گفتوگو با نویسندۀ رمان «آینهباز»
ناهید فرامرزی: من بدون زن بودنم دیگر من نیستم
زهره مسکنی: ناهید فرامرزی اولین رمان خود با عنوان «برفسوزی» را سال ۹۴ توسط نشر ثالث به بازار کتاب وارد کرد. اما اینک بعد از چهار سال شاهد ورود دومین رمان این نویسنده به بازار نشر هستیم. نشر هیلا به تازگی رمان «آینهباز» را از ناهید فرمرازی منتشر کرده و همین موضوع بهانهای برای گپ کوتاه ما با خانم نویسنده شده است که در ادامه میخوانید:
***
کافه داستان: قرار است به بهانۀ انتشار دومین رمان شما با هم صحبت کنیم. پس اجازه بدهید بدون هیچ مقدمهای بپرسم که «آینهباز» چگونه خلق شد؟
ناهید فرامرزی: واقعیت این است که فکر «آینهباز» مدتها قبل از «برفسوزی» به ذهنم رسیده بود. با وجود طرح کلی کم و کاستیهایی داشت که مانع از نوشتن رمان میشد. انگار هنوز وقت زایش «آینهباز» نبود. با این وجود شروع به نگارش «برفسوزی» کردم. با سپردن رمان اولم به نشر ثالث دوباره به فکر «آینهباز» افتادم. فصلها را نوشتم. چندین بار تا اواسط رمان جلو رفتم ولی موقع خواندن همچنان از فرم روایی قصه ناراضی بودم. برای همین تصمیم گرفتم مدتی کار را کنار بگذارم. حدود یک سال روی فرم مورد نظرم کار کردم. ذهنم را از هر مدل نوشتنی خالی کردم تا بالاخره توانستم به نتیجۀ دلخواهم برسم. جدای از آن یک سال، نوشتن رمان دو سال زمان برد و کتاب برای یک سال و نیم در نشر ماند تا مهر نود و هشت که به چاپ رسید.
کافه داستان: وجه مشترک هر دوی این رمانها نگاه زنانه به درونمایۀ داستان است. این وجه مشترک عمداً انتخاب شده یا داستانهایتان به صورت خودکار به این سمت سوق داده میشود؟
فرامرزی: خیلی جالب و دقیق اشاره فرمودید. به نظرم وقتی زنی دست به قلم میبرد الزاماً نگاه زنانهاش را در نوشتن دخیل میکند. من بدون زن بودنم دیگر من نیستم. این نگاه هم در رمان «برفسوزی» وجود دارد که از نگاه فائزه بیان میشود و هم در رمان «آینهباز» که راوی آن مهرانه است. فائزۀ «برفسوزی» تحت تأثیر واقعهای قرار دارد که در جبهۀ جنگ برایش پیش آمده و تمام سالهای بعد از حادثه را تحت تأثیر قرار داده و مهرانۀ «آینهباز» پس از گذشت سالها همچنان درگیری ذهنی با گذشته و خاطراتش دارد. البته تفاوتی بین این دو زن وجود دارد و آن این است که مهرانه مثل اغلب زنان فقط عذاب میکشد و تحمل میکند ولی مهرانه میجنگد و مبارزه میکند. بازخوردهایی که در همین مدت کوتاه از رمان «آینهباز» و شخصیت مهرانه دیدهام برایم بسیار جالب بوده. سؤالات زیادی دربارۀ مهرانه که چرا این قدر سیاه نوشته شده و خیلی نظرات دیگر. گرچه معتقدم در خوانش یک رمان روندی دو سویه وجود دارد که هم نویسنده و هم خواننده را شامل میشود و هر خوانندهای در بازخوانی رمان نقشی در بازآفرینی آن اثر دارد، ولی من مهرانه را سیاه نمیبینم؛ بلکه زنی را میبینم که تنها برای بهدست آوردن آنچه حق خود میداند تلاش میکند.
کافه داستان: در «آینهباز» حرفهای شخصیتهای فرعی زن از زاویه دید اولشخص و با قلمی متفاوت آورده شده. شما برای نوشتن «برفسوزی» هم از نگاه راوی به عکسهای حاوی خاطرات گذشته استفاده کردید. آیا بازخوردی از کتابِ اول باعث انتخاب چنین گزینه و ساختار متفاوتی برای کتاب دوم شد؟
فرامرزی: بازخورد کتاب «برفسوزی» بسیار عالی بود. البته این موضوع که در جشنوارۀ هفت اقلیم دیده شد و جزء سه اثر شایستۀ تقدیر قرار گرفت هم کمک خوبی برای کتاب بود. در دیدارهایم با خانمها و آقایانی برخورد می کردم که از ادامه «برفسوزی» میپرسیدند. ولی همانطور که گفتم ایدۀ «آینهباز» قبل از «برفسوزی» یعنی حدود ده دوازده سال پیش به ذهنم رسیده بود. اینکه شخصیتها زن هستند و راوی اول شخص بستگی به فضای رمان داشته چنان که در «آینهباز» میبینیم که در زمانهایی خاص راوی دوم شخص شروع به روایت قصه میکند که باز این هم به فراخور فرم روایت و ذهنیت راوی در نظر گرفته شده است.
