یادداشتی بر رمان «اروسیا» نوشتۀ احمد هاشمی؛ نشر روزنه
جای زخم تیر
الهام وطنخواهان
«اروسیا»، دومین رمان احمد هاشمی، رمانی است با زبان طنز که داستانی از درگیری متفاوت چند هممحلهای با مواد مخدر را روایت میکند. داستان از مرگ جمال و ورود خانواده او به خانه قدیمیاش در خیابان مولوی، کوچه ارس شروع میشود و اندکاندک شخصیتهای دیگری به این پازل افزوده میشوند تا به یک پیرنگ شلوغ و پرشخصیت سامان بخشند. روایتگر این حوادث، «رحیم»، مردی میانسال است که در اثنای این ماجرا عاشق دختر برادر جمال، «نگار» میشود. جمال پس از مردن تازه به هوس میافتد تا زندگی کند و رحیم تنها کسی است که شاهد روح «جمال یهلامپی» پس از مرگ است. کورش برادر جمال، نگار دختر او، اسد مریخی دوست مشترک رحیم و جمال و مرسل، قاچاقچی بزرگ مواد مخدر شخصیتهای محوری این رمان هستند.
موضوع کتاب گرچه سعی شده در لایهای از طنز کلامی و طنز موقعیت پیچیده شود اما کاملاً دستخورده و تکراری است. هرچند نویسنده اتفاقات غیرمنتظرهای را در بطن رمان جایگذاری کرده است تا ریتم داستان از حرکت بازنایستد، اما در مجموع این اتفاقات در بسیاری مواقع از باورپذیری کلیت رمان کاستهاند. به طور مثال اینکه چگونه بیماری پس از سی.پی.آر بتواند به این سرعت از بستر مرگ برخیزد جای سؤال دارد و بیرون کشیدن یک کیلو تریاک از چنگ حراست بیمارستان آن هم به این سرعت و سادگی چندان ممکن نمینماید. اعتیاد در این رمان بیش از آنکه «بلای خانمانسوز» باشد، بستری است برای پیوستن عشاق به یکدیگر، بافتی برای تجلی عشقهای نهان و آشکار.
«اروسیا» در نگاه اول بیش از آنکه خواننده را به یاد «کوچه ارس» بیاندازد، به یاد خدای عشق در اسطورههای یونان باستان میاندازد. اروس در میان خدایان یونان وظیفه دارد تا آدمیان را به تیر عشق گرفتار کند. این مهارت پیش از هرچیز به شغل رحیم و بنگاه معاملاتی عشق که او در آنجا مشغول کار است بازمیگردد تا آنجا که میتوان رحیم را خدای عشقی دانست که به تیر عشق اروس آن هم در مراسم خاکسپاری جمال گرفتار میشود. گرچه روایت در شاعرمسلکی و حماقت رحیم بیش از حد اغراق میکند، اما این نام را میتوان یکی از نقاط قوت این اثر دانست؛ زیرا در خدمت انسجام متن و کلیت آن قرار دارد.
اما گاه خواننده به جای شنیدن صدای راوی صدای نویسنده را میشنود. این ویژگی معمولاَ زمانی روی میدهد که نویسنده مصر است موقعیت طنزی را ایجاد کند و همین طنز باعث لطمهخوردن به ویژگی فنی و ساختاری اثر میشود. البته همه موقعیتهای طنزآفرین این کتاب را نیز نمیتوان به یک چشم نگریست. برخی از موقعیتها، موقعیتهایی هستند که درست و به جا تبیین شدهاند اما برخی دیگر موقعیتهایی کلیشهای هستند که ارجاعی به وقایع اجتماعی امروز ایران دارند و در تلاشاند تا طنزی چندلایه ایجاد کنند اما از سطح رابطهای ساده با بافت اجتماعی فراتر نمیروند. طنزهای کلامی اما موقعیت بهتری دارند و نمونههای موفقی از این نوع طنز در متن دیده میشود.
در سطح ویرایشی آوردن تلفظ محاوره کلمات مانند «خدا رو شکر» به جای «خدا را شکر» و «دونه» به جای «دانه» در حین روایت چندان مقبول نیست، گرچه ممکن است این دو مورد خاص نیز اشتباه تایپی باشند و یا غفلتاً از دست نویسنده خارج شده باشند.
شخصیتهای زن در این رمان گرچه نهایت تلاششان را میکنند تا از کلیشه عبور کنند اما در این کار موفق نیستند. نگار، شخصیت اصلی زن داستان، نگاهی کلیشهای و ضد مرد دارد و جالب آن است که همین شخصیت پس از ازدواج با رحیم در زندان خیلی زود باردار میشود و این موضوع حاصل چیزی جز نگاه تقلیلگرایانه نسبت به زنان نیست. شخصیتهای دیگر زن نیز از این قاعده مستثنی نیستند، شخصیت اقدس در «کلیپس»هایش خلاصه شده است و عذرا و ملیحه از کلیشه زنان احمق فراتر نمیروند که هر یک حماقتی خاص خود دارند. البته که میتوان قسمتی از این نگاه را مرتبط با بیان طنز نویسنده و موقعیت کاراکترها دانست اما تنها بخشی از این قضایا مرتبط با وجه طنز ماجراست؛ نویسنده در ساخت زنان موفق نیست و وجود زن سوم قاسمی نه تنها خواننده را به خنده وانمیدارد، که مشمئزکننده است. تنها شخصیت زن که کاراکتری قابل قبول دارد «مرسل» است که او نیز عملکرد و اسمی «مردانه» دارد و همین باعث نوعی نگاه سوگیرانه است و وجه زنبودگیاش تنها به دیالوگ نگار مبنی بر کنارگذاشتن نگاههای جنسیتزده خلاصه میشود.
پایان خوش این داستان، گرفتارآمدن شخصیتها به دست پلیس و زندانیشدن آنها، دقیقاً شبیه به آن چیزی است که در سریالهای نه چندان خوشساخت تلویزیونی مشاهده میشود. گرهگشایی داستان که در چند صفحه پایانی روی میدهد، گرهگشاییای همراه با شادی و «عاقبت به خیری» است؛ در صورتی که از منظر نگارنده طنز تلخ و سیاهی که نفس اعتیاد وجود دارد، فراتر از آن است که بتوان پایان خوشی برای یک رمان تماماً درگیر با این مقوله قائل شد.
«اروسیا» داستان به سخره گرفتن مرگ و زندگی است. مرگ در این رمان آسان و بیمعطلی است و زندگی سخت و بهچنگآوردنی. در مجموع به نظر میرسد این اثر را با توجه به شباهتی که به رمانهای طنز پلیسی رده سنی نوجوان دارد، نمیتوان در دستهبندی رمان بزرگسال جای داد؛ گرچه شاید هیجان لازم برای قرارگرفتن در این دسته را نیز نداشته باشد.