
گفتوگو با منیرالدین بیروتی دربارهی «ادبیات داستانی در سالی که گذشت»
رضا فکری: برای مرور آنچه بر ادبیات داستانی سال ۱۳۹۷ گذشته است به سراغ منیرالدین بیروتی رفتهایم. هم آنقدری جوان است که نسلهای نوی داستاننویس را بفهمد و هم آن اندازه تجربهی نوشتن پشتش هست که حرفهای از سر پختگیاش را بشود گوش گرفت. نویسندهای که با چاپ داستان کوتاهی در مجلهی آدینهی سال هفتادوشش، پا به عرصه گذاشت و تا به امروز چندین رمان و مجموعه داستان از او به نشر رسیده است. او اگرچه خود در دورههای شکوفایی جایزهی گلشیری با مجموعه داستان «تک خشت» و با رمان «چهار درد» از بهترینهای گلشیری بوده است اما جایزه گرفتن یا نگرفتن را از الزامات دیده شدن آثار ادبی نمیداند، استقبالهای مردمی از کتاب را به معنای رونق ادبیات و داستان در نظر نمیگیرد و از تیراژ اندک کتابهای تالیفی گلهمند است. بیروتی از فضاهای مجازی هم چندان دل خوشی ندارد و از اینکه نویسنده در نقش بازاریاب و ویزیتور در این محیطها ظاهر میشود تا بتواند کتابش را به فروش بیشتری برساند شاکی است. نویسندهای که انسان بودن را اول شرط نویسندگی میداند و او را میتوان از نسل نویسندگان پایبند به اصول در نظر گرفت. گفتوگو با منیرالدین بیروتی را در ادامه میخوانیم:
***
رضا فکری: در سالی که گذشت، کتابفروشیهای تهران، با انواع شیوههای راهاندازی خیریههای کتاب، برگزاری جلسات نقد، رونمایی، داستانخوانی و تخفیفهای پشت جلد، مخاطب بسیاری را به خود جلب کردند. به نظر شما سال ۱۳۹۷ آیا سال پر رونقی برای کتاب بوده؟ و آیا فکر میکنید حالا دیگر میتوان فعالیت در زمینهی کتاب را یک بیزینس سودآور دانست؟
منیرالدین بیروتی: من هیچ آمار درستی از این چیزی که گفتی ندارم و جایی ندیدم. یعنی نمیتوانم مقایسهای بکنم. ضمن این که خیلی مطمئن نیستم کتابفروشی و بازار خوب کتاب ربطی به ادبیات داشته باشد. منظورم ادبیات معاصر خودمان است. یعنی استقبال از کتاب لزومن به معنای رونق گرفتن ادبیات معاصر و داستان معاصر ما نیست. چون من حتی از بعضیها تیراژ صدتا و صد و پنجاه نسخه هم شنیدهام و خب این برای مملکت هشتاد میلیونی یک مضحکهی تمام عیار است.
فکری: شما چهار مجموعهداستان و سه رمان را تا به امروز منتشر کردهاید و برای مجموعه داستان «تک خشت» هم جایزهی بهترین کتاب دورهی چهارم گلشیری را دریافت کردهاید و به نوعی میشود گفت که در زمان مناسب دیده شدهاید. البته با یأس ناشی از نادیده گرفته شدن نویسندههای جوانتر هم آشنا هستید که گاه آنها را به بداخلاقی، پرخاش و رفتارهای غریب وامیدارد. امسال شاید بیشتر از هر زمان دیگری با تبعات منفی این ناامیدی مواجه بودهایم. به نظر شما با چه ساز و کاری میتوان از این موج سرخوردگی کاست؟
بیروتی: این که میگویی دیده شدهام راستش خیلی نمیفهمم یعنی چی. توسط کی دیده شدهام؟ سه یا چهارتا داور؟ یک جایزه؟ این که کسی جایزه بگیرد یعنی دیده شدن؟ این همه نویسنده جایزه گرفتند و حالا کسی اصلن نمیداند مردهاند یا زنده. پس دیده شدن به جایزه گرفتن یا نگرفتن نیست. وای به حال نویسندهای که جایزهها و رای سه تا داور معیار نوشتن و زندگی ادبیاش بشود؛ باید فاتحهاش را خواند. اگر میدانی که نوشتنات تمام زندگیات و تمام بودنت شده و بدون نوشتن نمیتوانی نفس بکشی دیگر چه کار داری جایزه بگیرد کتابت یا نگیرد؟ دیده بشوی یا نشوی؟ این حرفها را نمیفهمم و راستش یک وقتهایی وقتی میبینم بعضیها برای جایزه چه اندازه حقارت به خودشان روا میدارند شک میکنم به انسانیتشان… نویسندگیشان که هیچ. نه عزیز جان. اول باید انسان بود بعد نویسنده…
