
زهره مسکنی
یادداشنی بر رمان «تاریکی معلق روز»، نوشته زهرا عبدی، نشر چشمه
بازخوانی یک رمان رسانهای
اگر چه ممکن است این اصطلاح در دنیای ادبیات از شهرت و مفهومی همهگیر برخوردار نباشد، اما به جرأت میتوان گفت «تاریکی معلق روز» رمانی رسانهای است. این رمان در امتداد قصههایی تو در تو و از طریق شخصیتهایی مختلف وضعیت تأثیرگذاری رسانههایی قدیمی مثل تلویزیون و رسانههایی جدید همچون وبلاگها و سایتها بر افکار عمومی را بررسی کرده و به نمایش گذاشته است. شخصیتهای اصلی رمان، همگی به نوعی مشغول فعالیت در عرصههای رسانهای هستند. آنها یا خبرنگارند یا عکاس یا وبلاگنویس و مجری تلویزیون و رقابت این عناصر در خوراندن خوراک خبری خود به مخاطبان، موضوع اصلی این داستان محسوب میشود.
نویسنده، سوژههای خبری را که اغلب اجتماعی هستند، با روایتهای گاهو بیگاه عاشقانۀ شخصیتها در هم آمیخته تا در بستری از سوژههای جنجالی، رمانی در بطن زندگی شخصیتها را رقم بزند. قاچاق، حبس، زندان، اسیدپاشی، مهاجرت، جنگ و تبعات هر یک از این پدیدههای اجتماعی دستمایۀ زهرا عبدی در آفرینش «تاریکی معلق روز» قرار گرفته است. بخش عمدهای از رمان روایتگر محتوای وبلاگهای شخصیتهاست تا خواننده از طریق این متون وانموده به جزئیات روایات پی ببرد. همین طور شرح برنامههای تلویزیونی با جزئیات پشت و جلوی صحنه و پشت پردۀ چگونگی تهیّۀ این برنامهها از دیگر ابزار پیشبرد داستان است.
دکتر سیدمحمد دادگران در کتاب مبانی ارتباطات جمعی عواملی از قبیل منبع پیام، محتوای پیام، ویژگیهای پیامگیر و محیط یا شرایط دریافت پیام را در اثرگذاری موضوع بر مخاطب مطرح میکند. «تاریکی معلق روز» نمونۀ بسیار روشنی برای تبیین این تئوری است. در بخشهایی از داستان خواننده به وضوح شاهد تهیۀ خبر از منابع غیرموثق و نامعتبری است که به رغم این بیاعتباری باعث ایجاد هیجان در جامعه، سرعت انتشار، عواقب غیرقابل پیشبینی و چه بسا غیرقابل جبرانی میشود که هیچکس در دنیای خبر پاسخگوی آن نیست. در جایی از داستان میخوانیم که دانیال دانشور، وبلاگنویس داخلیِ مورد توجه یک شبکۀ تلویزیونی خارجی، ماجرای حرکت غیرحرفهای همکار و دوست قدیمیاش مبنی بر تهیه و انتشار و پرداختن به دختر تکتیرانداز زیبارویی از اهالی کوبانی را برای مخاطبانش رو میکند. وی با دلایل و مستندات به این نکته میپردازد که اگر چه چنین دختری اصلاً وجود ندارد، اما انتشار همین خبر کذب باعث سربریدن دختری توسط گروه داعش شده که دارای شباهتهای ظاهری به خصوصیات و عکسهای منتشرشده بوده است: «… او بیش از آنچه قربانی شبکههای اجتماعی شده باشد، قربانی دوست خبرنگار من در آن شبکه تلویزیونی شده که مثل آن خبرنگار سوئدی حرفهای کار نمیکنند …» این موضوع در خصوص دو عامل منبع و محتوای پیام، مثالی بارز است که در جایجای داستان با اشاره به نام اوریانا فالاچی خبرنگار مشهور در عرصۀ جهانی بر ضرورت انجام کار خبری حرفهای با استفاده از حضور مستقیم خبرنگار در محل وقوع رویداد خبری تأکید دارد.
