نقدی بر رمان «شب به خرس»؛ نوشته عماد رضایی نیک؛ نشر هیلا
رفتار عجیب مأمور اجرایی شرکت انتقام
مهدیه کوهیکار
آرکیتایپ از نگاه یونگ، فیلسوف و روانپزشک سوئیسی، شامل افکار غریزی و مادرزادی است و نیز تمایل به رفتارهایی که نوع بشر طبق الگوهای از پیش تعیینشده انجام میدهد. به زبان دیگر آرکیتایپ تصاویر و رسوباتی است که بر اثر تجربههای مکرر پدران باستانی به ناخودآگاه بشر راه یافته است. نوشتار پیش رو قصد دارد در رمان «شب به خرس» نوشتۀ «عماد رضایی نیک» به بررسی کهنالگوهای مهمی چون قهرمان، سفر قهرمان، پیرخردمند، آنیما، سایه، مرگ و تولد مجدد و نقاب بپردازد.
«شب به خرس» روایت زندگی دو جوان تنها به نامهای فاضل و ناصر است. فاضل که کارمند بخش سادۀ یک شرکت کوچک است، روزی به طور کاملاً اتفاقی با همکلاسیهای قدیم خود روبهرو شده و از طرف آنها دعوت به کار میشود. استخدام در شرکت بنفشه که «جهت بازپدیدآیی شرایط روحی» «خدمات نوین انسانی» ارائه میدهد، زندگی این جوان را دستخوش تغییر و تحولات بسیار میکند. در حقیقت شرکت بنفشه به کسانی که دچار آسیب روحی شدهاند از طریق گوشمالی و تأدیب فرد خاطی و آسیبزننده، خدمات ارائه میدهد. فاضل که از بچگی دل در گرو دخترخالۀ خود، ناهی، دارد از این فرصت استفاده کرده و از خدمات این شرکت برای تنبیه همکلاسی پسر ناهی استفاده میکند. ناهی اما همچنان پس از جدایی از همسر خود به فاضل بیاعتناست.
فاضل دلیل تمایل خود به دخترخاله را در دو چیز میداند: اولی خوابی که در کودکی دیده و دومی رازی که تنها ناهی از آن اطلاع دارد و البته پس از گذشت سالها هنوز آن را باور نکرده است. این راز که مسبب بسیاری از ترسها و آشفتگیهای فاضل است، توسط فرناز، زن جوانی که با فاضل در رابطه است، کشف شده و همین مسئله سبب قتل او به دست فاضل میشود. در حقیقت افتادن فاضل در چاه توالت و دیدن دیو خردلیرنگ ته چاه، رازی است که داستان را از جنبۀ رئال دور کرده و جنبۀ فانتزی به آن بخشیده و حتی در بعضی فصلها داستان را به رئالیسم جادویی نزدیک کرده است.
فاضل وحشت دیدن این دیو را در میانههای داستان با ناصر، رفیق تازهاش، در میان میگذارد. ناصر پسر سیوچند سالهای است که تمایل شدیدش برای یافتن قاتلین پدربزرگ محبوبش خواب و خوراک را بر او حرام و او را دچار کابوسهای شبانه کرده است. زندگی ناصر سراسر آشفتگی و بدبینی است و تنها آرامبخش روح او همصحبتی با دختر زیبایی است که در رویاهای او حضور دارد. مشابهتهای فراوان پریا، دختر تکواندوکاری که به تازگی در دریاچۀ پارک ارم غرق شده، با دختر رویاهای ناصر پای او را به حوادث جدیدی باز میکند. ناصر به طور اتفاقی پس از روشنبینی فاضل، پی به قتل پریا برده و پس از بهکارگیری ترفندهای بسیار قاتل را شناسایی میکند. سپس او را به بهانۀ خرید ماشینش به باغی تاریک کشانده و به قتل میرساند. تنها چند ساعت پس از دفن استاد تکواندوی پریا، ناصر به یاری فاضل شتافته و با کمک هزاران جغد تحت فرمان خود که میراث پدربزرگ مرحومش است دیو خردلی چاه را شکست میدهد.
