
فاطمه بهروزفخر
هر خبرنگار و روزنامهنگاری که در حوزه فرهنگ و بهویژه کتاب قلم میزند و گزارش تهیه میکند، خوب میداند که گاهی پیدا کردن سوژههای بکر که مثل همان سوژههای قدیمی و تکراری مانند «جشن امضای فلان نویسنده»، «رونمایی از کتاب فلان» و… نباشد، کار سختی است.
من مدتها بود که عادت داشتم دنبال سوژههای کتابی و مربوط به کتاب باشم. بارها و بارها از اولین کتابفروشیهای محله، نویسندهها، مترجمها و… گزارش گرفته بودم. آن هفته تمام سوژههایم ته کشیده بود. اضطراب و نرساندن گزارش در روز موعود، بلای جانم شده بود. دست آخر یکی از دوستانم که از اوضاع نداشتن سوژه برای نوشتن گزارش خبر داشت، تماس گرفت و گفت برایت سوژه پیدا کردم. نپرسیدم چه سوژهای. هر چیزی که بود، از آن سوژه میساختم. فقط گفت خانمی یک کتابخانه کوچک راه انداخته. باز هم نپرسیدم، چطور یا کجا. آدرس را گرفتم و راهی شدم.
برج بزرگی بود؛ در یکی از مناطق تازهساز تهران. تماس گرفتم و در لابی منتظر شدم. کتابخانه همانجا بود. در لابیِ برجی بلند با تعداد ۲۳۰ واحد. کتابخانه کوچکی نبود. فضای خالی لابی پر شده بود از قفسههای کتاب و تخته شاسی عکس نویسندهها. دفتر و خودکار و ریکوردر را درآوردم. نزدیک کتابخانه شدم و خودم را سرگرم کردم تا خانمی که سوژه گزارشم بود، از راه برسد. هر جور کتابی توی کتابخانه بود. از کتابهای آشپزی و خانهداری گرفته تا رمانهای مؤدبپور و هفت جلد کلیدر. از چندوچون گزارش و سوژهام اطلاع دقیقی نداشتم. نمیدانستم دقیقاً قرار است با چه کسی صحبت کنم. مدیر برج، کسی که اینجا را درست کرده، همسایهها یا…؟ برای همین منتظر ماندم. درِ آسانسور که باز شد، خانمی حدوداً چهل ساله بیرون آمد. بعد از سلام و احوالپرسی کتابهای توی دستش را در قفسههای خالی جا داد و مقابل من نشست تا مصاحبه را شروع کنیم.
خانهدار بود. بعد از ازدواج دیپلمش را گرفته بود و بهخاطر پنجتا بچه قدونیمقد دیگر ادامهتحصیل نداده بود. اما دلسپردۀ کتاب بود. خودش میگفت کتابخانه کوچکی در خانه دارد، اما در بیشتر کتابخانههای شهر مثل کتابخانههای وزارت ارشاد، شهرداری و… عضو است. غصهاش این بود که بهخاطر نداشتن تحصیلات نمیتواند توی کتابخانه ملی عضو باشد. مصاحبه سه ساعت تمام طول کشید و برایم تعریف کرد که با چه انگیزهای این کتابخانه را در لابی برجی که در آن ساکن هستند، راهاندازی کرده است.
هر مادر، یک مروج کتاب
بارها و بارها دربارۀ نقش مادر و پدر در تربیت فرزندان شنیدهایم. در اصل فرزندان، آیینۀ تمامنمای پدر و مادرشان هستند و در آینده شبیه پدر و مادرشان میشوند. البته در این میان، باید به نقش و تأثیر بیشتر مادر در تربیت فرزندان توجه داشت. فرزندان یک خانواده بیشتر از اینکه در کنار پدر، لحظههایشان را بگذرانند، در کنار مادر هستند و از او الگو میگیرند. با این توضیحات میتوان انتظار داشت که یک مادر تا چه میزان میتواند در تربیت فرزندی یا خانوادهای کتابخوان تأثیر داشته باشد. خانمی که با او بهعنوان مؤسس یک کتابخانه کوچک محلی مصاحبه میکردم، اعتقاد داشت تأثیر علاقه به کتاب را در فرزندانش دیده است. او میگفت همسرش اگرچه مثل خودش کتاب نمیخواند و شغلی آزاد دارد، ولی بارها و بارها به من و بچهها برای خرید کتاب پول داده است و بابت این مسأله ناراحت نیست یا غر نمیزند. میگفت همسرم میبیند که چقدر من و بچهها با کتابها خوشیم و مثلاً دغدغه مسافرتها یا خریدهای آنچنانی را نداریم و وقتمان را با کتاب میگذرانیم.
