یادداشتی بر رمان «جهان هولوگرافیک جنایت»؛ نوشته فرید حسینیان تهرانی؛ نشر نیماژ
دورهمی حوادث پراکنده توسط مغناطیس روایت
نسترن مکارمی
زیاد نیستند نویسندگانی که زبان و امکانات زبان را میشناسند و هنگام نوشتن به جز روایت و چگونگی پرداخت آن، بهرهگیری از ظرفیتهای زبان را به مجموعه امکاناتی که یک نویسنده برای اجرای ایدۀ خود در اختیار میگیرد، میافزایند. فرید حسینیان تهرانی یکی از همین معدود نویسندههاست که رفتار با نثر را میشناسد و میتواند هر کلمه و هر جمله را پوششی برای لایههای معنایی مختلف قرار دهد. همین امر البته دایرۀ مخاطبان داستانهایی با نثری اینچنین را قدری محدودتر از دیگر گونههای تولید ادبی میکند که برخورد سهلگیرانهتری با زبان دارند. روایتهایی از این دست مخاطب پرحوصله و خوشذوق و مکاشفهگر میطلبد تا بتواند با متن دست و پنجه نرم کند و از اکتشافات زبان حظ وافر ببرد.
فرید حسینیان رماننویس و شاعر است. تا کنون چندین اثر رمان و ترجمه از او منتشر شده، ولی کتابی که اینجا مد نظر است رمان «جهان هولوگرافیک جنایت» است که سال ۹۸ توسط نشر نیماژ به چاپ رسیده است. یکی دیگر از مقولههای مورد علاقۀ این شاعر- رماننویس، توجه به ابعاد گوناگون و ناشناخته و جهان و پیچیدگیهای هستی است. پیچیدگیهایی که گهگاه، گره به کار جهان و ساکنانش میاندازد و کاری میکند تا آنها بارها و بارها زندگیهای زیسته و نزیستهشان را مرور کنند و کلاف سرنوشتشان را ببافند و بشکافند و باز از نو رج بزنند.
«بیحیایی به او نمیآمد. از او بر نمیآمد. به خودش تلقین میکرد برای آزادی و استقلالش جنگیده تا ماندگار شود. یک جورِ مفهومی، مدونا را تعریف میکرد. مدونای خودش! بدون اینکه بداند مدونا لقب مریم باکره است، مفهوم قدسیاش را استخراج کرده بود از لایههای زبان. لایههای زمان. همین شد که اسم مغازه شد ماه بانو. نه اینکه قبل از رفتن مردک اسم مغازه چیز دیگری باشد. همین بود. ولی بعد از غیبتش “غیبشدنش” این اسم با ماه بانوی واقعی رسمی پیدا کرد. نسبتی بهم زد. وقتی موهای گوسفندان را کز میداد وقتی سوار کرکره میشد و آن را پایین میکشید. وقتی صبح به صبح پیت بزرگ آشغال گوشت را میکشید تا سطل آشغال بزرگ سر کوچه…» (ص ۶۰)
یکی از جالبترین مشخصههای داستانهای فرید حسینان حضور صریح نویسنده – راوی در متن است. فرید حسینیان ابایی ندارد از اینکه خودش را به مخاطب نشان بدهد و بگوید که صاحب این جهان برساخته کیست و آنها با چه جهانی، چه قوانین و چگونه معادلاتی سر و کار دارند و نیز به آنها در حل این معادلات و وا کردن گرهها، گاه با دادن سرنخها و گاه با رهاکردن طناب روایت در جهان سیال ذهنیاش، امدادرسانی میکند.
«ذکر این مهم الزامی است که با توجه به عدم دسترسی به اسناد مثبته در بایگانی پلیس آگاهی، راوی تنها اجازۀ تورق آنها را داشته است “آن هم در شکل سوم شخص موهومی که منم و با استفاده از تصاویری که در زمان تقلاکردن در سطل آشغال جلوی در طباخی بر ناخودآگاهم ثبت و ضبط شده و سپس با انتقال آنها به راوی و مراجعه وی به مرکز روانکاوی از ناخوداگاه به سطح آمده است” لذاست که آنچه در زیر میآید نقل از حافظه بوده و بدیهی است که در حافظه یک خروار چیز دیگر هم دپو شده که ممکن است هنگام نویساندن با اصل جنس آمیخته شده باشد.» (ص ۹۳)
نویسنده رمان «جهان هولوگرافیک جنایت»، به سادگی اتفاقهای به ظاهر پراکنده و پرت و دور از یکدیگر را با مغناطیس روایت به یکدیگر نزدیک و در یک مجموعه دور هم جمع میکند. تکههای پازلی را که در ابتدا شاید حتی به هم نامربوط تصور شوند، به شکلی شگفتآور در یک قاب کنار هم قرار میدهد و تصویری یگانه خلق میکند. او میان شخصیتهای داستانیاش روابط و مناسباتی را شکل میدهد که در ابتدا نسبت به یکدیگر بسیار بیگانه به نظر میرسند. از زنی که در یک کلهپزی کار میکند و شوهرش ناپدید شده تا کارخانهداری که دار و ندارش را طی یک دسیسه از دست میدهد؛ پلیسها، غسالها، دکتر ظریف و موگرینی و شازده کوچولو از سیارک فیروز نادری، همه و همه دست به دست هم دادهاند تا شگفتی روابط و مناسبات انسانها را در جهانی گوشزد کنند که همه چیزش به همۀ چیزهای دیگرش مربوط است و عطسۀ یک نفر در این سر دنیا میتواند زندگی کسی در سوی دیگرش را متأثر کند.
«بعد از مکثی دوباره به زبان آمده بود که: “ولی آنها جن نبودند. مردههایی بودند که قبلاً شسته بودمشان. نمیدانم کی؟ روزها ماهها سالهای قبل. آمده بودند اعتراض میکردند که کثیف هستند و باید دوباره شسته شوند. من هم شروع کردم به شستن. نمیدانم چطور صبح شد. نمیدانم چند نفررا شستم. هزار نفر شاید. بعد از شستهشدن همهشان ساکت و راضی به نظر میرسیدند. اما انگار نمیدانستند از کجا آمدهاند. من هم رفتم رساندمشان تا دروازۀ ورودی قبرستان. همانجا زمین مثل یک موجود سیاه بیشکل دهان باز کرد و همه را بلعید و من برگشتم.”» (ص ۱۰۹)
رمان «جهان هولوگرافیک جنایت» فرصت خوبی برای آشناشدن با یکی از معدود تجربههای موفق پستمدرنیستی در ادبیات فارسی است. متأسفانه کم نیستند مدعیان خلق اثر پستمدرن که با اصول و مفاهیم بنیادین پستمدرنیسم بیگانهاند و اکتفا میکنند به تظاهراتی روبنایی و کمعمق و ناگوار اینکه این امر موجب انتقال درک غلطی از پستمدرنیسم به مخاطب میشود ولی «جهان هولوگرافیک جنایت» را میتوان به جرأت یکی از نمونههای خوب این گونۀ ادبی به شمار آورد و خواندنش را میتوان با خیالی تخت به آن دسته از مخاطبان که از درگیرشدن با متنی چندلایه و سوژهای متفاوت و معماگونه لذت میبرند توصیه کرد.