کافه داستان: چه چیزهایی منبع و منشأ انتخاب موضوع برای نوشتن داستانهایتان میشود؟ شاید از منظر دیگری هم بشود به این موضوع پرداخت که اولین بار چطور شد که به فکر خلق یک داستان افتادید یا چه چیزی عامل ورود شما به دنیای ادبیات داستانی شد؟
فرامرزی: میل به نوشتن را همیشه داشتهام. بنابراین اولین بار را به خاطر نمیآورم. ولی خوب به خاطر دارم در کودکی کتاب قصههایی که مادر برایم میخرید را در دفتری سفید مینوشتم و اواسط قصه شروع به نوشتن از ذهن خودم میکردم و پایان داستانی مورد علاقهام را مینوشتم. یا قصههایی را برای خواهر و برادران کوچکترم تعریف میکردم که ساختۀ خیالاتم بود. اما به طور جدی از سال ۸۸ شروع به پیگیری داستاننویسی و رفتن به کلاسهای رمان و تحلیل داستان کردم. با اساتید خوبی دورههای کارگاهی گذراندم. اساتیدی مثل آقای سناپور، آقای چهلتن و آقای شهسواری و همچنین دورههای داستان کوتاه را با آقای گودرزی و آقای جزینی گذراندم.
کافه داستان: به عنوان یک نویسندۀ زن، به نظر شما مناسبترین شرایط برای نوشتن چیست؟ وقتی مشغول انجام سایر کارهای روزانه هستید، چقدر به نوشتن فکر میکنید؟ و چه مقدار از وقت خودتان را به نوشتن اختصاص میدهید؟
فرامرزی: البته شرایط مطلوب برای هر فرد متفاوت است. برای من زمان مناسب یعنی حالت روحی مناسب. وگرنه در ساکتترین اتاقها و پشت بهترین میز و صندلیها هم دستم سمت قلم نمیرود. به جز این نکته به فضایی ملایم و یک موسیقی آرام و البته لیوانی قهوه احتیاج دارم تا بنشینم و ساعتها صفحه پشت صفحه سیاه کنم. مواقع دیگر مثلاً زمانی که مشغول به کار دیگری هستم به داستانم فکر میکنم. بعضی جایگذاریها را ذهنی انجام میدهم و در آخر همه را روی کاغذ میآورم.
کافه داستان: اگر بخواهید از تأثیرگذارترین کتابها بر نوشتههای خودتان بگویید، آن کتابها چیست؛ نوشتۀ چه کسانی است و چگونه بر نوشتار شما اثر گذاشته؟
فرامرزی: کتاب نقش مهمی در زندگی من دارد. کتابهای رمان و آموزش نویسندگی و خلاصه هر چه به ادبیات و فلسفه مربوط میشود را مطالعه میکنم. بیشتر دوست دارم داستانهایم پشت ظاهری که دارند لایههایی برای خواننده داشته باشند که باعث لذت دوچندان شود. البته قصدم شعاردادن نیست ولی سعی دارم نوشتههایم تنها لذتی صرف و آنی در خواننده ایجاد نکند، بلکه عناصری از خودشناسی و جهانشناسی به مخاطب ارائه بدهد. به خاطر همین روی اسطورهها تأکید زیادی دارم. وقتی برای اولین بار کمدی الهی دانته را خواندم غرق شگفتی شدم. میتوانستم تمام کمبودها و عقدههای انسانی را در میان اساطیر پیدا کنم و فکر میکنم برای هر نویسندهای لازم است کمدی الهی را بخواند. از دیگر کتابها میتوانم صدسال تنهایی مارکز، عقاید یک دلقک هاینریش بل و کل داستانهای بورخس و ونه گات را نام ببرم. البته از متون مقدس هم بسیار سود بردم. مثلاً در رمان «آینهباز» هم از اسطورۀ قابیل و هم از اسطورۀ سیزیف استفاده کردم تا شخصیت مهرانه را قوام بدهم و به وجود بیاورم.
کافه داستان: کار آینده ناهید فرامرزی در حوزۀ ادبیات داستانی چیست؟
فرامرزی: در مورد کارهای آیندهام هنوز تصمیمی ندارم. تعدادی داستان کوتاه که بعضی در مسابقاتی مثل تیرگان برگزیده شدهاند دارم و همچنین رمانی که در نیمههای راه است و به آرامی و سر صبر جلو میرود. رمانی که باز هم دربارۀ زنان و از زبان یک زن است.