خرید کتابخانه برای سیسمونی یا جهیزیه
این روزها همه ما شاهد مراسمها و صرف هزینه بهمناسبتهای مختلف هستیم. افراد کتابخوان و بهخصوص زنان و مادران علاقهمند به کتاب میتوانند چنین فرصتهایی را غنیمت بدانند و بدون همسو شدن با دیگران تلاش کنند تا در این فرصتها به کتاب و کتابخوانی توجهی نشان بدهند و دیگران را نیز متوجه این اهمیت کنند. «بهشت میشه اگر هر مادری توی جهیزیه به دخترش کتابخونه هم بده.» این را او میگوید که ساعتها دربارۀ کتاب با یکدیگر به گفتوگو نشستهایم. او متعقد است فرهنگ کتابخوانی با همین قدمهای کوچک و از خانه شروع میشود. «زمان ازدواج من نشد. نشد که کنار جهیزیه یک کتابخونه هم داشته باشم، اما موقع ازدواج دختر اولم، قبل از هر چیزی یه کتابخونه کوچیک و جمعوجور براش گرفتم که توی مستأجری هم بتونه ازش استفاده کنه.» بعد از این گفت که قصد دارد موقع خرید سیسمونی هم بهجای اسباب بازیهای بدون استفاده و کنار تخت و کمد، برای نوهاش هم کتاب بخرد و هم کتابخانه کوچکی که از همان کودکی با کتاب بزرگ شود.
تسهیل عضویت در کتابخانهها یا خرید کتاب برای زنان خانهدار
نمیتوان منکر این بود که گاهی هزینه خرید کتاب میتواند برای خانوادهای زیاد باشد و برای همیشه از خیر آن بگذرد. البته باید به این موضوع هم اشاره کرد که عموماً افراد کتابخوان برای خرید کتاب برنامه دارند و از خرجهای دیگرشان برای این امر میگذرند. خانمی که به عشق کتاب و تشویق زنان خانهدار همسایهشان کتابخانهاش را به لابی برجشان آورده بود، میگفت: «گاهی خرید کتاب هم برای من و هم برای بچهها هزینه زیادی داره و من چون شاغل نیستم، این موضوع بیشتر اذیتم میکنه. برای همین ترجیح میدم برای بچهها کتاب بخریم اما خودم از کتابخونهها، کتاب به امانت بگیرم.» البته او به هزینه رفتوآمد به کتابخانهها و حق عضویت هم اشاره داشت. با توجه به این موضوع میتوان از متولیان فرهنگی و دستاندکاران حوزه کتاب انتظار داشت که شرایط عضویت مادرانی که مثلاً همراه کودکشان برای عضویت به کتابخانه مراجعه یا زنان خانهداری که بهطور مرتب از کتابخانههای عمومی استفاده میکنند، کمی آسانتر شود یا حتی طرح تخفیف کتابها برای مادران یا زنان خانهدار علاقهمند بیشتر از بقیه باشد. از آنجاییکه زنان خانهدار منبع درآمدی ندارند، با چنین شرایطی میتوان آنها را در حوزه کتاب و کتابخوانی فعال نگه داشت.
هر ساختمان، یک کتابخانه
شاید دیدن کتابخانه در مراکز عمومی یا حتی ساختمانها و منازل مسکونی در کشورهای توسعهیافته امری بدیهی باشد اما با تأسیس چنین کتابخانههای کوچکی در ساختمانهای محلههای شهر در بلندمدت میتوان شاهد افراد کتابخوانی بود که هر روز اندکی از وقتشان را برای کتابخوانی صرف میکنند. او از انگیزهاش برای این کار گفت و دلیلش را برای اینکه کتابخانهاش را به اینجا منتقل کرده، شرح داد: «راستش زیاد امیدوار نبودم که اهالی ساختمون از این کار استقبال کنن، اما وقتی با مدیر برج صحبت کردم، موافقت کرد. هر روز بخشی از کتابها رو میآوردم پایین و میچیدم توی قفسهها. تا اینکه اینجا کمکم درست شد. روزهای اول گاهی صبحها خودمم میاومد همینجا و روی مبلها مینشستم و کتاب میخوندم. کمکم تعجب اهالی کم شد و دیدم که خانمهای همسایه وقتهایی که از خرید یا مدرسه بچهشون برمیگردن، یه سری هم به اینجا میزنن. میبینید که حالا استقبال کمی بهتر شده.»
راست میگفت. همان چند ساعتی که ما آنجا نشسته بودیم، چند نفر برای پس دادن کتاب آمدند. چند نفری هم کتاب برداشتند و اسم خودشان و کتابها رو توی دفتر امانت نوشتند.