فکری: امسال هم فعالیتهای مجازی همچنان تعیینکننده و موثر بودند، چنانکه گاه کتابی را که نه نظر منتقد را به خود گرفته و نه در لیست کاندیداهای جایزهها بوده، بر صدر نگاه مخاطب نشاند و به چاپهای چندم رساند. در چنین اوضاع و احوالی نویسندهای چون محمدرضا صفدری که در فضای مجازی حضور ندارد، خود را شکستخورده میداند و ایراد کممخاطبیاش را در کار خودش جستوجو میکند. به نظر شما آیا نویسنده باید همسو با این جریانها و نزدیک به چشمها و دهانهای مجازی باشد بلکه خریداری برایش پیدا شود؟
بیروتی: من با این حرفت موافقم که شبکهی مجازی الان و در حال حاضر شده ویترین خیلیها. کتاب و غیر کتاب هم ندارد. ببین ناشر سرمایهگذاری میکند روی یک کتاب و میخواهد پولی که گذاشته برگردد. طبیعیست که تبلیغ کند. پس زورش را میزند که کتاب را عرضه کند و تقاضا برایش بسازد… این کار ناشر است. اما اینجا همه چیز برعکس شده. نویسنده دارد زور میزند که کتابش را بفروشد و خب وقتی نویسنده میشود بازاریاب و ویزیتور و… دیگر خودت تا تهاش را بخوان. یک همچین نویسندهای دیگر به مغز خواننده فکر میکند؟ او افتاده دنبال فروش و رساندن کتابش به چاپ چندم… این جاست که حقارتها شروع میشود. میبینی حاضر میشود تن به هر کثافت و پلشتی بدهد و هزار جور دروغ بگوید تا کتابش را بفروشد و جیب خواننده را خالی کند… خودم شاهد بودم یک جاهایی که پاری نویسندهها چه خفتهایی به خودشان روا میداشتند تا زودتر نسخههای کتابشان تمام بشود و برود برای چاپ چندم. خب حالا کار آسانتر شده. شبکه های مجازی… هر بساز بفروشی میآید خودش را عرضه میکند. بیاحترامی به هیچکس نمیکنم اما تعریف نویسنده برای من یک چیز دیگر است. اینها هرچی که هست ادبیات و نویسندگی نیست.

وای به حال نویسندهای که جایزهها و رای سه تا داور معیار نوشتن و زندگی ادبیاش بشود؛ باید فاتحهاش را خواند. اگر میدانی که نوشتنات تمام زندگیات و تمام بودنت شده و بدون نوشتن نمیتوانی نفس بکشی دیگر چه کار داری جایزه بگیرد کتابت یا نگیرد؟ دیده بشوی یا نشوی؟ این حرفها را نمیفهمم و راستش یک وقتهایی وقتی میبینم بعضیها برای جایزه چه اندازه حقارت به خودشان روا میدارند شک میکنم به انسانیتشان…
فکری: تبلیغ محصول از اصول اولیهی هر بازاری است و در مقولهی کتاب هم بدون شک به بالا رفتن تیراژ کمک بسیاری میکند. مخاطب ادبیات داستانی در چند سال اخیر، نمود این تبلیغ را در مواجههی با نویسندگانی به شکل برندهای تازه تجربه کرده است. تا چه اندازهای این برندسازیها را متناسب با سطح فنی کتابها میدانید؟
بیروتی: فقط یک چیز میگویم چون در جواب سوال قبلی فکر کنم توضیح دادم. ببین هرجا یک چیز اصلی کم باشد یا نباشد مجبوری با تبلیغ پرش کنی… نود درصد تبلیغ یعنی ایجاد نیاز کاذب.
