
سمیه سیدیان
یادداشتی بر رمان «بیست زخمِ کاری» نوشتهی محمود حسینیزاد، نشر چشمه، ۱۳۹۵:
محمود حسینیزاد پیش از داستانها و ترجمه از زبان آلمانی، با نمایشنامهنویسی شروع کرد و قبل از داستانها، با سبک نگارش او در ترجمهها، آشنا شدهایم. فوق لیسانس علوم سیاسی او از دانشگاه مونیخ است و از اولین سالهای دههی هزار و سیصد و پنجاه به ترجمهی ادبیات آلمانی روی آورده است. مخاطب ایرانی، ادبیات معاصر آلمانی را با ترجمههای او شناخت. او سالها در دانشگاههای تهران، تربیت مدرس و دانشگاه آزاد اسلامی تدریس کرده است. دیپلم زبان آلمانی دارد و مترجم رسمی است و برای نشریاتی چون اعتماد، سینما و ادبیات، شهروند و… مقالههایی در حوزههای نقد کتاب، فیلم و ادبیات آلمانی زبان نوشته و مینویسد.
اولین تألیف او سال ۱۳۵۳ بوده است؛ نمایشنامهای با نام « نهاده سر غریبانه به دیوار». نمایشنامهی بعدیاش «تگرگ آمد امسال بر سان مرگ» نام داشت که در سال ۱۳۵۶ به نگارش در آورده است. برخی ترجمههای منتشر شده از او عبارتند از: کاری دربارهی ادبیات کودکان از ماکسیم گورکی که در سال (۱۳۵۷ ) ترجمه کرد. از آثار برشت میتوان به ترجمههایی از «تک پردهایها» و سه نمایشنامهی «بعل»، «در جنگل شهر» و «صدای طبل در شب» که در سال (۱۳۵۸) منتشر شدند، اشاره کرد. ارکستر زنان آشویتس را طی سال های ( ۷۲-۷۳ ) در نشر ابتکار منتشر کرد. «حمایت از هیچ»، نوولهایی از هارتموت لانگه را (۱۳۸۴) ابتدا در نشر کاروان و بعد نشر قطره ترجمه کرد. داستانهای کوتاه آلمانی همچنان میتاختند؛ مجموعهی «گذران روز» شامل داستانهایی از یودیت هرمان، اینگو شولتسه، یولیا فرانک، زیبیله برگ بود که در (۱۳۸۴) در نشر ماهی منتشر شد. «مقبرهدار و مرگ» شامل داستانهایی کوتاه از کافکا، مان توما، بول، برشت در سال (۱۳۸۶) در نشر هرمس چاپ شد. همچنین علاقهی زیاد به آثار دورنمات، حسینیزاد را به ترجمهی آثاری از فردریش دورنمات سوق داد و «قاضی و جلادش»، «قول» و «سوء ظن» را از این نویسندهی آلمانی ترجمه کرد. «این سوی رودخانهی ادر»، از یودیت هرمان، را در نشر افق چاپ کرد. «مثلا برادرم»، از اووه تیم را در سال (۱۳۸۷) ترجمه کرد.
علاقه به داستانهای هرمان، همچنان او را ترغیب کرد تا مجموعه های دیگری را ترجمه کند؛ از جمله: مجموعه داستان «آلیس» از یودیت هرمان را که مجموعهای به هم پیوسته با حضور یک شخصیت آلیس است، در سال (۱۳۸۸) و در نشر افق منتشر کرد. رمان «آگنس» از پتر اشتام را در سال ( ۱۳۸۹ ) برای نشر افق ترجمه کرد. مجموعه داستان «آسمان خیس»، داستانهایی از یودیت هرمان، اینگو شولتسه، آمینه سوگی ازدامار، پتر اشتام، برنهاردت شلینک در سال (۱۳۹۱ ) نشر افق منتشر کرد. برخی نمایشنامههای ترجمه شده توسط او، «ویروس» از آلبرت اوستر مایر را سال ( ۱۳۹۳) نشر نیلا و «اورستیا/ایسخلوس» نمایشنامهی یونانی از ترجمهی آلمانی پیتر اشتاین را سال (۱۳۹۳) در نشر آگه روانهی بازارکرد.
«آقای آدامسون» اثر اورس ویدمر را در سال (۱۳۹۳ ) و در نشر افق منتشر کرد. «اول عاشقی» اثر یودیت هرمان در سال (۱۳۹۴) توسط نشر افق منتشر شد. ترجمهی «سبزپوش»ِ گریت ووستمان را سال (۲۰۱۴) منتشر کرد. «فقط یک تکه نان» از راینر ورنر فاسبیندر را در سال (۱۳۹۵) ترجمه کرد. «بازگشت به وطن» اثری از هانس ورنر کروزینگر را سال (۱۳۹۵ ) منتشر کرد. ترجمهی «سیا برزنگیها» از ژان ژنه سال (۱۳۹۶) در نشر نون راهی بازار کتاب شد.
