معرفی رمان «شهریور شعلهور»؛ نوشتۀ محمدحسن شهسواری؛ انتشارات هیلا
بازی در بنبستی تاریک
شیما جوادی
رمان «شهریور شعلهور» نوشتۀ محمدحسن شهسواری توسط انتشارات هیلا، گروه انتشاراتی ققنوس در زمستان نود و هشت چاپ شده است. این رمان در واقع ادامۀ رمان «مرداد دیوانه» است که برای اولین بار در گروه «مجموعۀ ژانر» انتشارات هیلا در سال نود و شش چاپ شده بود. در جلد اول ظاهراً با داستان همیشگی انتقام خون زن و فرزند روبهرو هستیم. مردی به نام «شهراد شاهانی» با مرگ زن و فرزند و برادرزنش به مرز فروپاشی رسیده و فکر انتقام مثل خوره روح و روانش را میخورد. در این بین خواهر و برادری به نام ساغر و سهراب سرایش هم دنبال انتقام بیحیثیتی خودشان هستند. ظاهراً هر سه یک هدف مشترک دارند. این سه نفر در داستان با هم آشنا میشوند و همپیمان برای اجرای عدالت به شیوۀ خودشان.
در داستان از همان ابتدا با آقازادهها طرف هستیم. با چند گروه خانوادۀ بزرگ و ثروتمند که وصل هستند به مرکز قدرت، اما در رمان اول نویسنده زیاد روی این خانوادهها مانور نمیدهد. در واقع ماجرای این خانوادهها بیشتر برای شخصیتپردازی قهرمانهای داستان، شهراد شاهانی و کاوه پایدار و ساغر سرایش است تا هرمز طرازان، کسی که حلقۀ انتقام به او ختم میشود، را بهتر و بیشتر بشناسیم. در انتهای رمان ظاهراً انتقام به سرانجام میرسد، اما راز ساغر برای شهراد بر ملا میشود و عشقی که آرام مثل رشتۀ نوری وسط این همه خون و خشم و کینه در حال شکلگیری و قرار بوده مایۀ آرامش قهرمانهای داستان باشد، به عذابی سخت تبدیل میشود. اما خواننده از همان پارگراف آخر با وجود اینکه نویسنده با زبردستی تمام داستانش را کامل و بدون هیچ ابهامی به پایان رسانده، از تعلیق و ایهامی که در روح داستان و کلمات و جملههای آخر داستان وجود دارد، احساس میکند این پایان داستان ساغر و شهراد نیست.
محمدحسن شهسواری در کتاب «شهریور شعلهور» به درستی و استادی ادامۀ داستانش را درست مثل شهرزادی قصهگو از پی میگیرد. در این کتاب شهراد و ساغر با وجود اینکه در جادۀ مهآلودی پر از کینه، خشم، عشق، دودلی و سردرگمی قرار دارند، کنار هم میایستند و قرار است با هم گرۀ کور ماجرایی را باز کنند. آنها توسط کاوه پایدار، پلیس امنیتی، وارد ماجرایی عمیقتر و خوفناکتر میشوند. حالا حریفشان یک پسر ثروتمند دمکلفت دیوانه نیست که در یک شب زن و فرزند شهراد را کشته و در رفته، بلکه موضوع پیچیدهتر است. نویسنده سعی کرده در این رمان تمام قواعد ژانر را به درستی و کاملی رعایت کند؛ درست مثل کتاب اولش.
