
فاطمه بهروزفخر
یادداشتی بر مجموعهداستان «تونل» نوشته فرهاد کشوری، نشر نیماژ، ۱۳۹۷:
«انکار میکنم… من نویسندهام، نمیتوانستم کلمات را بیحرمت کنم. آنچه دیدم و شنیدم و تصور و خیال کردم نوشتم. اعتراف میکنم. به نویسندگان جوان میگفتم اساس داستاننویسی تخیل و فردیت نویسنده است. هر نویسندهای شیوه بدیعی برای روایت داستانهایش دارد. شیوهای که حال تجربه و فردیت قوامیافته اوست.»
این سه سطر، اگرچه در نگاه اول بخشهایی از مانیفست یا شیوهنامه نویسندگیِ یک نویسنده به نظر میرسند، اما درواقع بخشی از یک داستان، با عنوان «انکار» هستند؛ سومین داستان از مجموعهای به نام «تونل». با شنیدن نام نویسندهی این مجموعهداستان، یعنی فرهاد کشوری، ناخودآگاه بهیاد رمان «مردگان جزیره موریس» میافتیم که عنوان رمان برگزیدهی دوره سیزدهم و چهاردهم جایزه مهرگان ادب را از آنِ خود کرد، اما میتوانیم انتظار داشته باشیم که این مجموعه نیز با داشتن ۱۲ داستان که هر کدام موضوع و پرداخت خاص و منحصر به فرد خودشان را دارند، سالهای سال در خاطرمان بماند. مجموعه داستان «تونل» از آن دست کتابهایی است که مخاطب و خوانندهی فعال میطلبد؛ خوانندهای که با تمام شدن داستان آن را تمامشده نداند، به داستان فکر کند و در تکاپویی ذهنی بهدنبال پیدا کردن قرائن و نشانههایی بگردد که هر کدام در حکم سرنخی به خواننده کمک میکند تا شخصیت اصلی داستان و موضوع آن را عمیقا درک کند و با گذشت زمان، همیشه آن را در زوایای دور ذهنش همراه خودش داشته باشد. فرهاد کشوری از آن دسته از نویسندههایی است که ساده مینویسد اما فهم داستانش به سادگی قلم او نیست و خواننده را به تقلایی ذهنی وا میدارد. داستانهای کشوری در این مجموعه ابهامدار و گنگ هستند اما این ابهام و گنگی به معنای پیچیدهنویسی یا سختنوشتن نیست. اتفاقا فرهادی ساده مینویسد و ابهام داستانهای او دقیقا در خدمت موضوع و فضای داستان هستند.
رد پای نشانگان دیگری برای فهم موضوع، در داستان دیگری با عنوان «بیگانه» که نهمین داستان این مجموعه است، به چشم میخورد. این داستان نیز به زندگی نویسنده دیگری، یعنی صادق هدایت و روز آخر زندگی او اشاره دارد. خواننده تیزبین با خواندن این سطرها «رفت پتو را از روی تشک برداشت و خودش را به آشپزخانه رساند. پتو را پهن کرد کف آشپزخانه. شیر گاز را باز کرد و روی پتو دراز کشید.» و یا «روی قلمدان، دختر زیبای سیاهپوشی خم شده بود و گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد قوزی تعارف میکرد»، خیلی زود درمییابد که نویسنده در پیِ روایت چه کسی و چه اتفاقی است و همین کنکاش و تلاش برای شناسایی نشانهها لذت فهم داستان را چند برابر میکند.