او مدال گوته را در سال ۲۰۱۳ میلادی کسب کرد. در مراسم معرفی برگزیدگان مدال گوته، حسینیزاد به عنوان مهمترین مترجم ادبیات آلمانی زبان معاصر به فارسی معرفی شد. حسینیزاد، با وجود ترجمههای روان از آثار برجسته ی معاصر، اما وسوسهی نوشتن را همچنان در سر داشت. تا سرانجام، مجموعه داستانها را به دست چاپ سپرد.
سال ۱۳۸۴ نخستین مجموعه داستان خود را با عنوان «سیاهی چسبناک شب» را در نشر کاروان منتشر کرد. مجموعه داستان «این برف کِی آمده» سال ۱۳۹۰ در نشر چشمه به چاپ رسید. «آسمان کیپ ابر» سال ۱۳۹۲ در نشر زاوش چاپ شد. مجموعه داستان «سرش را گذاشت روی فلز سرد» را نشر چشمه در سال ۱۳۹۳ چاپ کرده است. با سبک نوشتاری داستان او در مجموعه داستانهایش آشنا شدیم. درونمایهی داستانهای او را اغلب مرگ، عشق و تنهایی شکل میدهد. آثار داستانی او بدیع و متفاوت از بقیه، متأثر از نگاه تصویری و کنایهآمیز اوست. حسینیزاد، در انتخاب زبان داستانی خود وسواس زیادی به خرج میدهد؛ به مثابهی شعر با داستان برخورد میکند، به فشردگی زبان و انتقال مفاهیم معتقد است. از مرگ مینویسد، چون آن را قطعیترین بخش زندگی میداند. مرگ در لابه لای سطرهای داستانهای کوتاهش، جا خوش کرده است.
آخرین اثر او رمانی تصویری با نام «بیست زخم کاری» می باشد که نشر چشمه آن را در سال ۱۳۹۶ منتشر کرده است. نکتهی جالب در داستانهای حسینیزاد، صحنهای نوشتن داستان هاست، چه در آخرین اثر او «بیست زخم کاری» بیش از بقیه مشهود است و همانا از ذهن نمایشنامهنویس او سرچشمه میگیرد. او در این رمان جهانی خاص با صحنههای درهم تنیده خلق کرده است، صحنههایی با حضور توهم و رویا، تا آن جا که مرز بین واقعیت و خیال به هم نزدیک میشوند. ایجاز صحنههای ماندگار رمان و پرهیز از زیادهگویی از نقاط برجستهی کار است. داستان طعم تلخی دارد، پر از گناه و قتل و نقشههای مخفی برای از میان برداشتن رقباست. پر از شخصیتهای به ظاهر مذهبی اما از درون فروریخته و پاشیده. در «بیست زخم کاری»، با تنوع، جاهطلبی قدرت رو به رو هستیم. انسانهایی تازه به دوران رسیده که به واسطهی ارتباطهای تجاری، ثروتی نامشروع به هم زدهاند. همدیگر را دور میزنند، زیر آب معاملات را میزنند تا سود بیشتر را خود ببرند. مالکیِ رمان، اسیر زیاده خواهی میشود و قدم به قدم روحش را میفروشد، قتل، پاپوش، دروغ و….همه از یک جایی شروع میشوند و مثل ماری بزرگ و بزرگتر میشود و در انتها به جان خودش و خانوادهاش میپیچد. مرگ، از همه بیشتر میدرخشد و خودش را به نمایش میگذارد در خط به خط داستان. داستان بدون ابهامی پیش میرود و روح قهرمانان در برابر مخاطب عریان میشوند. در رمان «بیست زخم کاری»، فضایی مردانه وجود دارد، فضایی با نمایش قدرتطلبی های انسانی، چانهزنیهای معاملات پشت پرده و زیادهخواهیهای مردها، هر کدام با زمینهای در پس ذهن بیمار یا در معرض آسیب. انسانهایی درگیر تمایلات خودخواهانه، مردهایی به ظاهر با اعتقادات مذهبی آنچنانی، اما در پس پرده، هرزگیهای عامیانه.
حسینیزاد، جایی اشاره کرده بود: «بلایی که سرت میآید آنقدر سریع است که اصلا متوجه نمیشوی، بنابراین باید ریتم کتاب تند باشد» ریتم تند و ضرباهنگ سریع رمان، مخاطب را همراه خود میکشد درون صحنهها و تصاویر که گاهی به شعر هم نزدیک میشود و گاهی تابلوهای نقاشی اکسپرسیونیستی که ضربات تند و تیز قلم و رنگ عواطف و احساسات درون را نمایش میدهند. رمان در هیچ صفحه و صحنهای بیکار ننشسته است، میتازد؛ روایت میکند و صحنه میسازد و تصویر میکند. روایت میکند با زبان مخصوص حسینیزاد که موجز است و تراشیده و خوشآهنگ. جملات کوتاه و کوبنده و گاه بدون فعل. صحنه میسازد با اشیاء در تاریک و روشن نوری که از ذهن راوی میتابد. تصویر میکند با کابوسها و توصیفها و سکوتها.