ژانر تریلر در ایران درست مثل ژانر پلیسی جنایی ژانری مهجوری است؛ چه از لحاظ کیفی چه از لحاظ کمی. خوانندگان اینگونه کتابها بیشتر نویسندههای طراز اول خارجی را میشناسند و طالب کتابهایشان هستند. چون در بازار داخلی چیز دندانگیری را پیدا نمیکنند. از آن طرف نویسندۀ حرفهای چون نمیداند کتابش با استقبال مواجه خواهد شد یا نه دست به نگارش چنین ژانری نمیزند. گروه ژانر هیلا در اقدامی با برنامۀ منسجم سعی کرده در قالب ژانرهای مختلفی که در ایران کمتر به آن پرداخته شده، مثل ژانر فانتزی، عملیتخیلی، پلیسیجنایی و تریلر کتابهایی را با استاندارد و اصول درست این ژانرها چاپ کند. دو نمونۀ موفقش همین کتابهای «مرداد دیوانه» و «شهریور شعلهور» هستند که در قالب ژانر تریلر نوشته شده است.
ژانر تریلر تفاوت اندکی با ژانر پلیسی جنایی دارد. در واقع تلفیقی از آنها و تعلیق و معماست. تعلیق در این ژانر حرف اول را میزند و داستان را جلو میبرد. عدم وجود تعلیقِ درست یعنی مرگ داستان و نویسنده. عملاً با نبودش قلب تپندۀ خواننده را از دست میدهیم. این تعلیق و معماست که داستان را به داستانهای به هم پیوستۀ شهرزاد قصهگو شبیه کرده و خواننده را در عطش خواندن و ادامۀ داستان میگذارد؛ او را به هیجان میآورد و کاری میکند خواننده داستان را تا آخر دنبال کند. داستان در ژانر تریلر به دو قسمت تقسیم میشود. ابتدا با داستانی پلیسی و جنایی شروع میشود و بعد در قسمت دوم با تعلیق و معما جلو میرود. در واقع محور داستان همین تعلیق است. این قاعده در کتاب «شهریور شعلهور» به درستی رعایت شده است.
در ابتدای داستان شهراد و ساغر توسط کاوه پایدار وارد یک ماجرای امنیتی و پلیسی میشوند. این ماجرا ریشه در قتلها و کینههایی در گذشته دارد. هر ماجرا به کلافه سردرگمی میماند که وقتی سر رشتهاش را میگیریم، میرسیم به کلافه سردرگم دیگری که امکان رهایی از آن وجود ندارد. در واقع شبیه بازیای در یک بنبست تاریک است. هر کدام از قهرمانها برای خودشان انگیزهای دارند. نویسنده سه قهرمان را در کنار هم قرار داده. همراه با شخصیتهای فرعی بسیار که هر کدام مثل حلقۀ کلیدیِ اتصال هستند به زنجیرۀ اصلی داستان. هیچکدام از شخصیتها نه از نظر ظاهر نه از نظر انگیزه با دیگری تشابهی ندارند. آنها شبیه مهرههایی با شکلها و فرمهای متفاوت هستند که نویسنده با تردستی آنها را در یک نخ محکم به هم وصل کرده است. درست مثل تسبیح. هر کدام از شخصیتها داستان خودش را دارد. خردهروایتهایی مفصل که به هم تنیده شدهاند و از هم قابل تفکیک نیستند. هر کدام انگیزهای دارد و کاملاً خودخواهانه گام در این مسیر پر خطر گذاشتهاند. آنها به ظاهر همپیمان هستند، اما در باطن منتظر فرصت تا برای انتقام شخصی از هم سبقت بگیرند.