در کنار موارد ذکر شده، لازم است به این نکته هم اشاره کنیم که جمال میرصادقی در کتاب ارزشمند عناصر داستان در بخش مفصلی تعریفی دقیق و جامع از «صحنه» و «صحنهپردازی» ارائه کرده است. او در تعریف صحنه میگوید: «زمان و مکانی را که در آن عمل داستانی صورت میگیرد، «صحنه» میگویند. این صحنه ممکن است در هر داستان متفاوت باشد و عملکرد جداگانهای داشته باشد.» او معتقد است صحنه در داستان از اهمیت بسزایی برخوردار است و بر عمل داستانی و شخصیتهای داستان تأثیر بسیار نیرومندی میگذارد. ما در تمام داستانهای این مجموعه مصداق این سخنان را میبینیم. فرهاد کشوری نویسندهای نیست که «زمان» و «مکان» داستانهایش را سرسری توصیف و روایت کند و تمام آنها در خدمت موضوع و هدف داستان هستند. برای مثال در اولین داستان این کتاب با عنوان «کابوس»، سالن تولیدی زنانه، بیمارستان، قبرستان و… همه در کنار هم حس غربت و اندوه شخصیت داستان را نشان میدهند. در جایی از این داستان که نام مکانهای زیادی پشت سر هم تکرار شده است، غربت نویسنده و اندوه او از دوری وطن بهخوبی نمایان است: «هر وقت در پاریس بود، دوروبش فقط کارتپستال بود. برج ایفل کارت پستال بود. شانزهلیزه کارتپستال بود. کنار رود سن کارتپستال بود. سرنوشت خودش را با آواره یمگان یکی میدانست. ناصرخسرو مینالید و مویه میکرد برای خراسان و نیشابور. او بیتاب بود برای بازگشت به وطن، دیدار دوستها، قوموخویشها و گشتن و گشتن در خیابانها و کوچه پسکوچههای تهران و تبریز» در دیگر داستان این مجموعه با عنوان «تونل» نیز همانقدر که سایر شخصیتها نیز بههمراه کنشها و گفتوگوهایشان مهم تلقی میشوند، معنای فیزیکی تونل نیز بهعنوان مکانی که باعث کنش و رفتار متفاوت شخصیتها میشود، اهمیت بسیاری مییابد.
در یکی دیگر از داستانهای این مجموعه با نام «عروسک»، زمان و مکانی خاص جزء عناصر اصلی روایت هستند که مسئولیتپذیرانه هدف و موضوع مورد نظر داستان در دلشان جای گرفته است. زمان وقوع اتفاقات در این داستان، زمان حمله عراق به کویت است. این زمان داستانی، علاوه بر اینکه از تکراری بودن مصون است و بدیع به نظر میرسد، این رسالت را بر عهده دارد که مقصود نویسنده را دوشادوش مکان داستان به مخاطب نشان بدهد. «ساختمان» و «گاراژ» نیز با توصیف دقیق و جزئی نویسنده فضای ترس و نگرانی حاصل از جنگ را نشان میدهند.
از دیگر نکاتی که میتوان در مورد این مجموعه به آن اشاره کرد، «شروع داستانها» است. اگر کسی با نثر و نحوه داستانپردازی و سوژههای بدیع فرهاد کشوری آشنایی نداشته باشد، با چنین شروعهایی مشتاق به خواندن تمام داستان نمیشود. این داستانها اغلب با جملههای معمولی، بدیهی و دمدستی شروع میشوند که کارکردی تعلیقگونه ندارند و در همان ابتدا اشتیاقی در خواننده برنمیانگیزند. همانطور که در تمام کتابها و دستورالعملهای داستاننویسی و تکنیکهای آن امده است، شروع داستان برگ برنده نویسنده است. با شروع داستان است که میتوان مخاطب یا خواننده را به عمق داستان بود و او را تا انتهای داستان، هر چقدر طولانی و پرحجم، نیز همراه شخصیتها و تمام اتفاقات ریز و درشت نگه داشت؛ ولی در داستانهای این مجموعه چنین مهارتی در شروع و انتخاب جمله اول داستانها دیده نمیشود. برای مثال میتوان به این جملهها اشاره کرد: «از تونل که بیرون آمدم، صدای تونل را شنیدم.»، «روی تشک نشست.»، «مهری آمد توی اتاق و گفت…». دراصل این جملات، جملههای خبری و سادهای هستند که کارکردی داستانی ندارند و میتوانند قوت تکنیک و داستانپردازی نویسنده را زیرسؤال ببرند.
«تونل» بهعنوان تازهترین کتابی که از فرهاد کشوری چاپ شده است به مخاطبان جدی داستان کوتاه و ادبیات داستانی این نوید را میدهد که در کنار هزاران مجموعه داستان بیکیفیت و فارغ از تکنیکهای مطلوب داستانی میتوان امیدوار بود که هنوز هم داستانهایی با موضوعات جدید و بدیع نوشته میشود. این مجموعه داستان را نشر نیماژ در ۱۱۰۰ نسخه و ۱۲۴ صفحه روانه بازار نشر کرده است.