در مورد ویژگیهای پیامگیر و محیط یا شرایط دریافت پیام میتوان به بخشهایی از رمان اشاره کرد که مژگان دشتاب مادر ایما علایی را به تصویر میکشد. زنی که سالها آموزگار بوده و همسرش به دلیل آسیب ناشی از جنگ در آسایشگاه روانی به سر میبرد. علاقۀ وافر این زن به خبر و اعتمادش به آنچه از تلویزیون پخش میشود، حکایت از فراوانی جامعۀ مخاطبان این وسیلۀ ارتباط جمعی دارد: «… ایما با خودش فکر کرد که هیچ چیز به جز تلویزیون نمیتواند مادر را وادار کند این قدر سمج به کسی یا چیزی فکر کند. هیچکس به جز یک مجری حتی درجۀ سه نمیتواند او را بخنداند یا بگریاند یا وادارش کند یکهو در یک عملیات شهودی به فقدان شوهرش پی ببرد …»
نویسنده در نوشتن این رمان از تشبیهات بسیار استفاده کرده که در این میان تشبیه گاهوبیگاهِ تهران به عنوان یکی از اماکن وقوع بخش گستردهای از داستان به یک زن، از نکات قابل توجه آن است: «همه چیزِ تهران مثل همیشه سر جای بیجایش بود. کفشهای پاشنهبلند، دامن پر رمز و راز هزارچین، شال ابریشمی لغزان و حتی کیف دستی قرمز کوچک عشوهاش.» یا در جای دیگری میخوانیم که: «از آن بالا به تهران نگاه میکند که در ساعت پنج صبح تابستان مثل زن کارمندی است که سرش را به شیشۀ تاکسی تکیه داده و با آن مقنعۀ تیره و صورت پفکرده و نگاه به دوردستهای گُم، کمتر مردی به او رغبت دارد …» این توصیفها و بسیاری موارد از همین دست «تاریکی معلق روز» را به یک رمان شهری نیز نزدیک کرده که با پرداختن به برخی فضاها و هویتهای شهری نظیر تونل توحید و برج میلاد، اشکال گوناگونی از ساختار و پدیدههای جوامع انسانی را در لفافۀ رمان به خواننده نمایانده است.
از سوی دیگر به نظر میرسد نویسنده خواسته است با بهرهگیری از این مصادیق و ترکیب آنها با جریانات پوشالی رسانهای، دروغِ پنهان شده پشت این همه مظاهر شهری و متمدّنانه را عامل مخفیکاریها و بیاعتمادی انسانها به یکدیگر عنوان کند. ایما علایی در عین مراقبت شدید از والدین، مقاصد خود را از مادرش پنهان میکند و به کادر پزشکی پدرش اعتماد ندارد؛ آتنا و پریسا فرنود، خواهران دوقلوی همیشه همراه، جایی از زندگی مسیر خود را به سبب همان ناراستیها از هم جدا میکنند؛ استاد دانشگاه، سالهای سال به هر زن و مرد سر راهش نارو زده و البته که جایی از داستان هم چوب رفتار خود را میخورد اما آنچه مسلم است این رمان نمونهای از جامعهای سرشار از بیاعتمادی آدمها به یکدیگر است. آدمهایی که چه وکیل باشند و چه مدیر مدرسه یا پزشک و خبرنگار و استاد و طراح لباس و … به روی هم لبخند و در عین حال از پشت به یکدیگر خنجر میزنند. آنها حتی به جانبازان جنگ هم رحم نمیکنند و جریان ساکنان آسایشگاه روانی در خلال رمان شاهدی بر همین مدعاست: «آن تکّه از تهران که بیمارستان در آن واقع است، تکّه زمین بسیار محبوبی است و چنان که عادت همۀ زمینخواران در تمام شهرهای بزرگ دنیاست، تمام تلاششان را میکنند تا همه آن تکّه زمین و ساکنانش را فراموش کنند …» اینجاست که میتوان گفت فراموشی نقطۀ پایانی برای گسترش بیاعتمادی اجتماعی در جامعه میشود تا سبب افزایش فعالیتهای فردگرایانۀ غیرحرفهای و کاهش فعالیتهای جمعیِ صادقانه شده و تهدیدی برای انسجام اجتماعی باشد.
در جمعبندی این نوشتار میتوان یادآور شد که داستان به عنوان زیرشاخهای از ادبیات میتواند خود ابزاری رسانهای برای انتقال پیامهای لازم به جامعه باشد. به عبارت دیگر، رمان نیز نوعی متن ادبی است که رد پای ایدئولوژی و منطق همسو با اجتماع در آن وجود داشته و خواهناخواه متأثر از واقعیتهاست. «تاریکی معلق روز» رمانی مناسب برای مطالعات بین رشتهای علوم ارتباطات و ادبیات داستانی است که در عین تفسیر کارکردهای رسانهای، علاوه بر ایجاد فرصتی برای گذران اوقات فراغت، زیر پوست یک سری خردهداستانهای قابل توجه، بیانگر نقش رسانه در آگاهیبخشی به مخاطبان در خصوص واقعیتهای ناگزیرِ زندگی امروز است.