نویسنده در این کتاب برعکس کتاب اول فقط متمرکز بر داستان اصلی نیست. بلکه بیشترین تلاشش در موشکافی و زیر ذرهبین قراردادن هر کدام از رفتارها و کردارها و عکسالعملهای این شخصیتها در حال و گذشته است. در واقع این کار بیشتر به تعلیق ماجرا افزوده و داستان را با کشش بیشتری جلو میبرد. باعث میشود خواننده در هر فصل با ماجرای تازهای روبهرو شود؛ گرهای برایش گشوده شده و رازی به رازهای داستان و شخصیتها افزوده شود. شخصیتها نه سفید هستند نه سیاه. درست برعکس نمونههای کلاسیک و قدیمی کتابهای پلیسی ایرانی. بلکه خاکستریاند و گاهی حتی تمایلشان به سمت سیاهی بیشتر است. چه ضد قهرمانها چه قهرمانها. تمام ضعفها و نقطههای کور و سیاه زندگیشان در مقابل چشمهای ما عریان شده و ما در این کتاب بیشتر از کتاب اول به آنها نزدیک میشویم. این سیاهی بیشتر کمک میکند باور کنیم آنها از جنس ما هستند. پس با آنها همراه میشویم و درد میکشیم ودچار تردید میشویم. نمیدانیم باید بین خودمان و انگیزههای خودخواهانهمان و شخص مقابلی که دوستش داریم کدام را انتخاب کنیم. نویسنده داستانش را شبیه یک درخت کهنسال طراحی کرده با ریشهای واحد که از آن ریشههای باریک و کلفتی منشعب میشود و همه به یک کل واحد وصل هستند. این ریشهها عمیقاند. آنقدر در تاریکی فرو رفتهاند که گاهی احساس میکنیم هرگز به انتها نخواهیم رسید و سرگردان باقی خواهیم ماند. این یکی دیگر از رمزهای تعلیق رمان است. چیزی که بعد از شخصیتهای پیچیده و پر رمز و راز داستان، آن را برایمان جذاب میکند و کتاب را زمین نمیگذاریم. شبیه دالانهای تودرتوی تاریکی است که انتها ندارد. شاید به نظر داستان موضوع شلوغی دارد و نویسنده دارد سعی میکند با مطرحکردن موضوعات مختلف و فسادهایی که در جامعه مثل مرضی مزمن و مسری در گوشت و استخوانش نفوذ کرده به داستان آب ببندد و آن را بیخود کش بدهد و سر آخر با یک پایانبندی باز رهایش کند. در حالی که استخوانبندی درست و نظم منطقی سیر حوادث جوری است که خواننده از همان ابتدا به نویسنده و داستانش اعتماد میکند و با خیال راحت در دل داستان فرو میرود و غرق جریانهای زیرزمینی و تاریکش میشود.
داستان سرانجام مثل رمان اول نویسنده خط اصلی داستانش را به سرانجامی منطقی و درست میرساند. پایانبندی که لایق یک اثر خوب و استاندارد تریلر است. یعنی درست مثل رمان اول داستان با یک تعلیق تمام میشود. در کتاب «مرداد دیوانه» با توجه به ظرفیت و حجم داستانی که نویسنده برایمان تعریف کرده، یک تعلیق کوچک و بینابین داریم. یعنی خواننده در دوبهشک پایان سرنوشت قهرمانهای داستان میماند، اما داستان تمام شده است. در «شهریور شعلهور» با توجه به حضور شخصیتهای بیشتر و حجم و عمق داستان، تعلیق پایانی مبهمتر و خوفناکتر از رمان اول است. حالا خواننده به شخصیتها دل بسته و با آنها همذاتپندرای کرده و زندگیاش با زندگی آنها گره خورده. پس باید نگرانیاش در این بازی بنبست تاریک سرنوشت آنها باشد. نویسنده با زبردستی کامل همانطور که شخصیتهایش را در ابتدای داستان از بین مه غلیظی بیرون آورده، باز آنها را در مه غلیظی از دیدگانمان در دل تاریکی هولناک شهر پنهان میکند. یکی از قواعد ژانر تریلر در داستانهای دنبالهدار این است که انتهایش با یک تعلیق نفسگیر تمام شود. طوری که وقتی کتاب را میبندی داستان برایت تمام نشده، تمام سلولهای مغزت درگیر داستان شده و داستان و قهرمانها رهایت نمیکنند. میاندیشی در این بنبست تاریک، در دریایی از سیاهی و کثافت و خون این قهرمانها قرار است بعد از این چگونه شنا کنند.