فکری: امسال نام شهریار مندنیپور با رمان «ماهپیشونی» دوباره به میان آمد که پیش از این هم از او رمان «سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی» منتشر شده بود. کتابهایی که اگرچه به فارسی نوشته شدهاند اما به زبان انگلیسی منتشر میشوند و مخاطبِ داخل ایران به آنها دسترسی ندارد. به نوعی میتوان گفت که ارتباط مندنیپور با مخاطب فارسیزبان کاملا گسسته شده است. این مدل نوشتن و انتشار آثار تازهی او را چطور باید تفسیر کرد؟
بیروتی: مندنیپور خودش را در ادبیات داستانی ما تثبیت کرده و جاش محکم است. این که حالا نوشتههاش را خارجیها میتوانند بخوانند و من همزبان او نمیتوانم یعنی چقدر مملکت ما و فرهنگ ما منحط شده. به گمانم این مشکل مندنی نیست. مشکل ما و مملکت ماست که با انتخاب غلط خودمان را از خیلی چیزها محروم کردیم و میکنیم. حق طبیعی مندنیست که بخواهد جهانی باشد و نوشتههاش را همهی دنیا بخوانند. کدام نویسندهای را میشناسی که این را نخواهد؟ اما وقتی توی این مملکت حتی برای یک ویرگولات هم چند جفت چشم در کنج و پسله ها هستند که مراقباند خب معلوم است که تن میدهی به غربت و هزار بدبختی دیگر…
فکری: گلی ترقی با رمان «بازگشت» نام آشنای دیگر امسال بود. البته به نظر میرسد آثار تازهی او مخاطبی را که با نوستالژی گذشته به سراغش میرود، چندان راضی نمیکند. فکر میکنید این تغییری است که در دو سه کتاب اخیر گلی ترقی پدید آمده؟ یا اینکه ذائقهی مخاطب امروزی عوض شده؟
بیروتی: راستش من خیلی با نوشتههای خانم ترقی حال نمیکنم. بنابراین ضمن احترام به این نویسندهی بزرگوار ترجیح میدهم سکوت کنم…
فکری: محمود دولتآبادی هم امسال با کتاب «طریق بِسمل شدن» با جلد گالینگور و شومیز و در تیراژ وسیع دوباره به ویترین کتابفروشیها برگشت و شکی هم نیست که آثار او فارغ از هر کیفیتی میفروشند. بفرمایید شما دولتآبادی را در این کتاب چطور میبینید؟
بیروتی: راستش من نتوانستم این کتاب را بخوانم. زورم را زدم. نشد. نمیشود… یعنی نمیتوانستم نویسندهی «جای خالی سلوچ» را توی ذهن داشته باشم و این کتاب را بخوانم… پس ترجیح دادم نخوانم.

نویسنده دارد زور میزند که کتابش را بفروشد و خب وقتی نویسنده میشود بازاریاب و ویزیتور و… دیگر خودت تا تهاش را بخوان. یک همچین نویسندهای دیگر به مغز خواننده فکر میکند؟ او افتاده دنبال فروش و رساندن کتابش به چاپ چندم… این جاست که حقارتها شروع میشود. میبینی حاضر میشود تن به هر کثافت و پلشتی بدهد و هزار جور دروغ بگوید تا کتابش را بفروشد و جیب خواننده را خالی کند…
فکری: ترجمهی آثار فارسی به زبانهای دیگر هم امسال پی گرفته شد. از جملهی این کتابها میتوان به ترجمهی فرانسهی «گراف گربه»ی هادی تقیزاده اشاره کرد. به نظر شما چه معیارهایی برای انتخاب این آثار باید در نظر گرفته شود و به عبارتی داستان ایرانی باید دارای چه ویژگیهایی باشد تا بتواند در آن سوی آبها هم مخاطب خود را پیدا کند؟
بیروتی: وقتی نگاه تازه و شکل تازه بیافرینی دنیا تو را روی سرش میگذارد.
فکری: امسال «روی ماه خداوند را ببوس» از مصطفی مستور به چاپ هفتادودوم رسید. اقبال مخاطب به این چنین کتابی را در چه مولفههایی میبینید؟
بیروتی: خب مخاطب ایرانی از این کتابها دوست دارد. باید مولفههاش را یکی یکی لیست کرد برای آنهایی که دارند خودشان را میکشند تا کتابشان به چاپ چندم برسد… انشالله برسد به چاپ هفتصدم
فکری: جایزههای ادبی خصوصی اغلب از کسری بودجهی اجرایی خود نالیدهاند و از پس هزینههای اجراییشان به سختی برآمدهاند. این البته یک سوی ماجراست. امسال اما به وضوح و مستند مشخص شد که جایزههای دیگری هم هستند که با بودجههای قابل توجه و البته به صورت چراغ خاموش در این عرصه فعال هستند. شما که طی این سالها داور جایزههای ادبی بودهاید و با چند و چون فعالیتشان آشنایی دارید این دوگانگی را چطور ارزیابی میکنید؟
بیروتی: دربارهی جوایز حرفی ندارم… جز این که تا قیامت به ته و تو هاش حرف و حدیث هست.
