
مرتضی تقدسی
ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب عنوان کتابی است که لوئیس کارول در سال ۱۸۶۵ آن را نوشت. داستانی مملو از تمثیل و نشانه که هم برای بزرگسالان و هم کودکان جذاب بود. طی صد و پنجاه سال گذشته، نه تنها این داستان و ادامه ی آن؛ آن سوی آیینه ، بارها تجدید چاپ شده است، بلکه آلیس به صورت شخصیتی مستقل از داستان، در رمانها، داستانها، اشعار، نمایشنامه ها و فیلمهای سینمایی و انیمیشن نیز حضورداشته است که این خود نشان از شخصیت پردازی قوی و داستان سرایی صحیح کارول دارد.
اما در این میان، آلیس با دنیای سینما به گونه ای متفاوت و شاید اثربخش تر ظاهر می شود. شخصیتی که گاهی نماد رشد و بلوغ دختران است و گاهی شجاعت و جسارت را به آنها القا می کند.
از ابتدای قرن بیستم و با اختراع سینما ، آلیس همواره دستمایه ی ساخت فیلمهای متعدد سینمایی بوده و شاید این داستان سرآغاز شکل گیری ژانر فانتزی باشد.
ابتدا در سال ۱۹۰۳ ، سسیل هپورت فیلمی صامت بر پایه ی این داستان ساخت که مورد استقبال عموم قرار گرفت ، سپس در سال ۱۹۱۰ ، ادوین پورتر ، فیلمی کوتاه با مدت زمان ده دقیقه را کارگردانی کرد که هم اسمش و هم شخصیت اصلی آن، آلیس بود. اما پر شور ترین شروع و خاطره انگیزترین آنها را کمپانی والت دیزنی با انیمیشنی با همین نام داشت که تقریباً آلیس را جهانی کرد . انیمیشنی ۷۵ دقیقه ای که نخستین بار در سال ۱۹۵۱ در لندن به نمایش درآمد و از آنجا بود که شخصیت آلیس و تصاویر آن (بر روی اقلام مختلف) محبوبیتی همه گیر پیدا کردند. طی سالهای پس از نگارش داستان توسط کارول ، فیلمهای بسیاری با اقتباس از آن ساخته شده که تقریبا تمامی آنها بر یک خط داستان تاکید دارند و استوار هستند. اما کارگردانی در هالیوود، آلیسش را از دیدگاه و سبک فکری خود می سازد که همچون آثار دیگرش، جهان سینما را تحت تاثیر قرار می دهند.
تیم برتون در سال ۲۰۱۰ آلیسی را خلق کرد که دیگر دوران کودکی را پشت سر نهاده و دختری بالغ است که اکنون خواستگاری هم دارد.
آلیسِ برتون، عاقل تر از کودکی اش است و پس از اولین دیدار از سرزمین عجایب، که ۱۰ سال قبل اتفاق افتاده ، او همچنان خواب آن لحظات را می بیند. او برای گریز از ازدواجی که هرگز راضی به انجام آن نیست، در پی خرگوش سفیدی میرود که در واقع برای بازگرداندن و یاری جستن از آلیس به سراغ او آمده است. آلیس دیگر بار پا به سرزمین خوابهایش می گذارد. سرزمینی که دیگر همانند ده سال گذشته نیست و دچار تغییرات وسیعی شده است. دو ملکه ی سرخ و سفید علیه هم در حال توطئه هستند و هر یک در پی شکست دادن دیگری برای تصاحب ملکه ی اصلی سرزمین عجایب. ملکه ی سفید دیگر بر تخت پادشاهی نیست و منتظر گودویی است که او را به جایگاه سابقش بازگرداند.
کارکتر ها اما همچنان همانند سابق حضور دارند و حتی رفتاری همچون ده سال قبل را از آنها شاهد هستیم، البته به غیر از آلیس که اکنون دیگر کودک ده سال قبل نیست ، هرچند که کودک درونش که زاییده ی تفکرات برتون است همچنان شیطنت های خود را دارد. او دوران بلوغ را پشت سر نهاده و با نگاهی متفاوت به سرزمین عجایب برتون پا می گذارد . سرزمینی که اینبار ، سرزمین معرفت است. جایگاهی برای شناخت درونیات. او که گریزان از خواستگاریست که معنای عشق را درک نمیکند، در سرزمین عجایبِ دگرگون شده، معشوق و دلبر دیگرانی می شود که بعضی از آنها از دسته ی بدان و بعضی هم در جبهه ی ملکه ی سفید هستند.
