
فاطمه صناعتیان
یادداشتی بر مجموعه داستان «زار» نوشته شرمین نادری، نشر آگاه، بان،۱۳۹۷:
«اسم عجیبی داشت خواهرِ زنِ پسرداییِ مامان …» آغاز اولین داستان از مجموعهای است که ابزار خواندنش منطق نیست، خیال است. برای همین هم آنها را بیشتر «قصه» میدانم تا «داستان». راوی این قصهها هم پیش و بیش از آن که نویسنده یا داستاننویس باشد، قصهگویی ذاتی است. قصههای مادربزرگی مجموعه آن قدر کوتاه هستند که بتوان هر شب قبل از خواب یکیشان را و فقط یکیشان را خواند و آن قدر بلند که تا صبح و گاهی تا روزها و روزها ادامهشان را خیال بافت، جزییات پرداخت نشدهشان را توی ذهن پروراند و برای چراهاشان دنبال جواب گشت. درست مثل قصههای مادربزرگهای قدیمی که در آنها مجالی برای چرا و اگر و اما نیست، در این بیست و نه شب نیز همهی «چراها» ساکت میمانند و انگار آدم یاد میگیرد که قصههای واقعیتر از واقعی خیلی وقتها چرا ندارند. شاید حالتی از تسلیم و رضا در برابر همهی آنچه که نه میدانیم و نه اصلا دانستنشان به کارمان میآید. قصههایی که در آنها به موضوعاتی همچون شروع و پایان داستانی، فراز و فرود، صحنهپردازی، شخصیت و مسائلی از این دست خیلی نمیتوان پرداخت چرا که اینها ابزار نوشتن و خواندن داستاناند نه گفتن و شنیدن قصه.
در نگاه اول شاید کلیدواژههای این مجموعه، طلسم، جادو، آل و فالگیر باشند اما در لایههای نیمه پنهانتر موضوعات دیگری آشکار میشوند. نخست این که انگار این دایرهی مسایل فراواقعی فقط زنها را درون خود راه میدهد. زنهایی که گاه در قالب زنانی واقعی با دغدغههایی طبیعی شخصیت اصلی قصهها هستند؛ مثل اقدس خانم و بتول خانم یا صورتهای امروزیتری مثل نازی. گاه زنانی با هدیهای درونی همچون فرور، مصی فالگیر و رازقیِ مامازار که میتوان همهشان را نسخههای مختلف زنی خاص یا فراطبیعی دانست. شخصیتهای فرعی ماجرا و همدستها هم زناند؛ مثل جمع دخترانهی خانهی درخت گلابی و طلسم یا زری خانم و ناهید خانم.
انگار مردهای کمی مثل مرد کابوس خاله خواب و یا جنگیر قصهی بسته به این حلقه راه دارند. گویی جادو نوعی برهم زدن نظم آفرینش است، نوعی بازآفرینی بر اساس قواعد جدید. شاید برای راوی، مردها کمتر خداگونه اند یا به دنیاهای منطقیتری تعلق دارند و این زنها هستند که در خیال دنیا میآفرینند. چه در خاله خواب که آمیزهای از کابوس و واقعیت در آن سورئالیسمی سنتی میآفریند، چه در بسته که صورت سورئالیستی مدرنتری دارد، مردها به نوعی وهم گره خوردهاند، انگار در بودنشان هم نبودنی هست.
زنان زار نیز مثل همهی زنان در طی تاریخ زندگی بشر، دغدغهی حفظ حیات دارند. درد ادامهی بقا به صورتهای مختلفی در آنها بروز میکند؛ گاه از بیمهری شوهر در رنجاند و گاه عاطفهی مادریشان را از دست رفتن کودکی ترک میاندازد. حتی گاه درد بزرگ زندگیشان ناتوانی از آفریدن است و توجه به هرچیزی که این زایندگی را مختل میکند. انگار زنی که خلق نمیکند، سایهی کمرنگتری از خدا را درون خود احساس میکند. حتی آل قصههای زار هم دغدغهای جز حفظ نسل ندارد. بچهی واقعی را میدزدد و به جایش کیسهی خالی از جنین را میگذارد تا شاید یک مرحله پیش بیافتد، مرحلهی جلب محبت یک مرد.
دوم تفاوت نوع راوی در قصههای رئالیستی است. اگر این نوع قصهها را بر اساس نوع راوی و شیوهی روایت تقسیمبندی کنیم، شاید جهنم دره، زار، بلبل دره، مغ ناخا، گیس بریدهها، عروس تماشا، سرخور، بسته، طلسم، خانهی درخت گلابی و سعید را بتوان در یک دسته جا داد. تقریبا در همهی آنها راوی هوشیاری ماجراهای عجیبی را باز میگوید و خودش نیز در این اعجاب شریک است. عروس تماشا یکی از معدود قصههایی است که انگار ختم به خیر میشود اما دردی در جان مژده جان هست که نمیگذارد سایهی غُصههای قصهدار کنار برود.
