد کنشها نمیشود. نکته مهم اینکه هر زمان سال در حال صحبت با کودکان است به دلیل هیجان خود، از جملات کوتاه و ضربانی استفاده میکند اما هنگامی که در مواجه با همسر خود قرار میگیرد، جملات بلند و توصیفی، تمپو داستانی را کاهش میدهد.
از نظر «شخصیتپردازی» میتوان گفت نه تنها هیچ شخصیتپردازی صورت نگرفته بلکه حتی «شخصیتسازی» نیز وجود ندارد. این نکته در نگاه اول شاید ضعف داستان قلمداد شود، لکن عدم شخصیتسازی در راستای پاردایم مدرن و روایت ذهنی داستان است که اجازه ساخت عینی شخصیت را نمیدهد. تنها کاراکتری که تا حدی دارای شخصیت است، بیلی، همسر سال است و اتفاقاً هر زمان، بیلی وارد داستان میشود، داستان از حالت ذهنی خارج و به تقابل عینی سال و بیلی میرسد. نویسنده جهت پیشبردن پلات در این بخشها به خوبی توانسته شخصیت تُنُک و سادهای از بیلی بسازد.
«ارائه اطلاعات داستانی» نیز در چارچوب راوی غیرقابل اعتماد و روایت مدرن ذهنی داستان است. نویسنده با وسواس خاصی توانسته اطلاعات ضد و نقیض مورد نیاز خواننده را در خلال داستان بگنجاند تا از خلال آنها، روایت واقعی، قابل کشف شود. «وحدت ارگانیک» داستان گرچه در خوانش اول دچار خدشه اساسی بوده و به ظاهر، داستان دارای یک پلات ناقص است لکن در خوانشهای بعد، به خوبی میتوان وحدت ارگانیک بین ژانر، راوی و پلات و محتوای داستان را درک نمود.
داستان پر از تشبیهات جذاب است. دمپایی صورتی، تشبیهی از خود سال است؛ رعد و برق، تشبیه همسر سال میتواند قلمداد شود؛ شکستن بشقاب قدیمی به پایان یافتن رابطه بین سال و همسرش اشاره دارد ؛ و کلوچه، تشبیهی از مُسکن اضطراب است.
«انگیزه پنهان»، نام داستان، گویی به نیروی پیشبرندۀ ماجرا و زندگی سال اشاره دارد. زندگیای که جنبههای پنهان و زیرین آن بیشتر از جنبههای عینی و ظاهری مؤثر است.