فکری: در گذشته کارکرد اصلی جایزههای ادبی را کشف استعدادهای گمنام میدانستند. موضوعی که ظاهرا دیگر دغدغهی اغلب جایزهها نیست. شما فکر میکنید این کشف را باید چه نهادی بر عهده بگیرد؟
بیروتی: کشف استعداد؟ اگر پنجاه سال بعد باز کسی کتابت را خواند معلوم میشود خرده استعدادی داری. اگر صد سال بعد کتابت ماند و خوانده شد یعنی آدم مستعدی بودهای…

مندنیپور خودش را در ادبیات داستانی ما تثبیت کرده و جاش محکم است. این که حالا نوشتههاش را خارجیها میتوانند بخوانند و من همزبان او نمیتوانم یعنی چقدر مملکت ما و فرهنگ ما منحط شده. به گمانم این مشکل مندنی نیست. مشکل ما و مملکت ماست که با انتخاب غلط خودمان را از خیلی چیزها محروم کردیم و میکنیم. حق طبیعی مندنیست که بخواهد جهانی باشد و نوشتههاش را همهی دنیا بخوانند.
فکری: بسیاری اعتمادشان را به خروجی جایزههای ادبی از دست دادهاند و عمدتا بر مبنای فتوای شخصی دست به انتخاب کتاب میزنند. فکر میکنید جایزههای ادبی هنوز بر میزان فروش کتاب و جذب مخاطب موثرند؟
بیروتی: دنیای بدون جوایز را خیال کن عزیز جان… دنیایی پاک و درست. دنیایی که در آن کتابها خودشان حرف میزنند… و هیچ کتابی جز خودش سخنگویی ندارد.
فکری: ژانرنویسی هم سال بسیار پر بحثی را پشت سر گذاشت. چه از انتشار سلسلهآثاری که حمایت ناشر را هم با خود داشت و چه از جایزهای با عنوان «گمانهزن» که مختص به آثار ژانر راهاندازی شد. شما همچنان به این جریان بدبین هستید ؟
بیروتی: حرفهام را قبلن زدهام در بارهی این موضوع… یک دکان دو نبش برای آنهایی که به دنبال نام و ناناند… هر وقت کسی بدون دریافت یک ریال در این زمینه کاری کرد تازه باید بهش بگویی استاد، عزیز، رفیق، جانا پنجاه سال عقبی از زمانه…
فکری: موج توجه به نویسندگان عامهپسند که از چند سال پیش و پس از درگذشت مرحوم فهیمه رحیمی به راه افتاده بود، امسال مرحلهای فراتر رفت. تشکیل انجمن نویسندگان عامهپسند اتفاق دیگر امسال بود و راهاندازی جایزهای با عنوان «لیلی» که اختصاص به آثار عاشقانه دارد، به نظر شما این اتفاق را میتوان به عنوان بارقههایی از هویت تازه برای نویسندگان این طیف در نظر گرفت؟
بیروتی: این را نشنیده بودم و حالا از تو میشنوم. اتفاق خوبیست. ضمن این که به نظرم باید مجسمهای از طلا از خانم فهیمه رحیمی درست کنند و خیلیها هر روز به او ادای احترام کنند… هم شرافت داشت و هم بزرگوار بود.
فکری: شما هم امسال نوشتن رمانتان را با عنوان «بحر و نهر» به اتمام رساندید. بفرمایید کتابتان در چه مرحلهای از انتشار قرار دارد؟
بیروتی: دادمش به نشر نیلوفر، تا چه پیش آید.
فکری: عباس عبدی نویسندهای بود که امسال به طور ناگهانی از میانمان رفت. حرفی از او اگر هست بگویید؟
بیروتی: من فقط برایش آرامش میخواهم و میگویم خوشا به حالت مرد بزرگ. گاهی یادی هم از ما بکن… همین.

دنیای بدون جوایز را خیال کن عزیز جان… دنیایی پاک و درست. دنیایی که در آن کتابها خودشان حرف میزنند… و هیچ کتابی جز خودش سخنگویی ندارد.
عکسها از آیت دولتشاه