قهرمان و سفر او، از قدیمیترین کهنالگوهایی است که بیشتر اسطورههای جهان بر اساس آن شکل گرفته و نخستین بار جوزف کمبل، اسطورهشناس آمریکایی، به توضیح و تبیین آن پرداخت. قهرمان در این کهنالگو فردی است جستجوگر که با هدف دستیابی به حقیقتی سترگ و نیز وصول به هدفی ارزشمند راهی سفر میشود. او که از زندگی معمول خود برای قدمنهادن در این سفر دست کشیده، با شگفتیهای فراوان روبهرو شده و با سختیها و مشقتهای بسیار دستوپنجه نرم میکند.
از آنجا که اصولاً سفر قهرمانی با دعوت آغاز میشود، در رمان مذکور دیدار برادران یعقوبی و پیشنهاد آنها و سپس ترک محل کار توسط فاضل و استخدام در شرکت بنفشه در یکسوم ابتدایی داستان را میتوان سفر قهرمانی فاضل قناعتجو محسوب کرد. فاضل پس از پذیرش دعوت با مشکلات و سختیهای بسیار دست و پنجه نرم میکند. از آن جمله است تردید در تأدیب ناظم دوران تحصیل فاضل، درگیری با مهشید، مأموریت کمیجان، قتل فرناز و مسائلی از این دست که در نهایت به غلبه بر ترس از دیو خردلیرنگ میانجامد که نهایت سفر قهرمان و دگرگونی اوست.
همچنین اطلاع از مرگ دختر تکواندوکار و مطابقت چهرۀ او با دختر رویاهای ناصر در یکسوم پایانی رمان، مراحل آغازین سفر اوست. اتفاقات و خطرات ناشی از این حادثه چون آشنایی و رفتن به منزل استاد تکواندوکار، رفتن به دریاچۀ ارم، گپوگفت با مأمور دریاچه، قتل استاد تکواندوکار و دیگر رخدادها را میتوان مسبب اصلی تحولات روحی ناصر و آشتی او با ناخودآگاه و ضعفهای وجودیاش دانست که غایت و نهایت سفر قهرمانی اوست.
پیرخردمند، نمایندۀ ذکاوت و علم و شخصیتی بیآلایش و گاه معنوی است. او گاه یاریگر و کمکرسان و گاه ناجی قهرمان است. یونگ در آثار خود شاخصههایی چون دانش، تعمق، زیرکی و ارتباط با ماوراءالطبیعه را برای آن برشمرده است. در رمان «شب به خرس» در سفر قهرمانی ناصر، نقش پیر خردمند را به وضوح دکتر صنعتی عهدهدار است. او که پیرمردی ورنیپوش است و دیدارش با ناصر در مترو اتفاق میافتد، خود را تحلیلگر معرفی میکند. دکتر صنعتی پس از شنیدن رویاهای ناصر و احتمال قتل پریا راه نجات او را خلاصکردن قاتل پریا خاتمی با قمه میداند. او به صراحت به ناصر میگوید که خوابها بیحساب و کتاب نیستند و نیاز به عمل دارند. دکتر صنعتی با اینجملات کمکرسان ناصر و پایهگذار اتفاقاتی میشود که نتیجۀ نهایی آنها آشتی او با بخش ناخودآگاه وجودش است.
دکتر صنعتی در روایت فاضل نیز به طور غیرمستقیم نقش پیر و مرشد او را عهدهدار است. دکتر صنعتی پایهگذار فکری شرکت بنفشه است و از این طریق شجاعت و جسارت ازدسترفته و به ناخودآگاه راندهشدۀ فاضل را پس از استخدام به عنوان مدیر اجرایی و تأیید چند پروژه به او باز میگرداند. همچنین میتوان ناصر را در روند سفر قهرمانی درونی فاضل به نوعی پیر و مرشد خواند. ناصر پس از قتل و دفن استاد تکواندوی پریا خاتمی دچار استحالۀ شخصیت میشود. دلیل نگارنده بر این ادعا برقراری ارتباط با هزاران جغد بر روی پشتبام و حرفشنوی جغدها از او و در نهایت یاریرسانی ناصر به فاضل است؛ نوعی ارتباط با ماوراءالطبیعه که ویژگی پیرخردمند است. این کمک که به صورت کشتن و ازبینبردن دیو خردلیرنگ توالت تصویرشده، روایتی نمادین است. دیو نمادی است از زبونی و ضعف فاضل و در بستۀ توالت و تاریکی آن نمادی است از ناخودآگاه غیرقابل دسترس او.