زن خنزر پنزری، گربهی سیاه تین هو، خواب جن، بچه خوره، چهل دخترون و آخ، دستهی دیگری را میسازند. برخی از قصههای این دسته بیشتر شرح مستندگونهای از باورهای خرافی و اعتقادات مردم بومی نواحی خاصی از ایران است که در قالب قصه ریخته شده و به خوبی هم پرداخت و روایت شدهاند. راوی سرگردان و آشفتهحال این قصهها بیشتر از این که درگیر خلق داستانی جذاب برای مخاطب باشد، به تکگوییهای طولانی میپردازد تا آن چه را در ذهن دارد تخلیه کند یا از موضوعی آزاردهنده، فرار کند. شخصیتی امروزی با دغدغههای امروزی که او را سایهی مردی همراهی میکند که نقش چندانی در داستانها ندارد. این سایه بودن را نیز گاه با طنز تلخی تاکید میکند.
در رئالهای قدیمی مثل چرا صبر نکردی؟، بازوبند نقره نشان و خرژ، راوی سطح مطلوبی از مطالعات تاریخی و فرهنگی را با خط روایت همراه میکند. گاه مخاطب را درون اندرونی و مطبخ و پشت بازار در تهران قدیم میبرد و گاه از خیاط ارمنی و سفرهی نذری انداختن میگوید. لایههای خیال و خرافه هرچند در این داستانها هم پررنگاند اما نوع روایت آنها را رئالیستی مینمایاند.
عروسک چشم سبز را میتوان نوعی رئالیسم جادویی دانست. چرا که شخصیتهای داستان چنان با غیرعادی بودن خودشان و اتفاقات دور و برشان عجین و آمیختهاند که پس از مدت کوتاهی مخاطب را هم به پذیرش قوانین بازی میکشانند. این قصه که شاید بیش از حد ظرفیت یک داستان کوتاه فراز و فرود دارد تا جایی که حتی میتوانست رمانی کوتاه و مستقل باشد، یکی از بکرترین مضمونهای داستانی این مجموعه را داراست.
بخت سیندخت و عروس زری خانم را نیز میتوان داستانهایی ناتورالیستی دانست اما به شیوهی قصههای ایرانی. آن جا که تقدیر شوم دست از سر قهرمان داستان بر نمیدارد. آن قدر قلدر مآبانه و مداوم میکوشد تا قهرمان آرام و خونسرد، سیندخت، را هم به ناله و نفرین وا میدارد که خود نشانهای از اعلام ناتوانی و تسلیم است. هرچند که او برعکس عروس زری خانم، قهرمانی خسته از تلاش است در پایان داستان. اتگشتر و مهمان را بیشتر باید داستانهای ترسناک تین ایجری دانست تا قصههایی مبتنی بر خیال. در هر دو این داستانها توصیفهای مکرر به کمک ایجاد حس تعلیق آمدهاند تا کمرنگ بودن خط روایت را جبران کنند. این اتفاق در گیس بریدهها نمیافتد و توصیف زیاد و ترسیم جزییات فضا نمیتواند خط داستانی کمرنگ را کمکی باشد و در نهایت قصهای کمجان شکل میگیرد.
کابوس خواهرم اما داستان کوتاهی است به معنی واقعی داستان. در حالی که از نظر فرم و محتوا کاملا با داستان کوتاه منطبق است و شخصیت و فضا و پیرنگ داستانی به صورت متوازنی در کنار سایر عوامل قرار گرفتهاند، از شیوهی روایت بسیار متناسبی نیز برخوردار است. نوشتن از این داستان بسیار متفاوت مجالی دیگر میخواهد تا در میان قصهها گم نشود.
شب سیام اما شاید شب داستان خودمان باشد، داستانی پر از خیال که از سر بیخیالی نگفته مانده. «این طوری بود که ما را میخواباندند، نه مثل بچههای الآن توی تخت آبی و صورتی و در حال شنیدن قصههای تر و تمیز گربه و لاکپشتدار با سر و صدای موسیقی کلاسیک، یک جوری بود که خودت میرفتی زیر پتو و تا سر حد خفه شدن میماندی آن زیر و هی صلوات میفرستادی و از ترس بختک و آل طاقباز نمیشدی تا بالاخره چشمت میرفت و خواب میربودت.» شاید مخاطب زار از آن نوعی باشد که در وصفش میتوان گفت: «دیگر قصه هم جز تا کنار بستر خوابم نمیبرد.» اما قصههای شرمین نادری راهی هستند برای تجربهی حس تخیل و آفرینش. شاید برای همین هم هست که قصه را قبل از خواب میگویند. قصه ماجرای آفرینش اندر آفرینش است. همان چیزی که داستان نیست.