دربارۀ کتاب و کتابخوانی؛
نترسیم از کتاب ترسناک خواندنِ بچههایمان!
فرزانه مهربان؛ مسئول بخش کتاب کودک و نوجوان شهر کتاب مرکزی
میتوانم بحث را از اینجا آغاز کنم که کودکان این عصر خیلی خوششانس هستند. البته اگر بتوانند سرشان را از گوشی و تبلت بلند کنند و از جهان مجازی فاصله بگیرند و به واقعیت بپردازند تا در این واقعیت بتوانند تخیل کنند و بیاندیشند و بیافرینند. در کودکی ما، سربههوایی از صفات نه چندان خوبی به شمار میرفت، اما امروزه آرزوی بزرگترها دورشدن سر بچهها از زمین و سربههوا بودنشان است!
کودکی نسل ما با ندانستن و تجربهنکردن و محدودیت سپری شد. در جنگ و جیرهبندی و کوپن یا کتابهای قصهای با تصاویر سیاه و داستانهایی صرفاَ پندآموز؛ اما امروزه ادبیات کودک و نوجوان با آن سالها تفاوت فاحشی دارد. از کوچکترین دغدغۀ کودکان تا حیاتیترین آنها داستانسرایی شده؛ تصویرگریهای خلاقانهای هست؛ موضوعاتی بدیع و متناسب با احوالات این روزها. البته هستند کتابهایی که برای کودکان نوشته میشوند اما خیلی هم کودکانه نمینمایند، برای بچه بزرگهاست لابد. نویسنده برای خودش و برای بزرگسالِ درون هر کودک نوشته است… اگر تبلیغات ناشران در رسانههای عمومی بگذارد، بچهها بهتر میتوانند کتاب مورد علاقهشان را انتخاب کنند. اصلاً میتوانند علایقشان را بشناسند و کشف کنند؛ نه اینکه صرفاّ راهی را بروند که سایر رهروان رفتهاند.
وجود بعضی از کتابها (تألیف یا ترجمه یا مصور) امیدوارم میکند به ماندن و ادامهدادن در این راه که گاه دستاندازهای زیادی دارد. حیف که در این متن نمیتوانم از برخی مؤلفان و ناشران و مسئولان این حوزه نام ببرم، ولی همیشه به زعم خودم ازشان تشکر میکنم و همچنین نقدهایی را از نگاه مخاطبان (البته اگر بشود اسمش را نقد گذاشت) به گوششان میرسانم. سعی میکنم نقش میانجی را خوب ایفا کنم؛ واسطهگری میان تولیدکنندگان آثار کودکان و والدین کودکان. خود کودکان و نوجوانان در این حوزه کمتر نقش دارند و دائم مجبورند به توصیههای بزرگترها گوش و عمل کنند! «این کتاب مناسب تو نیست»؛ «برای سن تو مناسب نیست»؛ «آموزنده نیست»؛ «همهاش تصویر است و نوشته ندارد»؛ «چقدر از اینها میخونی؟ یه کتاب دیگه انتخاب کن»؛ «حق نداری کتاب ترسناک بخونی»؛ یا اگر هم در ظاهر اجازۀ خرید هر کتابی را به فرزندشان بدهند در آخر مرا به گوشهای میبرند و با نگرانی میپرسند: «موضوع کتاب چیه؟» «یه موقع بدآموزی نداشته باشه» و سؤالاتی از این دست…
یادمان نرود که کودکان حق دارند کودک باشند؛ حق دارند خیالپردازی کنند؛ بیافرینند؛ آزادانه افکارشان را دربارۀ همه چیز بیان کنند؛ آنچه واقعاَ میاندیشند و واقعاَ حس میکنند بگویند؛ حتی اگر با گفتنش گاهی مادرشان را خوشحال نکنند. به قول فیلیپ پولمن، نویسندۀ ژانر تخیلی نوجوان «وظیفۀ پیرهاست که نگران جوانها باشند و وظیفۀ جوانها هم نادیدهگرفتن نگرانی پیرهاست.» این حقوق کودک است. مثل داشتن حق سرپناه و داشتن غذا و در صلح و آرامش زندگیکردن.
نترسیم از کتاب ترسناک خواندن بچههامان چون با خواندن این کتابها دنیایی را تجربه میکنند که در واقعیت وجود ندارد… نترسیم از در معرض مفاهیم قرارگرفتن، چه انتزاعی و چه واقعیِ ناراحتکنندهای مثل جنگ و بیماری و درد و اعتیاد. بچهها در سن گذار از کودکی به بزرگسالی شیفتۀ مصائب انسانی هستند. غمانگیز و دردناک… اجازۀ تجربۀ این فضاهای چه بسا حزنآلود را به نوجوانهامان بدهیم… نترسیم از اینکه بچهها داستانهای تخیلی و فانتزی میخوانند، تخیل و جادو باعث پویایی ذهن و کشف برخی از ابعاد پدیدههای پنهان انسانی میشود و چه بهتر از اینکه بچهها غرق در مطالعه شوند و فضاهای مورد علاقهشان را تجربه کنند.
از حق نگذریم همۀ خانوادهها هم اینگونه نیستند و آزادی فکر و تخیل و عمل به فرزندانشان میدهند که همین تعداد هر چند محدود، دلیل ادامهدادن من در این راه صعب است. به انتخاب کودکانمان احترام بگذاریم؛ حتی اگر در نظر ما آن کتاب مناسب نیست، فرصت تجربهکردن و آزمودن را سلب نکنیم تا کودکان رشد کنند و ببالند و در نهایت، همگی به کودکانمان ببالیم.
فیلیپ پولمن میگوید: «هیچکس مجبور نیست این کتاب را بخواند. هیچکس مجبور نیست آن را بردارد. هیچکس مجبور نیست آن را باز کند و اگر آن را باز کردید و خواندید مجبور نیستید آن را دوست داشته باشید و اگر خواندید و دوست نداشتید، مجبور نیستید در مورد آن سکوت کنید. میتوانید برای من بنویسید، میتوانید در مورد آن شکایت کنید، میتوانید به ناشر بنویسید، میتوانید مقالاتی در مورد آن بنویسید، میتوانید کتاب خود را بنویسید. شما میتوانید تمام این کارها را انجام دهید، اما تا همین جا حق دارید. هیچکس حق ندارد مرا از نوشتن این کتاب باز دارد. هیچکس حق ندارد از انتشار، خریدار یا فروش یا خواندن آن جلوگیری کند…»