آنیما عنصر زنانه و مادینۀ هر مرد و به آن معناست که هیچ مردی فارغ از احساسات زنانه نیست. هر جنس نر در درون خود تصویری از یک زن مطلق دارد؛ کهنالگویی از تمامی تجربیاتی که اجداد ما از جنس مؤنث داشتهاند. آنیما که گاه به صورت معشوق ظاهر میشود، معمولاً بهوسیلۀ مادر شکل میگیرد. در این رمان که ناصر فردی سرسخت و ظاهراً فاقد احساسات زنانه است، مکرر رویای دختری با نام پریا را میبیند. این رویا به قدری واضح و تأثیرگذار است که ناصر خیابانها و مترو را به دنبال دختر رویاهای خود میگردد و نتیجه اینکه سرانجام او را مییابد. نوعی آشتی با بخش مغفولمانده و مهجور وجود ناصر که یافتن آن نقطۀ پایانی است بر کابوسها و آشفتگیهای روانی و سوءظنهای او. یعنی درست همانگونه که دکتر صنعتی پیشبینی کرده بود. نکتۀ جالب توجه اینکه نقطۀ تلاقی رویا و واقعیتی که ناصر را به پریا پیوند میدهد، دریاچۀ پارک ارم است و شگفت آنکه در اساطیر دنیای باستان، آب و ایزدبانوی آن آناهیتا نمادی از زنانگی و مادینگی است.
در روایت فاضل نیز نویسنده به صراحت دو عامل مهم را در علاقۀ فاضل به ناهی معرفی میکند. اولی اطلاع از راز فاضل و دومی خوابی است که در آن فاضل با ناهی ازدواج میکند. از آنجا که خواب دریچهای است به ذهن خودآگاه و محل تقاطع دنیای روشن خودآگاه و دنیای زیرین ناخودآگاه، پس طبیعی است که توجهمان را به جنبههای نزیسته و همچنان موجود در ما جلب کند. همچنان از آنجا که آنیمای هر مرد در ارتباط مستقیم با رابطۀ وی با مادرش است، پس بیجهت نیست که فاضل به ناهی علاقهمند است. فاضل در هشتسالگی مادر خود را از دست داده و فقدان او را تا سالها با وجود عزیز و ناهی پر میکند زیرا ناهی و فاضل و عزیز تا سالها با هم زندگی میکنند. ناهید نزدیکترین فرد به عزیز است تا آنجا که هنگام فوت عزیز خارجشدن چیزی از بدن او را به چشم میبیند. گویی پس از مرگ عزیز تنها کسی که میتواند جای خالی او را برای فاضل پر کند ناهی است. از همین روست که آرشام پسر ناهی که اتفاقاً شباهت بسیاری به ناصر، پیرخردمند و ناجی فاضل دارد، عامل مهمی است برای آشتی با ناخودآگاه و جنبههای ضعیف شخصیت او.
سایه کهنالگویی دربرگیرندۀ ویژگیهای نامطلوب انسان است؛ در واقع تمامی غرایز بدوی و حیوانی تیپاخوردۀ بشر است که هر فرد سعی در پنهانکردن آن دارد. در نظریۀ یونگ سایه به صورت دوقطبی از بهترین تا بدترین جنبههای طبیعت آدمی توصیف میشود. طبق اصل انتروپی وقتی دو جسم مختلف با دو کمیت متفاوت انرژی در ارتباط با یکدیگر قرار میگیرند، انرژی از جسم قویتر به جسم ضعیفتر انتقال مییابد. هدف از این اصل رسیدن به تعادل قو است. بر همین اساس عدم توجه به جنبههای منفی و گرایشات سرکوبشده باعث قویترشدن آنها و از دسترفتن تعادل روانی فرد خواهد شد.
