یادداشتی بر کتاب «دیار خوابگردی» نوشتۀ میا کوتو؛ ترجمۀ مهدی غبرایی؛ نشر افق
زبان خیال و جادو
سعیده امینزاده
جنگ برای آنها که بهطور مستقیم درگیرش نیستند و با پوست و گوشت خود لمسش نمیکنند، همیشه کلیشهای کلی از مرگ، آوارگی و ویرانی دارد. اما ابعاد فاجعه از زبان آنها که جنگ را از نزدیک زیستهاند، بسیار گستردهتر و عینیتر است. به همین خاطر قربانیان زندۀ جنگ تا سالها بعد از پایان آن نیز با عواقب و صدمات آن دست به گریباناند. این تأثیرات گاه چنان سنگیناند که در دنیای واقعی و با مکانیسمهای معمول دفاع روانی در انسان قابل هضم نیستند. اینجاست که باید راهی تازه در فراواقعیت گشود و از ابزارهای تخیل برای کاستن از تلخی قصۀ جنگ بهره جست. میا کوتو، نویسندۀ رمان «دیار خوابگردی» از چنین راهکاری برای روایت داستان خود در دل جنگ استقلال موزامبیک کمک گرفته است. او تلاش میکند شخصیتهایش را میان مرزهای واقعیت و خیال به حرکت درآورد.
میا کوتو در طول رمان از توصیف صحنههای جنگ میگریزد و این خلأ را با عناصر جادویی پر میکند. حتی وقتی قرار است از خاطرهای دردناک از گذشته حرفی به میان آید، او ترجیح میدهد از وقایعی خارقالعاده کمک بگیرد تا از بُرندگی تیغ واقعیت بکاهد. در عرصهای آخرالزمانی از جنگ، بازماندگانِ داستان او به چیزی جز جان به در بردن از مهلکه نمیتوانند فکر کنند. آنها همهچیز خود را از کف دادهاند و تنها به بقا فکر میکنند و تابع واکنشی غریزی برای فرار از خطر هستند. اما این بقا چشمانداز روشنی برای آینده آنها ترسیم نمیکند. طاهر، یکی از شخصیتهای محوری کتاب، نمونۀ بارز چنین وضعیتی است که خشونت جنگ از او آدمی سرد و پرخاشگر ساخته است. نه خانوادهای دارد که مایۀ پشتگرمیاش باشد و نه پناهگاهی امن که بتواند چند صباحی را در آن آسوده بماند. از مرور خاطرات گریزان است هرچند در گذشتهاش هیچ نقطۀ خوشایندی هم وجود ندارد. فراموشیِ او انگار دفاعی ناخودآگاه در برابر هجوم خاطرات تکاندهنده است و میتواند رمز بقایش باشد. چون گذشته حاوی وقایع دردناکی است که یادآوریشان به اندازه همین گلولههای جنگ کُشنده است. اما برعکس او، مویندیگا، همسفر نوجوان و تازهنفسی است که مدام گذشتهها را وامیکاود و برای ادامۀ راه از همین گذشته انرژی و انگیزه میگیرد. رئالیسم جادوییِ میا کوتو در چنین موقعیتی به داستان پا میگذارد؛ در قلبِ کشمکش بیامان میان حقیقت تلخِ تحملناپذیر و تخیلِ تسلیبخش.
شخصیتی که میا کوتو برای مواجهه با عناصر فراواقعی داستان خود برمیگزیند نیز با خصلت جهانی که او میآفریند همخوانی دارد. او نوجوانی را برای چنین کاری وارد قصه میکند که توانایی بسیار بالایی برای غوطهخوردن در دنیای جادویی دارد. شخصیت نوجوان داستان که خود از یادآوری همه چیز، حتی اسم خود عاجز است، راویِ داستانِ نوجوانی دیگر میشود که موقعیتی مشابهِ او را از سرگذرانده و مجموع تجارب خود را در دفترچه یادداشتی گرد آورده است. خواندن دفترچه گرچه در آغاز با مقاومت پرخاشگرانۀ پیرمرد مواجه میشود، اما به تدریج او هم طرفدار قصههایش میشود. کیندزو، شخصیتی که داستان زندگی خود را نوشته است در اوج ناکامیهایی که جنگ نصیب خانوادهاش کرده، تلاش میکند همچون شناگری ماهر در امواج واقعیت و مجاز به درکی تازه از هستی برسد. برای او پدر قهرمان بلامنازع زندگی است. اما شکستهای پیدرپی از این قهرمان موجودی دائمالخمر و بیثمر میسازد و نهایتاً او را میکُشد. مرگ پدر نقطۀ شروعِ فروپاشی دنیای واقعیات در پیش چشمِ کیندزو و بهانهای برای سفر او به جهان فراواقعیت است.