در دنیای جدیدی که برتون خلق می کند، همچون دیگر آثارش، کاراکترهای غیر انسان نقشی پررنگ دارند. او اینبار شاید راهی آسان تر را جهت خلق شخصیت هایش طی نموده است و با زیرکی و توانایی ای که دارد در شخصیت پردازی از خصوصیات کاراکترهای داستان کارول به خوبی بهره برده است و بیشترین توان و زمانش را برای خلق فضا بکار گرفته است. او در گذشته هم چنین برخودهایی با شخصیت های رمانهای فانتزی و اسطوره ای داشته است. در اسلیپی هالو و سوئینی تاد شاهد دگرگون ساختن رفتار شخصیتها بوده ایم. اما در آلیس کار کمی سخت تر است، زیرا با داستانی مواجه است که اکثر مخاطبانش یا آنرا شنیده اند و یا دیده اند. به همین منظور شخصیت ها را دگرگون نمی کند ، بلکه با دادن زمانی ده ساله، چنین وانمود می کند که در این مدت اتفاقاتی برای آنها افتاده که ممکن است برای هر شخصی پیش آید.
آلیسِ برتون بر خلاف شخصیتهای دیگر آثار او سعی می کند منزوی نباشد. آلیس او قصد دارد بلوغش را به رخ بکشد. به همین منظور به سپاه سفیدی ها ملحق می شود و به جنگ سیاهی ها می رود. اکنون دیگر قصه ی پریان را باید فراموش کنیم. داستان را باید با بلوغ برتون مشاهده کرد و نه آلیس، که این البته از معدود ضعفهای این اثر است.
برتون از آلیسِ تازه بالغ ، منجی ای می سازد که با تمام کودکیِ درونی اش بر بلوغ دشمنان پیروز می شود. منجی ای که دیگر همچون گذشته شاد و سرخوش نیست و سعی می کند برای قدمهای بعدی، بیاندیشد که البته کاملاً چهره ای از برتون را در پسِ ذهن آلیس شاهد هستیم.
برتون از نماد شناسی و تمثیلهای داستان بخوبی بهره برده است. جنگل که همواره نمادی از ناآگاهی و ورود به آن، آغاز شناخت بوده است، محلی است برای وارد شدن به فضای برتونی. کلاهدوز که نشان از انسان محصور است –اسیر تمایلات- اقدام به برونگرایی می کند و حداقل سعی دارد از بند تمایلاتش خارج شود. پیروزی بر اژدها هم کنار زدن ترس از تفکرات آلیس را به نمایش می گذارد و همانطور که در سکانسهای پایانی شاهد هستیم، او به راحتی دست رد بر سینه ی خواستگارش می زند. سفید پوشان ملکه ی سفید را با ذاتی پاک و قلبی مهربان به تصویر می شکد که البته گهگاهی از آنها رفتاری احمقانه هم سر می زند. در جبهه ی روبرو تمام سربازان نقاب بر چهره دارند. برتون قلبهای ایشان را به چهره آورده است و آن را پوشانده که نشانی باشد بر سنگدلی آنها. خروج فاتحانه ی آلیس از جنگل این حس را به مخاطب القا می کند که آلیسی متفاوت را شاهد خواهد بود . به همین منظور برتون او را سوار بر کشتی ای می کند که به سوی داستان و آینده ای دیگر در حال حرکت است. آری، او سفری جدید را آغاز می کند که شروع زندگی جوانی اش است، البته با کرمی به جای مانده از سرزمین عجایب، بر دوش.
فیلم آلیس در سرزمین عجایب با بازی بی نظیر جانی دپ و هلنا کارتر مورد توجه کارشناسان قرار گرفت . تعدادی آن را شاهکار دانستند و عده ای هم آلیس برتون را اثری متوسط خواندند که بار اصلی موفقیتش را بازیگرانش به دوش می کشند.
آلیس در سرزمین عجایب به کارگردانی تیم برتون و تهیه کنندگی ریچارد دی زانوک، موفق به کسب جایزه بهترین کارگردانی هنری و همچنین بهترین طراحی لباس در اسکار سال ۲۰۱۱ شد.