تأثیر سایه را به خوبی میتوان در زمینهچینی فاضل برای تأدیب و گوشمالی سهیل، همکلاسی هفتسالۀ آرشام پسر ناهی، مشاهده کرد. آنجا که طبق قوانین شرکت بنفشه عدهای پسربچه را در ساعت هفت صبح از محل زندگیاش دزدیده و به باغی در اطراف تهران میبرند و با شکنجههای مختلف روحی که از بخشهای هیجانانگیز و البته ترسناک رمان است سعی در متنبهکردن او دارند. فاضل در زندگی خود حس انتقام را بارها پسرانده و آن را تبدیل به سایه کرده است. خردهروایت ناظم مدرسه که در روزی برفی فاضل و دوتن از همکلاسانش را لخت و عور زیر برف به دلیل گناهی نکرده مجازات میکند، اشاره به همین بخش از ناخودآگاه فاضل دارد.
کابوسهای پیدرپی ناصر که قتل و کشتن قاتلان پدربزرگ و دفن کردنشان در باغچه، مضمون اصلی آنها را تشکیل میدهد نیز در همین رسته میگنجد. توهم مدام تعقیب و سوءظن به همگان و نیز کابوسها ریشه در ترس و اضطراب و وحشت ناصر دارد. این ترس به حدی است که او را تبدیل به فردی تنها، فاقد زندگی عادی و پارانویا کرده است.
پرسونا یا نقاب صورتکی است که بازیگران در نمایش به چهره میزنند. در روانشناسی یونگ نیز پرسونا نقابی است که شخص در انظار عمومی به چهره میزند و شخصیتی است که از خود به نمایش میگذارد. فاضل در جامعه فردی بیدست و پا و آرام و ناصر جوانی یاغی و آشوبگر است. خواننده با کنار رفتن نقاب فاضل در پی استخدام او در شرکت بنفشه شاهد فردی ستمگر و خونسرد است تا آنجا که به دلیلی واهی و بیهوده دست خود را به قتل فرناز آلوده میکند. ناصر نیز گرچه فردی آشوبگر و عربدهکش و خشن به نظر میرسد، اما عشق بیالایش و روحانی او به پریا و گرفتن حق او پای ناصر را به حوادث خطرناکی باز میکند که منتج به گزارش پلیس و اعتراف او به قتلی میشود که کسی از آن خبردار نیست.
مرگ و تولد دوباره. تولد دوباره از نخستین باورهای بشر به شمار میرود و بنیان آن بر صورت مثالی یا کهنالگو استوار است. این باور که از پیامدهای آن اعتقاد به بیمرگی و جاودانگی در میان باورهای بشر است در این رمان نیز خود بهچشم میخورد. تکرار این جمله که آرشام در همان نگاه اول بسیار به ناصر شبیه است، در فصول مختلف رمان میتواند اشاره به همین کهنالگو باشد. آرشام در صورت ظاهری میتواند تولد دوبارۀ ناصر و نیز ادامهدهندۀ زندگی او پس از دستگیری و اعتراف به قتل و احتمالاً اعدام وی باشد. نوعی حیات متوالی با تجسد مختلف. شاید بتوان فرار فاضل را پس از آن زلزلۀ مهیب و خرید جیپ قرمز بیسقف و عدم دستیابی به او توسط پلیس و پایان باز داستان را نیز نوعی زندگی دوباره دانست.
در پایان باید متذکر شد از آنجا که ناخودآگاه جمعی مجموعهای است موروثی در نهاد تکتک افراد بشر، روان هنرمند را نیز نمیتوان از این کهنالگوها تهی دانست. بنابراین تأثیر کهنالگوها را، چه خوداگاه و چه ناخودآگاه، بر هر اثر ادبی یا هنری نمیتوان انکار کرد. از همین رو کتاب «شب به خرس» را نیز نمیتوان فاقد کهنالگوها دانست. گرچه مجال اندک این نوشتار بررسی کارکرد نمادین مؤلفههایی چون جغد و خرس و… را ممکن نمیسازد، اما همین اندک آشنایی با کهنالگوهای موجود در این اثر و بررسی آنها لذت خواندن رمان را دوچندان خواهد کرد، زیرا مخاطب مشابهتهای فراوانی میان خود و نویسنده و شخصیتهای داستان خواهد یافت.