
برای نوروز امسال از فعالان عرصۀ ادبیات داستانی خواستهایم خانهنشینی اجباری پیش رو را بهانه کنند و به مخاطبان «کافه داستان» عیدی بدهند. پیشنهاد خواندن «کتاب»، نوشتهای که نقد یا حتی معرفی کتاب نیست؛ تنها دعوتی است برای دستگرفتن کتابی که به دل نویسنده نشسته است و این هم دعوت مهدی حجوانی برای همخوانیِ کتاب:
معرفی یک کتاب خاص
کتابی به نام «نیم دانگ پیونگ یانگ» نوشته رضا امیرخانی از سوی نشر افق منتشر شده که داغ داغ است. داغ داغ به دو علت: یکی اینکه کتاب در اسفندماه منتشر شده و دیگر اینکه به نظر من یکی از آثاری است که خیلی سر و صدا ایجاد خواهد کرد. کتاب خیلی خاص است. اثری است حاصل دو سفر نویسنده به کشور کره شمالی. گزارشهایی ناب و توصیفهایی بعضاً باورنکردنی است که امیرخانی از یک زندان بزرگ به نام کره شمالی ارائه میکند. امیرخانی داستاننویسی باهوش و پرمخاطب است که علاوه بر داستاننویسی، تجربۀ چند کار مستند در قالب سفرنامه را هم دارد و با این حوزه آشناست. او در این کتاب اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پیونگ یانگ و کشور کره شمالی را با نثری گرم و در مواردی طنزآمیز بیان کرده است.
نویسنده در کتاب، بحث تئوریک یا فلسفی نکرده، کلیگویی ندارد و نصیحت نمیکند، بلکه به سراغ نمونههای عینی رفته و به مصداق «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل» و «مشت نمونه خروار است»، تصویری جزئی به دست میدهد اما ذهنیتی نسبتاً جامع از آن جامعه در ذهن ما خلق میکند. مثلاً آنجا پول بین مردم رد و بدل نمیشود و همه چیز کوپنی و سهمیهبندی است. شما اگر بخواهید به آرایشگاه بروید، پول از شما نمیگیرند و باید کوپن بدهید. هیچیک از مردم کره شمالی نمیتوانند به صورت یک خارجی نگاه کنند و با او حرف بزنند. حالا شاید مسئولان کشور شرایطشان فرق کند. فقر و فلاکت مردم کره شمالی و در عین حال روحیه اطاعت محض آنها ترسیم شده است. در آنجا رهبران حکم خدا را دارند و حتی به نوعی نمیمیرند، بلکه بعد از مرگشان هم گویی نظارتشان بر زندگان استمرار دارد. در کره شمالی همه چیز به رهبر ختم میشود. امیرخانی این فضاها را طوری توصیف کرده که ما را به یاد کتابهای علمی تخیلی (science fiction) میاندازد. با خواندن این کتاب، شهری خاص با فضایی خاص و عکسهایی که نویسنده توانسته از آنجا بگیرد، پیش چشم ما مجسم میشود. جاهایی هم نویسنده شیطنت کرده، به تعبیر عامیانهاش زیرآبی رفته و به جاهایی که شاید اجازه نداشته ورود کرده و مشاهداتش را نوشته و احیاناً عکسی هم گرفته است.

نویسنده در کتاب، بحث تئوریک یا فلسفی نکرده، کلیگویی ندارد و نصیحت نمیکند، بلکه به سراغ نمونههای عینی رفته و به مصداق «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل» و «مشت نمونه خروار است»، تصویری جزئی به دست میدهد اما ذهنیتی نسبتاً جامع از آن جامعه در ذهن ما خلق میکند
من فکر میکنم این کتاب را باید کاملاً غیرسیاسی خواند. چون بعضیها رضا امیرخانی را متعلق به جناح اصولگرا و اصطلاحاً راست میدانند و بعضی دیگر اینگونه به او نگاه نمیکنند. به نظر من او نویسندهای خاص است. البته اصولگراست اما اصولش خاص است. فکر میکنم موقع خواندن کتاب باید این پیشفرضها را کنار گذاشت و صرفاً روی توصیفها و کلاً جهان کتاب متمرکز شد. اینکه این سفر را امیرخانی چگونه رفته؛ چطور اجازه پیدا کرده؛ با چه گروهی رفته؛ با هزینۀ خودش رفته یا با هزینۀ آن نهاد اقتصادی و… فرعیاتی است که باعث میشود ما درگیر حواشی شویم. خود کتاب بهتر از هر چیزی میتواند شخصیت، دنیا، ذهنیت، رویکردها و علائق هر نویسندهای را نشان دهد. نکتۀ مهم این است که فضای بسته کره شمالی این اجازه را به بسیاری از مستندنویسان، مستندسازان، روزنامهنگاران، عکاسان و فیلمبرداران نداده و نمیدهد که اوضاع داخلی آن کشور را با نگاه جزئینگر و توصیفی یک داستاننویس تجربه کنند. برای همین پیشبینی میکنم این کتاب، بیرون از مرزهای زبان فارسی و در دیگر کشورها هم خواهان پیدا کند.