سفر محمل وقوع رویدادهایی پیشبینیناپذیر و چالشبرانگیز است که برای گردش چرخ رئالیسم جادویی میا کوتو به کمک میآید. او کیندزو را همچون سندبادی به سفر دریایی میفرستد تا آنچه احتمال وقوعاش در خشکی ناممکن است، در دنیای پر رمز و راز دریا تحقق یابد. پدر کیندزو نیز پس از مرگ به دریا انداخته شده است. دریا از تأثیر جادویی وجود پدر خشک میشود و در آن نخلستانی میروید تا میوۀ مورد علاقۀ او را به همشهریانش هدیه کند. این اولین اتفاق شگفتانگیزی است که کیندزو تجربه میکند. او میآموزد که دریا محل کشف تمامی ناشناختههاست. بنابراین باید به آن سفر کرد تا خود را و دنیای پیرامون را شناخت. هیچ جایی در خشکی چنین خاصیت جادویی را ندارد. امکانات و موجودات خشکی محدودند، اما جهان نهفته در آب بیانتها و سرشار از امور خارقالعاده است. از نگاه کیندزو اهمیت دریا و اقیانوس چنان است که وطن آدمها را نه خشکیها، بلکه آبهای متعلق به آنها مشخص میکنند. بر همین اساس یک مهاجر هندی با یک موزامبیکی، وطنی مشترک دارد که به وسعت تمامی اقیانوس هند است.
میا کوتو برای سفر جادوییِ شخصیت اصلی داستانش راهنما و رهبری هم در نظر میگیرد. باید کسی باشد که دوش به دوشِ مسافرِ تازهکار و بیتجربه، با او پیش برود، در برابر خطرات پشت و پناهش باشد و در مواقع اضطراب به او دلگرمی ببخشد. کسی که کوتو برای چنین نقشی انتخاب میکند، پدرِ درگذشتۀ کیندزو است. همان که نیروی فراواقعیاش را قبلاً به رخ مخاطب کشیده است. او مدام و در مواقع خطر و ناامیدی پیش چشم کیندزو ظاهر میشود و از عالم جادو برای او ساعتها حرف میزند. نیروهای جادویی کیندزو در سایۀ چنین پیر خردمندی است که احضار میشوند و تهدیدها را از پیش پایش برمیدارند. این رهبر البته وجه اخلاقی سفر را نیز یادآور میشود و از معایب جنگ و خشونتطلبی برای پسرش میگوید. پسر که سودای جنگجویی در سر دارد، در آغاز با این موعظهها مخالفت میکند، اما پیر طریقت صبور و همیشه همراه به تدریج او را به راه میآورد و از او مبارزی اخلاقمدار میسازد.
میا کوتو از قابلیتهای بالقوۀ جنگ برای ساختن اتفاقاتی فراواقعی کمک میگیرد. دنیای جادویی او، صرفنظر از هر مؤلفهای که باور و همراهی مخاطب را برمیانگیزد، به بیثباتی، شناختگریزی و پیشبینیناپذیری جنگ نیاز دارد تا ساخته شود. گویی این نویسندۀ پرتغالیتبارِ زادۀ موزامبیک، بدون جنگ و پیامدهای گسترده و تعریفناپذیر آن قدرتِ بیرونکشیدنِ رئالیسم جادویی آفریقایی خود را ندارد. از نظر او انسان زیسته در دل جنگ جز با ابزار خاص خودِ این پدیده نمیتواند از فراواقعیت حرفی بزند. جنگ برای نویسندگانی همچون او جهانی متفاوت میسازد. جهانی که جز با زبان خیال و جادو نمیتوان سراغش رفت.